اسم ( noun )
• (1) تعریف: the act or process of entering or admitting.
• متضاد: exclusion
• مشابه: entrance
• متضاد: exclusion
• مشابه: entrance
- The restaurant bars admittance to customers who are not properly attired.
[ترجمه گوگل] کافه های رستوران برای مشتریانی که لباس مناسبی ندارند پذیرش می کند
[ترجمه ترگمان] این رستوران به مشتریان اجازه ورود به رستوران را می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این رستوران به مشتریان اجازه ورود به رستوران را می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: permission to enter; right of entry.
• مشابه: access, entrance
• مشابه: access, entrance
- Her admittance to medical school was a cause of celebration.
[ترجمه گوگل] پذیرش او در دانشکده پزشکی باعث جشن شد
[ترجمه ترگمان] ورود او به دانشکده پزشکی علت جشن گرفتن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ورود او به دانشکده پزشکی علت جشن گرفتن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید