• (1)تعریف: one who engages in adventures. • مشابه: explorer, globetrotter, traveler, voyager
• (2)تعریف: one who seeks fortune through risky or brave actions; soldier of fortune. • مترادف: soldier of fortune • مشابه: daredevil, knight-errant, mercenary, swashbuckler
• (3)تعریف: one who advances by dishonest or ruthless means. • مشابه: charlatan, con man, crook, desperado, flimflammer, knave, mountebank, quack, rogue, sharper, swindler, thief, trickster
جمله های نمونه
1. Don't break in when the adventurer is telling his own story.
[ترجمه مهدی] وقتی ماجراجو در حال تعریف داستانش است حرفش را قطع نکنید
|
[ترجمه گوگل]وقتی ماجراجو داستان خودش را تعریف می کند، وارد نشوید [ترجمه ترگمان]وقتی ماجراجو داستان خودش را تعریف می کند از هم جدا نشوید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. He's a romantic at heart, a born adventurer.
[ترجمه گوگل]او در قلب رمانتیک، یک ماجراجو متولد شده است [ترجمه ترگمان]او یک ماجراجو است، یک ماجراجو به دنیا امده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. He was something of an adventurer, living most of his life abroad.
[ترجمه گوگل]او چیزی شبیه به یک ماجراجو بود و بیشتر زندگی خود را در خارج از کشور گذراند [ترجمه ترگمان]او چیزی از یک ماجراجو بود و بیشتر عمرش را در خارج زندگی می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The adventurer looked about him, and saw a wide beautiful lawn on which many people stood around the Emperor.
[ترجمه گوگل]ماجراجو به او نگاه کرد، و چمنی وسیع و زیبا دید که افراد زیادی در اطراف امپراتور ایستاده بودند [ترجمه ترگمان]ماجراجو به اطراف خود نگریست و چمن زار وسیعی را دید که در کنار امپراطور ایستاده بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. He became a haberdasher and Merchant Adventurer, growing rich on the cloth export trade to Antwerp.
[ترجمه گوگل]او یک مغازهفروشی و ماجراجوی تجاری شد و در تجارت صادرات پارچه به آنتورپ ثروتمند شد [ترجمه ترگمان]او a و ماجراجوی Merchant شد که در تجارت صادرات پارچه به آنورس به ثروت رسیده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Finally, in 154 the adventurer gave up in defeat and departed.
[ترجمه گوگل]سرانجام در سال 154 ماجراجو با شکست تسلیم شد و رفت [ترجمه ترگمان]سرانجام، در سال ۱۵۴، ماجراجوی شکست خورد و رفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. An adventurer and an animal lover, Goodall was also 23 and beautiful.
[ترجمه گوگل]گودال یک ماجراجو و دوستدار حیوانات نیز 23 ساله و زیبا بود [ترجمه ترگمان]یک ماجراجو و یک عاشق حیوانات، Goodall نیز ۲۳ و زیباست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. I am kind of an adventurer.
[ترجمه گوگل]من یه جورایی ماجراجو هستم [ترجمه ترگمان]من یه جورایی ماجراجو ام [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Neil - the indefatigable road hog, tireless adventurer, tired.
[ترجمه گوگل]نیل - گراز جاده ای خستگی ناپذیر، ماجراجوی خستگی ناپذیر، خسته [ترجمه ترگمان]ان یل خستگی ناپذیر و خستگی ناپذیر و خسته و خسته، خسته و خسته [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. An adventurer scaling Mount Hood in Oregon was caught in a sudden whiteout and phoned for help instead of waiting it out.
[ترجمه گوگل]ماجراجویی که در کوه هود در اورگان حرکت میکرد، ناگهان گرفتار یک حادثه سفید شد و به جای اینکه منتظر بماند، برای کمک تماس گرفت [ترجمه ترگمان]یکی از ماجراجویان کوه هود در اورگان با a ناگهانی دستگیر شد و به جای آن که منتظر بماند، به او تلفن کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The adventurer in at the deep end having briefly annexed the Omette Coleman quartet with Don Cherry.
[ترجمه گوگل]ماجراجو در انتهای عمیق که به طور مختصر کوارتت Omette Coleman را با Don Cherry ضمیمه کرده است [ترجمه ترگمان]این ماجراجو در انتهای آن به طور خلاصه the Coleman را به همراه Don Cherry الحاق کرده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Adventure: The bariaur's wanderlust makes them an ideal adventurer.
[ترجمه گوگل]ماجراجویی: هوس سرگردانی باریاورها آنها را به یک ماجراجوی ایده آل تبدیل می کند [ترجمه ترگمان]ماجراجویی: سفر bariaur باعث می شود آن ها یک ماجراجو ایده آل باشند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. He is an adventurer who traces leaky plumbing to its source.
[ترجمه گوگل]او یک ماجراجو است که لوله کشی نشتی را به منبع آن ردیابی می کند [ترجمه ترگمان]او یک ماجراجو است که ردی از لوله های سوراخ به منبعش پیدا می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. He was the fad of the hour, the adventurer who had stormed Parnassus while the gods nodded.
[ترجمه گوگل]او مد روز بود، ماجراجویی که در حالی که خدایان سر تکان میدادند به پارناسوس حمله کرده بود [ترجمه ترگمان]او مد روز بود، ماجراجو که در حالی که خدایان سرش را تکان می دادند به طرف کوه حرکت می کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
ماجراجو (اسم)
adventurer, venturer
جسور (اسم)
adventurer, bold-face, derring-do
حادثه جو (اسم)
adventurer
مخاطره طلب (صفت)
adventurer
مخاطره جو (صفت)
adventurer
انگلیسی به انگلیسی
• one who goes on adventures; one who takes risks, speculator an adventurer is someone who tries to become rich, powerful, and influential by using dishonest methods. an adventurer is also someone who enjoys adventure.