admonish

/ædˈmɑːnɪʃ//ədˈmɒnɪʃ/

معنی: اگاه کردن، نصیحت کردن، پند دادن، وعظ کردن، موعظه کردن
معانی دیگر: تذکر دادن، متنبه کردن، برحذر داشتن، بازخواست کردن، (به طور ملایم) انتقاد کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: admonishes, admonishing, admonished
مشتقات: admonishingly (adv.), admonisher (n.), admonishment (n.)
(1) تعریف: to caution or warn.
مترادف: caution, warn
مشابه: advise, correct, counsel, forearm, forewarn, lesson

- His brother admonished him not to invest all his money in stocks.
[ترجمه گوگل] برادرش به او توصیه کرد که تمام پول خود را در سهام سرمایه گذاری نکند
[ترجمه ترگمان] برادرش به او تذکر داد که تمام پولش را در سهام سرمایه گذاری نکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His companions admonished him of the danger of setting out alone.
[ترجمه گوگل] اصحابش او را از خطر تنها راه رفتن برحذر داشتند
[ترجمه ترگمان] رفقایش او را از خطر انداختن تنها به او نصیحت می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to criticize or rebuke mildly but firmly.
مترادف: chide, reprove
متضاد: applaud, commend, praise
مشابه: berate, censure, chastise, criticize, lesson, rebuke, reprehend, reprimand, reproach, scold, take to task, upbraid

- The librarian admonished the children for talking loudly.
[ترجمه گوگل] کتابدار بچه ها را به خاطر بلند صحبت کردن توصیه کرد
[ترجمه ترگمان] کتابدار بچه ها را نصیحت کرد که با صدای بلند حرف بزنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to exhort, urge, or remind, as of a duty.
مترادف: exhort, remind, urge
مشابه: encourage, notify, prompt, push, warn

- The teacher admonished the students to proof-read their essays.
[ترجمه گوگل] معلم به دانش‌آموزان توصیه کرد که مقالات خود را تصحیح کنند
[ترجمه ترگمان] معلم به دانش آموزان توصیه کرد تا essays را اثبات کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The king admonished the prince of his duty to marry and produce an heir.
[ترجمه گوگل] شاه شاهزاده را موظف کرد که ازدواج کند و وارثی بیاورد
[ترجمه ترگمان] شاه به شاهزاده دستور داد که با او ازدواج کند و وارث یک وارث شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Admonish your friends in private, praise them in public.
[ترجمه مهسا حسینی نسب] از دوستانتان در خلوت انتقاد کنید و در جمع از آنها تعریف کنید.
|
[ترجمه گوگل]دوستان خود را در خلوت نصیحت کنید، آنها را در ملاء عام تحسین کنید
[ترجمه ترگمان]دوستان شما را در خلوت admonish و در ملا عام ستایش کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The ethics committee may take a decision to admonish him or to censure him.
[ترجمه گوگل]کمیته اخلاق ممکن است تصمیمی برای تذکر یا توهین به او بگیرد
[ترجمه ترگمان]کمیته اخلاقی ممکن است تصمیم بگیرد که او را نصیحت کند و یا او را توبیخ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Admonish your friends privately, but praise them openly.
[ترجمه علی کریمی پور] از دوستانتان در تنهایی انتقاد کنید و در جمع از آنها تعریف کنید
|
[ترجمه گوگل]دوستان خود را خصوصی نصیحت کنید، اما آشکارا از آنها تمجید کنید
[ترجمه ترگمان]دوستان خود را به طور خصوصی دعوت کنید، اما آشکارا از آن ها تمجید کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He then proceeded tactfully to admonish the theorists of botany in order to protect the practitioners of gardening.
[ترجمه گوگل]او سپس با درایت به توصیه نظریه پردازان گیاه شناسی به منظور محافظت از باغبانی پرداخت
[ترجمه ترگمان]سپس با نزاکت شروع به اندرز دادن the گیاه شناسی به منظور حفاظت از حرفه ای باغبانی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Financial advisors admonish clients to bills each month to avoid interest and finance charges.
[ترجمه گوگل]مشاوران مالی هر ماه مشتریان را به صورت‌حساب‌ها توصیه می‌کنند تا از پرداخت سود و هزینه‌های مالی جلوگیری کنند
[ترجمه ترگمان]مشاوران مالی در هر ماه مشتری ها را نصیحت می کنند تا از منافع و هزینه های مالی اجتناب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Practically or ethically, we cannot simply admonish them to not clear forest.
[ترجمه گوگل]از نظر عملی یا اخلاقی، ما نمی توانیم به سادگی به آنها توصیه کنیم که جنگل را پاکسازی نکنند
[ترجمه ترگمان]عملا، ما نمی توانیم به سادگی آن ها را نصیحت کنیم که جنگل را پاک نکنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Admonish your friend in secret, commend him in public.
[ترجمه گوگل]دوستت را پنهانی نصیحت کن، در آشکار او را تحسین کن
[ترجمه ترگمان]دوست شما در ملا عام او را در ملا عام ستایش کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Admonish your friend privately, but praise them openly.
[ترجمه گوگل]دوست خود را خصوصی نصیحت کنید، اما آشکارا از او تمجید کنید
[ترجمه ترگمان]دوست خود را به طور خصوصی به شما معرفی می کنم، اما آشکارا آن ها را ستایش می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There are two shapes of admonish and needle about the needle in ShuoWenJieZi.
[ترجمه گوگل]در ShuoWenJieZi دو شکل پند و سوزن در مورد سوزن وجود دارد
[ترجمه ترگمان]دو شکل از پند و اندرز در مورد سوزن در ShuoWenJieZi وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Admonish your friend in private, praise them in public.
[ترجمه گوگل]دوست خود را در خلوت نصیحت کنید، در ملاء عام از او تمجید کنید
[ترجمه ترگمان]دوست خود را به طور خصوصی دوست داشته باشید و آن ها را در ملا عام تحسین کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He should admonish, he should advice, and he should restrain one from evil.
[ترجمه گوگل]باید اندرز دهد و نصیحت کند و از بدی باز دارد
[ترجمه ترگمان]او باید پند بگیرد، او باید نصیحت کند، و او هم باید از شر شیطان جلوگیری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Mr Mreen admonish me for drinking too much.
[ترجمه گوگل]آقای مرین به من توصیه می کند که زیاد الکل می نوشم
[ترجمه ترگمان]آقای Mreen مرا به خاطر نوشیدن زیاد نصیحت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Admonish eagerr weighs privately, customs praise trapm Aprilly.
[ترجمه گوگل]Admonish earr به صورت خصوصی وزن می کند، گمرک ستایش آپریل
[ترجمه ترگمان]admonish eagerr، به طور خصوصی، trapm Aprilly را تحسین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I will tactfully admonish him not to behave like this again.
[ترجمه گوگل]من با درایت به او توصیه می کنم که دیگر اینگونه رفتار نکند
[ترجمه ترگمان]من با احتیاط او را نصیحت می کنم که دیگر مثل این رفتار نشود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اگاه کردن (فعل)
acquaint, inform, admonish, intuit, warn

نصیحت کردن (فعل)
admonish, advise, exhort, preach

پند دادن (فعل)
admonish, advise, counsel

وعظ کردن (فعل)
admonish, preach, homily, sermonize

موعظه کردن (فعل)
admonish, sermon, preach, sermonize

انگلیسی به انگلیسی

• warn; scold; reprove
if you admonish someone, you tell them firmly that they have done something wrong; a formal word.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: To warn or reprimand someone firmly 🚫⚠️
🔍 مترادف: Reprimand
✅ مثال: The teacher admonished the students for not following the class rules.
( طبق معنای نخست فرهنگ وبستر ) :
یادآور شدن وظیفۀ کسی به او
مثال؛
For instance, a parent might admonish their child for not doing their homework.
A teacher might admonish a student for talking during class.
A boss might admonish an employee for missing a deadline.
منابع• https://fluentslang.com/slang-for-scold/
نصیحت کردن.
ارشاد کردن
1. سرزنش کردن، نکوهش کردن، ملامت کردن ( رسمی )
2. تذکر دادن، هشدار دادن، اخطار کردن؛ بر حذر داشتن
پند دادن، نصیحت کردن، گوشزد کردن
admonish \ ad - ˈm� - nish \ verb
1. express disapproval or concern about an action
2. give encouragement, advice or guidance
3. say something that is meant as a warning or a correction
...
[مشاهده متن کامل]

◀️ Jordan played his final N. B. A. game on April 16, 2003, scoring 15 points in a 20 - point defeat in Philadelphia. That season, with him turning 40 in February and dealing with a knee that Thomas remembered could swell like a grapefruit, Jordan averaged a modest ( for him ) 20 points per game. He played 37 minutes a night and in all 82 games — part of a legacy that should admonish, if not embarrass, today’s load - managed N. B. A. elite.

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : admonish
✅️ اسم ( noun ) : admonition ( admonishment ) / admonisher
✅️ صفت ( adjective ) : admonitory
✅️ قید ( adverb ) : _
هشدار دادن
The teacher of that classroom, who was injured during the shooting, testified that he would often be admonished by school police about the door, and notified school administration, who said a request had been submitted.
توبیخ کردن
یادآوری کردن
سرزنش کردن . توصیه کردن
گوشزد کردن
سرزنش کردن
تذکر لسانی دادن، متنبه کردن، ارشاد کردن
توصیه کردن
اظهار داشتن، گفتن، خاطرنشان کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس