admirable

/ˈædmərəbl̩//ˈædmərəbl̩/

معنی: پسندیده، قابل تحسین، ستوده، قابل پسند، خیلی خوب
معانی دیگر: ستودنی، تحسین انگیز، شایسته، عالی، بسیار خوب

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: admirably (adv.)
• : تعریف: worthy of being admired; excellent.
مترادف: estimable, valued, worthy
متضاد: abhorrent, abominable, atrocious, contemptible, deplorable, despicable, disgraceful, execrable, heinous, ignominious, monstrous, shameful, sinful, sorry
مشابه: brave, cool, creditable, deserving, favorable, honorable, inspirational, laudable, meritorious, noble, praiseworthy, respected, revered, wonderful

- Their efforts to find a cure for this disease are admirable.
[ترجمه گوگل] تلاش آنها برای یافتن درمانی برای این بیماری قابل تحسین است
[ترجمه ترگمان] تلاش آن ها برای یافتن درمانی برای این بیماری قابل تحسینی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The organization's goals are admirable, but the members lack know-how.
[ترجمه گوگل] اهداف سازمان قابل تحسین است، اما اعضا فاقد دانش فنی هستند
[ترجمه ترگمان] اهداف سازمان قابل تحسین است، اما اعضای آن نمی دانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The orchestra gave an admirable performance last night.
[ترجمه گوگل] ارکستر دیشب اجرای تحسین برانگیزی داشت
[ترجمه ترگمان] ارکستر دیشب نمایش قابل تحسینی به نمایش گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. with admirable modesty, he refused to have them name the city after him
با فروتنی تحسین انگیزی نپذیرفت که شهر را به اسم او نامگذاری کنند

2. courage is an admirable quality
دلاوری صفتی پسندیده است.

3. his conduct was admirable
رفتار او تحسین انگیز بود.

4. the athletes' comportment was admirable
رفتار ورزشکاران ستایش انگیز بود.

5. all the details of this painting have admirable proportion
کلیه ی جزئیات این نقاشی باهم تناسب تحسین انگیزی دارد.

6. Education is a admirable thing, but it is well to remember from time to time that nothing worth knowing can be taught.
[ترجمه گوگل]آموزش چیز قابل تحسینی است، اما خوب است هر از گاهی به یاد داشته باشیم که هیچ چیز ارزش دانستن را نمی توان آموزش داد
[ترجمه ترگمان]تحصیل چیز قابل تحسینی است، اما خوب است که از زمانی به یاد داشته باشید که هیچ چیز ارزش دانستن را نمی توان آموزش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The book is admirable in respect of style.
[ترجمه گوگل]کتاب از نظر سبک قابل تحسین است
[ترجمه ترگمان]این کتاب به لحاظ سبک قابل تحسین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His plans are admirable ambitious: he wants to master French, German and Spanish before he is twenty.
[ترجمه گوگل]برنامه های او جاه طلبانه قابل تحسین است: او می خواهد قبل از بیست سالگی به زبان های فرانسوی، آلمانی و اسپانیایی تسلط پیدا کند
[ترجمه ترگمان]نقشه های او بسیار بلند پروازانه است: او می خواهد قبل از اینکه بیست سال داشته باشد، به زبان فرانسه، آلمانی و اسپانیایی مسلط شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Beyton is an admirable character.
[ترجمه گوگل]بیتون شخصیت قابل تحسینی است
[ترجمه ترگمان]Beyton شخصیت قابل تحسینی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I think you showed admirable tact/restraint/self-control in your answer.
[ترجمه گوگل]فکر می کنم در پاسخ خود درایت / خویشتن داری / خودکنترلی قابل تحسین از خود نشان دادید
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم که شما در پاسخ خود مهارت قابل تحسین، خودداری و خودداری از خود نشان داده اید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His handling of the situation was admirable.
[ترجمه گوگل]برخورد او با این موقعیت قابل تحسین بود
[ترجمه ترگمان]رفتار او از این موقعیت بسیار پسندیده و قابل تحسینی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The two windows are in admirable proportion.
[ترجمه گوگل]دو پنجره به نسبت قابل تحسینی هستند
[ترجمه ترگمان]هر دو پنجره به خوبی قابل تحسینی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Many young people have an admirable messianic zeal about them.
[ترجمه گوگل]بسیاری از جوانان غیرت مسیحایی قابل تحسینی در مورد آنها دارند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از جوان ها با ذوق و شوق messianic در مورد آن ها حرف می زنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His behaviour under stress is admirable.
[ترجمه گوگل]رفتار او در شرایط استرس قابل تحسین است
[ترجمه ترگمان]رفتار او تحت استرس قابل تحسین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He made his points with admirable clarity.
[ترجمه گوگل]او نکات خود را با وضوح قابل تحسینی بیان کرد
[ترجمه ترگمان]با وضوح قابل تحسینی به او اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She showed admirable self - control.
[ترجمه گوگل]او خودکنترلی قابل تحسینی را نشان داد
[ترجمه ترگمان]او خود را به خوبی نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پسندیده (صفت)
good, acceptable, desirable, admirable, pleasant, honorable

قابل تحسین (صفت)
admirable, appreciable

ستوده (صفت)
admirable, praised, commendable, praiseworthy, laudable, celebrated, adorable, well-known, famous, famed, far-famed

قابل پسند (صفت)
admirable

خیلی خوب (صفت)
extraordinary, admirable, very good, all right, corking, striking, remarkable

انگلیسی به انگلیسی

• worthy of adoration, impressive; wonderful, marvelous
an admirable quality or action deserves to be praised and admired.

پیشنهاد کاربران

Applausive
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅️ فعل ( verb ) : admire
✅️ اسم ( noun ) : admiration / admirer
✅️ صفت ( adjective ) : admirable / admiring
✅️ قید ( adverb ) : admirably / admiringly
باآفرین . [ ف َ ] ( ص مرکب ) لایق تحسین . قابل ، درخور تقدیس :
خردمند گفتا بشاه زمین
که ای نیک خو، شاه باآفرین .
دقیقی .
بدان بادپایان باآفرین
بآب اندرون غرقه کردند زین .
فردوسی .
...
[مشاهده متن کامل]

برآمد یکی باد باآفرین
هوا گشت خندان و روی زمین .
فردوسی .
که خواهم که بینم سراسر زمین
همه مرز ایران باآفرین .
فردوسی .
چنین گفت رستم بشاه زمین
که ای نام بردار باآفرین .
فردوسی .
همه بوسه دادند گردان زمین
به پیش سیاوخش باآفرین .
فردوسی .
چو پیران بیامد زهند و ز چین
سخن رفت از آن شهر باآفرین .
فردوسی .
چو گودرز و هشتاد پور گزین
همه نامداران باآفرین .
فردوسی .
چو کاموس ومنشور و خاقان چین
گهار و چو فرطوس باآفرین
فردوسی .
نخستین چو کاوس باآفرین
کی آرش دوم بد، سوم کی پشین
فردوسی .
یکی بزم جوید دگر رزم و کین
نگه کن که تا کیست باآفرین .
فردوسی .
چو پنجاه و سه روز بگذشت ازین
که شد کشته آن شاه باآفرین .
فردوسی .
بد او پورشاه سمنگان زمین
همان خال سهراب باآفرین .
فردوسی .
چنین گفت سهراب باآفرین
که چون اسپم آمد بدست این چنین .
فردوسی .
بجان و سر شاه ایران زمین
سرافراز کاوس باآفرین .
فردوسی .
نهادند بر نامها بر نگین
فرستادگان خواست باآفرین .
فردوسی .
کز ایران یکی مرد باآفرین
فرستند نزدیک خاقان چین .
فردوسی .
بدینگونه تا هفت سال از جهان
ندیدند سبزی کهان و مهان
بهشتم بیامد مه فرودین
برآمد یکی ابر باآفرین .
فردوسی .
وز آن پس چو گفتارها شد کهن
برآن بر نهادند یکسر سخن
کز ایران یکی مردباآفرین
فرستند نزدیک خاقان چین .
فردوسی .
چه گفت آن سخنگوی باآفرین
که چون بنگری مغزداد است دین .
فردوسی .
بفرمود تا برنهادند زین
بر آن بادپایان باآفرین .
فردوسی .

تحسین برانگیز
قابل ستایش
I am also happy and admirable
من هم خوشحالم و قابل تحسین

بپرس