adolescent

/ˌædəˈlesənt//ˌædəˈlesnt/

معنی: نوجوان، جوان، بالغ، رشید
معانی دیگر: کم تجربه، خام، خام دست، وابسته به نوجوانی، بالغ (از سن بلوغ تا حدود بیست و یک سالگی)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of the period between puberty and adulthood.
مترادف: teen, teen-aged
مشابه: juvenile, pubescent, underage

- He's having an adolescent growth spurt.
[ترجمه گوگل] او یک جهش رشد در دوران نوجوانی دارد
[ترجمه ترگمان] رشد کرده و رشد کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They are studying aggression in adolescent males.
[ترجمه فواد بهمنی] آنها خشونت را در نوجوانان مذکر مطالعه می کنند.
|
[ترجمه گوگل] آنها در حال مطالعه پرخاشگری در پسران نوجوان هستند
[ترجمه ترگمان] آن ها در حال تحصیل خشونت در مردان بالغ هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: characteristic of adolescence rather than adulthood; immature.
مترادف: callow, unfledged
متضاد: mature
مشابه: childish, green, immature, inexperienced, juvenile, young

- His colleagues liked him but looked down on him for his adolescent behavior at the office.
[ترجمه گوگل] همکارانش او را دوست داشتند اما به خاطر رفتار نوجوانانه اش در دفتر به او نگاه تحقیر آمیز داشتند
[ترجمه ترگمان] همکارانش او را دوست داشتند، اما به خاطر رفتار نوجوان او در اداره به او نگاه کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a person in his or her adolescence; teenager.
مترادف: teen, teen-ager
مشابه: fledgling, juvenile, kid, lad, lass, maiden, minor, schoolboy, schoolgirl, youth

- She was quiet and shy as an adolescent, but she gained confidence in her twenties.
[ترجمه فواد بهمنی] او در نوجوانی ساکت و خجالتی بود، اما در 20 سالگی اعتماد به نفس خود را بدست آورد.
|
[ترجمه گوگل] او در نوجوانی ساکت و خجالتی بود، اما در بیست سالگی اعتماد به نفس پیدا کرد
[ترجمه ترگمان] او مانند یک نوجوان ساکت و خجالتی بود، اما بیست سال به او اعتماد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. in some tribes adolescent license and pregnancy are common
در برخی از قبایل بی بندوباری جنسی و آبستنی در میان نوجوانان عادی است.

2. the emotionalism of adolescent girls
شور و هیجان دختران نوباوه

3. his remarks struck me as being adolescent and ill-judged
گفته هایش به نظرم خام و نابخردانه بود.

4. In his adolescent years, the candidate claimed, he had undergone many hardships.
[ترجمه گوگل]این نامزد مدعی شد که در سال های نوجوانی سختی های زیادی را متحمل شده است
[ترجمه ترگمان]در ساله ای نوجوانی، این کاندیدا ادعا کرد که او بسیاری از سختی ها را تحمل کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There is a fiction abroad that every adolescent is opposed to tradition.
[ترجمه گوگل]در خارج از کشور داستانی وجود دارد که هر نوجوانی با سنت مخالف است
[ترجمه ترگمان]در خارج از کشور داستانی وجود دارد که هر بزرگ سال با سنت مخالف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Our annual Rock Festival attracts thousands of adolescents.
[ترجمه گوگل]جشنواره سالانه راک ما هزاران نوجوان را به خود جذب می کند
[ترجمه ترگمان]جشنواره سالیانه راک ما هزاران نوجوان را جذب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He's got that bit of adolescent fuzz on his upper lip.
[ترجمه گوگل]او آن قدری از وزهای نوجوانی را روی لب بالایی خود دارد
[ترجمه ترگمان]او آن بیت of را که روی لب بالایی اش داشت به دست اورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He looked uncomfortable, like a self-conscious adolescent who's gone to the wrong party.
[ترجمه گوگل]او ناراحت به نظر می رسید، مانند یک نوجوان خودآگاه که به مهمانی اشتباهی رفته است
[ترجمه ترگمان]مثل یک نوجوان بالغ که به حزب اشتباهی رفته باشد، ناراحت به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The adolescent period is one's best time.
[ترجمه Faezeh] دوره نوجوانی هرکس، بهترین زمان است.
|
[ترجمه گوگل]دوره نوجوانی بهترین زمان است
[ترجمه ترگمان]دوره نوجوانی بهترین زمان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He eventually outgrew his adolescent interest in war and guns.
[ترجمه گوگل]او سرانجام از علاقه نوجوانی خود به جنگ و اسلحه بیشتر شد
[ترجمه ترگمان]او در نهایت علاقه بزرگ سال خود را به جنگ و اسلحه کوچک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He saw the unique characteristics of adolescent thought and personality as a normal outgrowth of development.
[ترجمه گوگل]او ویژگی های منحصر به فرد تفکر و شخصیت نوجوان را به عنوان یک نتیجه طبیعی از رشد می دید
[ترجمه ترگمان]او ویژگی های منحصر به فرد اندیشه و شخصیت نوجوان را به عنوان نتیجه ای طبیعی از توسعه دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She's every adolescent schoolboy's dream.
[ترجمه گوگل]او رویای هر دانش آموز نوجوانی است
[ترجمه ترگمان]رویای هر دانش آموز دیگری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But the officers also found adolescent girls lodged in hostels with adult men and children living without adults to care for them.
[ترجمه گوگل]اما مأموران همچنین دختران نوجوانی را یافتند که در خوابگاه‌هایی با مردان بزرگسال و کودکانی که بدون بزرگسالان زندگی می‌کردند تا از آنها مراقبت کنند
[ترجمه ترگمان]اما این افسران همچنین دریافتند که دختران نوجوان ساکن در خوابگاه ها با مردان بالغ و کودکانی که برای مراقبت از آن ها زندگی می کنند، زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Everyone gets hysterical the moment an adolescent or a woman announces the desire to be free.
[ترجمه گوگل]لحظه ای که یک نوجوان یا یک زن تمایل به آزادی را اعلام می کند، همه دچار هیستریک می شوند
[ترجمه ترگمان]هر کسی در لحظه ای که یک بزرگ سال یا یک زن تمایل به آزاد بودن را اعلام می کند، غش می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Even more foolishly, the besotted adolescent attempted to extend the relationship, and chased Byron to Geneva.
[ترجمه گوگل]حتی احمقانه‌تر، این نوجوان مغشوش تلاش کرد تا رابطه را گسترش دهد و بایرون را تا ژنو تعقیب کرد
[ترجمه ترگمان]حتی بدتر از آن، دیوانه کنندگان نوجوان تلاش کردند تا رابطه خود را گسترش دهند و بایرن را به ژنو دنبال کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Of 225 new patients attending our adolescent gynaecology clinic in 199 167 presented with menstrual disturbances.
[ترجمه گوگل]از 225 بیمار جدید مراجعه کننده به کلینیک زنان نوجوان ما در سال 199، 167 نفر با اختلالات قاعدگی مراجعه کردند
[ترجمه ترگمان]از ۲۲۵ بیمار جدید که در کلینیک gynaecology به همراه ۱۹۹ نفر از اختلالات قاعدگی حضور داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نوجوان (اسم)
adolescent, teenager, juvenile, youngster, stripling, younker, teener

جوان (صفت)
adolescent, young, youthful, boyish

بالغ (صفت)
full, adolescent, adult, mature, ripe, major, full-fledged, marriageable

رشید (صفت)
adolescent, high

تخصصی

[بهداشت] نوجوان

انگلیسی به انگلیسی

• young person; one who is at the stage between childhood and adulthood
of puberty, pertaining to the age between childhood and adulthood
an adolescent is a young person who is no longer a child but who is not yet an adult. count noun here but can also be used as an attributive adjective. e.g. ...a father with an adolescent son.

پیشنهاد کاربران

نوجوان
مثال: She wrote a book about her experiences as an adolescent.
او یک کتاب درباره تجربیاتش به عنوان یک نوجوان نوشت.
نوجوان. بالغ. جوان . رشید
سن بلوغ
جوان، نوجوان
قید هم دارد: adolescently. . . . . . adolescenyly manner
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : adolescence / adolescent
✅️ صفت ( adjective ) : adolescent
✅️ قید ( adverb ) : _
نوجوانی، مرحله گذار رشد فیزیکی و روانی انسان است که میان کودکی و جوانی روی می دهد. این گذار، تغییرات زیستی ( بلوغ جنسی ) ، اجتماعی، و روان شناختی را در بر می گیرد، هرچند که از میان این ها تنها تغییرات زیستی و روانشناختی را می توان به آسانی اندازه گیری کرد ( به سن بین ده تا 19 و در مواردی تا 24 سالگی اطلاق می شود )
...
[مشاهده متن کامل]

He looked uncomfortable, like a self - conscious adolescent who's gone to the wrong party.
I'm looking after six adolescents for a week.
She doesn't understand the emotional problems of adolescents.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/adolescent
دوره ای از زندگی شماست که در آن از کودک به بزرگسال تبدیل می شوید.
با توجه به سازمان بهداشت جهانی به بچه های بین ۱۰ تا ۱۹ سال گفته میشه
اما به سنین ۱۳ تا ۱۹ سال teenager گفته میشه
نوجوانی از سن ١٣ - ١٩، خام ، کم تجربه
👈 ( نو ) جوان
👈جوانی که تازه از سن نوجوانی درآمده
👈سنین ۱۸ تا ۲۲ - ۲۰
less than one in ten U. S. adults and adolescents consume the recommended amount of fruits and vegetables
adj. being of the age 13 through 19
characteristic of adolescence
immature
o f, relating to, or undergoing adolescence
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس