advantage

/ædˈvæntɪdʒ//ədˈvɑːntɪdʒ/

معنی: سبقت، مزیت، برتری، سود، منفعت، فایده، صرفه، حسن، تفوق، بهتری، مزیت دادن، سودمند بودن، فیضالهیبخشیدن
معانی دیگر: نفع، (تنیس) اولین امتیاز بعد از دوس (deuce)، برتری دادن، نفع دادن، مفید بودن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: advantaged (adj.)
عبارات: take advantage of
(1) تعریف: a position or place of superiority or domination.
مترادف: ascendancy, edge, upper hand, whip hand
متضاد: disadvantage
مشابه: dominance, domination, lead, leverage, preeminence, preference, superiority, supremacy

- All her preparation gave her the advantage in the debate.
[ترجمه مصحح] آمادگی قبلی او باعث مزیت او در بحث شده بود.
|
[ترجمه شان] آمادگی قبلی او، موجب برتریش در مباحثه شد.
|
[ترجمه گوگل] تمام آمادگی های او در مناظره به او مزیت داد
[ترجمه ترگمان] تمام آماده سازی او به او مزیت را در بحث نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Our initiatives have paid off and put us at an advantage over our competitors.
[ترجمه گوگل] ابتکارات ما نتیجه داده و ما را در برتری نسبت به رقبای خود قرار داده است
[ترجمه ترگمان] ابتکارات ما کاهش یافته و ما را به برتری نسبت به رقبای خود وامی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: something that gives a position of superiority or domination.
متضاد: bar, detriment, disadvantage, drawback, handicap, liability, obstacle

- A degree from a top school is said to be an advantage in competing for a job.
[ترجمه گوگل] مدرک تحصیلی از یک مدرسه عالی به عنوان یک مزیت در رقابت برای یک شغل گفته می شود
[ترجمه ترگمان] گفته می شود که یک مدرک از دبیرستان به عنوان یک مزیت در رقابت برای یک شغل محسوب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The restaurant's perfect location by the lake is its advantage over the other restaurants in the area.
[ترجمه گوگل] موقعیت عالی این رستوران در کنار دریاچه مزیت آن نسبت به سایر رستوران های این منطقه است
[ترجمه ترگمان] مکان عالی این رستوران توسط دریاچه مزیتی است که بر رستوران های دیگر منطقه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: something that is a benefit, profit, or gain.
مترادف: benefit, convenience
متضاد: cost, disadvantage, drawback, penalty
مشابه: advancement, asset, avail, behoof, betterment, blessing, boon, expediency, favor, gain, good, head start, improvement, positive, profit, use, vantage

- Saving money and avoiding the traffic are advantages of being able to walk to work.
[ترجمه گوگل] صرفه جویی در پول و اجتناب از ترافیک از مزایای پیاده روی به محل کار است
[ترجمه ترگمان] پس انداز پول و اجتناب از ترافیک مزایایی است که قادر به راه رفتن به محل کار هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. taking advantage of his simplicity is morally reprehensible
سو استفاده از سادگی او از نظر اخلاقی نکوهیده است.

2. the advantage which we have over them
تفوقی که ما بر آنها داریم

3. to advantage
با بهره وری،با استفاده،با نفع

4. a prime advantage
مزیت اساسی

5. they took advantage of the situation to settle old scores
آنها برای تلافی کردن از فرصت استفاده کردند.

6. to take advantage of
از فرصت استفاده کردن،بهره گیری کردن

7. it is to my advantage
به نفع من است.

8. to strain a law to one's own advantage
قانونی را به سود خود کش دادن

9. we must combine the various methods to optimum advantage
بایستی این روش های گوناگون را به منظور حداکثر بهره گیری با هم تلفیق کنیم.

10. Mary speaks good English, but she has an advantage because her mother is English.
[ترجمه گوگل]مری به خوبی انگلیسی صحبت می کند، اما یک مزیت دارد زیرا مادرش انگلیسی است
[ترجمه ترگمان]مری انگلیسی خوب حرف می زند، اما از این بابت که مادرش انگلیسی است یک مزیت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This gives the company a competitive advantage over its rivals.
[ترجمه گوگل]این به شرکت مزیت رقابتی نسبت به رقبای خود می دهد
[ترجمه ترگمان]این به شرکت مزیت رقابتی نسبت به رقبایش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You have the advantage of me in experience.
[ترجمه Sina] شما از نظر تجربه نسبت به من برتری دارید
|
[ترجمه گوگل]شما از نظر تجربه از من مزیت دارید
[ترجمه ترگمان]تو از من در این زمینه از من سو استفاده کردی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They had been given an unfair advantage.
[ترجمه گوگل]امتیاز ناعادلانه ای به آنها داده شده بود
[ترجمه ترگمان]آن ها از آن ها سو استفاده کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Subscribers to the magazine can take advantage of this special offer.
[ترجمه گوگل]مشترکین مجله می توانند از این پیشنهاد ویژه استفاده کنند
[ترجمه ترگمان]مشترکین این مجله می توانند از این پیشنهاد ویژه بهره مند شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This gave them a decided advantage over their opponents.
[ترجمه گوگل]این به آنها برتری قطعی نسبت به حریفان داد
[ترجمه ترگمان]این کار به آن ها امتیاز تصمیم گیری در مورد رقبای آن ها را داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Students from a privileged background have an advantage at university.
[ترجمه گوگل]دانشجویان دارای پیشینه ممتاز در دانشگاه مزیت دارند
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان از یک پس زمینه ممتاز دارای یک مزیت در دانشگاه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The advantage of the idea was its simplicity.
[ترجمه negin] مزیت این ایده خاص بودن آن بود
|
[ترجمه شان] مزیت ( امتیاز ) این ایده، در ساده بودن آن بود.
|
[ترجمه گوگل]مزیت این ایده سادگی آن بود
[ترجمه ترگمان]مزیت این ایده ساده بودن آن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Breastfeeding offers a clear advantage to your baby.
[ترجمه Faezeh] تغذیه با شیر مادر مزیت آشکاری برای کودک شما دارد.
|
[ترجمه گوگل]شیردهی مزیت آشکاری برای کودک شما دارد
[ترجمه ترگمان]شیردادن از پستان یک مزیت واضح برای نوزادتان دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. I took advantage of his weakness.
[ترجمه Faezeh] من از ضعف او سواستفاده کردم.
|
[ترجمه گوگل]از ضعف او استفاده کردم
[ترجمه ترگمان]من از ضعف او استفاده کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سبقت (اسم)
advance, lead, precession, antecedence, overtaking, overtake, precedence, advantage, supremacy, dominance

مزیت (اسم)
benefit, advantage, privilege, boon, preponderance, excellence, superiority, preference, profit, behoof, vantage

برتری (اسم)
influence, power, leadership, precedence, advantage, preponderance, excellence, superiority, supremacy, preference, priority, profit, predominance, vantage, primacy, hegemony, distinction, predomination, prominence, salience, saliency, headship, majesty, excellency, predominancy, pre-eminence

سود (اسم)
gain, increment, use, benefit, advantage, profit, interest, dividend, avail, utility, behoof, fruit, lucre

منفعت (اسم)
gain, use, benefit, advantage, profit

فایده (اسم)
gain, use, advantage, profit, avail, usefulness, utility, fruit

صرفه (اسم)
gain, advantage, behoof

حسن (اسم)
virtue, advantage, beauty, goodness, wellness

تفوق (اسم)
prevalence, influence, advantage, excellence, superiority, supremacy, predominance, domination, ascendancy, vantage, ascendency, hegemony, headship, predominancy, pre-emimence

بهتری (اسم)
advantage, vantage, betterment

مزیت دادن (فعل)
advantage

سودمند بودن (فعل)
advantage, avail

فیض الهی بخشیدن (فعل)
advantage

تخصصی

[برق و الکترونیک] مزیت
[فوتبال] آوانتاژ
[صنعت] برتری، رجحان، سود، منفعت، مزیت
[نساجی] مزیت - برتری
[ریاضیات] سود، صرفه، مزیت، آوانتاژ، بهره

انگلیسی به انگلیسی

• benefit; profit; utility, avail
help, assist; promote; be beneficial to; give an advantage to
an advantage is something that puts you in a better position than other people.
an advantage is also a benefit that is likely to result from something.
if something is to your advantage, it will be useful for you or will benefit you.
if you take advantage of a situation, you use it while you can for your own benefit, sometimes unfairly.

پیشنهاد کاربران

برگ برنده
ترجمه ی دوستان همگی درست بود .
ولی برای شما learner عزیز که گیج نشوید، دو تا کاربرد را یاد بگیرید بسنده است:
۱ - l took advantage
من استفاده کردم. ( در فارسی هم ، مثلا وقتی از صحبت کسی لذت می بریم، نمی گوییم لذت بردم ، می گوییم استفاده کردم. ) to take advantage را یاد بگیرید در زمانها و فاعل های متفاوت ، آنرا حفظ کنید. خیلی کاربرد دارد و همین را با همین مفهوم یاد بگیرید، بسنده است.
...
[مشاهده متن کامل]

۲ - پبشنهاد فاطمه خیلی خوب و کاربردی بود، بخصوص در media ( رسانه ) .
Pros and cons را یاد بگیرید که جایگزین advantage and disadvantage است به معنی : ( سود و زیان ) .

مزیت
مثال: One advantage of living in the city is access to public transportation.
یکی از مزایای زندگی در شهر دسترسی به حمل و نقل عمومی است.
1. امتیاز، مزیت، تفوق، برتری
2. سود، صرفه، فایده
3. امتیازِ اول ( تنیس، بعد از تساوی )
4. سودمند بودن برای، مفید بودن برای، فایده بخشیدن به ( رسمی )
have an advantage ( over )
تفوق داشتن ( بر )
...
[مشاهده متن کامل]

win an advantage ( over )
تفوق یافتن ( بر )
give somebody an advantage ( over )
به کسی امتیاز دادن ( در )
You have the advantage of me
شما را به جا نمی آورم. حافظه ام یاری نمی کند.
take advantage of somebody
کسی را گول زدن، از کسی سوءِ استفاده کردن
take ( full ) advantage of something
حداکثرِ استفاده را از چیزی کردن، چیزی را غنیمت شمردن
be/prove to somebody's advantage
برای کسی سودمند بودن، برای کسی مفید واقع شدن
turn something to advantage
چیزی را به نفعِ خود تمام کردن
to one's advantage
به نفعِ خود
to advantage
به نحوِ اَحسن

( فوتبال ) آوانتاژ
تصمیم داور به ادامه بازی برای تیمی که روی بازیکن آن خطا شده درصورتی که موقعیت خوبی برای ادمه دادن باشد.
decision made by the
referee during a game, where a player is
fouled, but play is allowed to continue
...
[مشاهده متن کامل]

because the team that suffered the foul
is in a better position than they would
have been had the referee stopped the
game.

مزیت، برتری
امتیاز - فایده - مزیت - سود - منفعت
بهره
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : advantage
اسم ( noun ) : advantage
صفت ( adjective ) : advantageous / advantaged
قید ( adverb ) : advantageously
غنیمت
Pros مزایا
Cons معایب
فرصت را غنیمت شمردن
An advantage is something that puts you in a
better position than other people.
مزیت چیزی است که شما را در موقعیت بهتری نسبت به سایر افراد قرار می دهد.
موهبت
good point
benefit
آوانتاژ ( در فوتبال ) : هنگامی که روی بازیکنی خطا می شود، اگر توپ بعد از خطا به هم تیمی کسی که خطا روش شده برسه و موقعیت خوبی برای تیم باشه، داور به جای این که بازی رو متوقف کنه و خطا بگیره، ادامه بازی رو اعلام میکنه یا به اصطلاح آوانتاژ میده که موقعیت تیم خراب نشه.
استفاده کردن
Gets the most advantage of his time
بیشترین استفاده را از وقتش بکند.
Use
Good
Effect
Aid
Help
No, its not advantage enough
به اندازه ی کافی فایده/کارایی/مزیت نداره.
Or
نه به اندازه کافی به درد بخور/ موثر / کارا نیست

سو استفاده کردن
سو استفاده
بهرمند شدن از شخص ( زن یا مرد ) از لحاظ جنسی
سود/منفعت
Take advantage of something
virtue
فایده داشتن، فایده رساندن، حسن داشتن
بازده
مساعد
برتری
مزیّت
مزیت
امتیاز
مزیت_حسن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣١)

بپرس