adulthood

/ˈædʌlthʊd//ˈædʌlthʊd/

روانشناسى : بزرگسالى

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the part of life when a person is grown up; the adult years.

- When he reached adulthood, he left his parents' home.
[ترجمه عسل سالمی] وقتی او به سن بزرگسالی رسید ، خانه والدینش را ترک کرد
|
[ترجمه گوگل] وقتی به بلوغ رسید خانه پدر و مادرش را ترک کرد
[ترجمه ترگمان] وقتی به سن بلوغ رسید پدر و مادرش رو ترک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he spent his adulthood in poverty
دوران بزرگسالی خود را در فقر گذراند.

2. the passage from childhood to adulthood
گذشتن از کودکی به بلوغ

3. certain advantages accrue to people when they reach adulthood
وقتی افراد به سن بلوغ می رسند امتیازات بخصوصی به آنها تعلق می گیرد.

4. His problems began in early adulthood.
[ترجمه گوگل]مشکلات او از اوایل بزرگسالی شروع شد
[ترجمه ترگمان]مشکلات او در اوایل بزرگسالی آغاز شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Adulthood and responsibility seemed impossibly remote.
[ترجمه گوگل]بزرگسالی و مسئولیت پذیری غیرممکن به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]مسئولیت و مسئولیت به طرز غیر ممکنی خیلی دور به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Responsibility, I suppose, is what defines adulthood.
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم مسئولیت چیزی است که بزرگسالی را تعریف می کند
[ترجمه ترگمان]مسئولیت، فکر می کنم، چیزی است که بزرگسالی را تعریف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Her childhood problems persisted into adulthood.
[ترجمه گوگل]مشکلات دوران کودکی او تا بزرگسالی ادامه داشت
[ترجمه ترگمان]مشکلات دوران کودکی او تا بزرگسالی ادامه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Inhibition in adulthood seems to be very clearly a reflection of a person's experiences as a child.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد بازداری در بزرگسالی به وضوح بازتابی از تجربیات یک فرد در دوران کودکی باشد
[ترجمه ترگمان]بازداری در بزرگسالی به نظر می رسد که به روشنی بازتاب تجربیات یک فرد به عنوان یک کودک باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Making the transition from youth to adulthood can be very painful.
[ترجمه گوگل]گذار از جوانی به بزرگسالی می تواند بسیار دردناک باشد
[ترجمه ترگمان]گذار از جوانی به بزرگسالی می تواند بسیار دردآور باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Indeed there is also an underlying presumption that adulthood itself confers competency as a research participant.
[ترجمه گوگل]در واقع یک فرض اساسی نیز وجود دارد که بزرگسالی به خودی خود شایستگی را به عنوان یک شرکت کننده در تحقیق اعطا می کند
[ترجمه ترگمان]در حقیقت نیز یک فرض اساسی وجود دارد که خود بزرگسالی خودش صلاحیت را به عنوان یک شرکت کننده تحقیق می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Cyril had been stranded, orphaned, in adulthood, in the land of the grown-up.
[ترجمه گوگل]سیریل در بزرگسالی در سرزمین بزرگسالان سرگردان و یتیم شده بود
[ترجمه ترگمان]سی رل در دوران بلوغ، در دوران بلوغ، درمانده و یتیم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. And from childhood through adulthood, they are abused because of their gender. . . .
[ترجمه گوگل]و از کودکی تا بزرگسالی به دلیل جنسیت مورد آزار قرار می گیرند
[ترجمه ترگمان]و از کودکی تا بزرگسالی، به خاطر جنسیت شان مورد آزار و اذیت قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In late adolescence and young adulthood, planning skills were in turn related to social functioning and parenting behaviour.
[ترجمه گوگل]در اواخر نوجوانی و جوانی، مهارت های برنامه ریزی به نوبه خود با عملکرد اجتماعی و رفتار والدین مرتبط بود
[ترجمه ترگمان]در اواخر نوجوانی و بزرگسالی، مهارت های برنامه ریزی به نوبه خود در ارتباط با عملکرد اجتماعی و رفتار والدین بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Under what circumstances does childhood disorder continue into adulthood?
[ترجمه گوگل]تحت چه شرایطی اختلال دوران کودکی تا بزرگسالی ادامه می یابد؟
[ترجمه ترگمان]تحت چه شرایطی، اختلال در دوران کودکی به بزرگسالی ادامه می یابد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[بهداشت] بزرگسالی

انگلیسی به انگلیسی

• maturity, age of being fully developed
adulthood is the state of being an adult.

پیشنهاد کاربران

بلوغ. بزرگسالی
مثال:
her progress from childhood to adulthood
حرکت او از کودکی به بلوغ و بزرگسالی
Making the transition from youth to adulthood can be very painful
Adulthood is the opposite of youth
بزرگسالی
Adulthood, the period in the human lifespan in which full physical and intellectual maturity have been attained. Adulthood is commonly thought of as beginning at age 20 or 21 years. Middle age, commencing at about 40 years, is followed by old age at about 60 years
...
[مشاهده متن کامل]

Britannica. com@
the part of someone's life when they are an adult:
People in England legally reach adulthood at 18.
Responsibility, I suppose, is what defines adulthood
the state of being an adult:
When she reached adulthood, she moved away from home
Cambridge dictionary@
When you stop growing and start shaving, you are in adulthood — a point where you reach maturity. Unfortunately, physical adulthood does not necessarily imply that psychological adulthood is present
Adulthood implies a maturity of sorts, whether it be physical or psychological. In many cultures, adulthood is marked with a “coming of age” ritual
Vocabulary. com@
[uncountable]
the state of being an adult
a child reaching adulthood
Oxford dictionary@

بلوغ، کمال، بزرگسالی
مرد ( بزرگسال )

بپرس