administration

/ædˌmɪnəˈstreɪʃn̩//ədˌmɪnɪˈstreɪʃn̩/

معنی: اجرا، حکومت، سیاست، وصایت، ادارهء کل، الغاء، تصفیه، فرمداری
معانی دیگر: علوم اداری، مدیران، فرمداران، اداره کنندگان، (اغلب با a بزرگ) دولت، دستگاه حکومت، زمان حکومت، (سوگند و تنبیه و مراسم دینی و دارو وغیره) اجرا، مدیریت، اداره (کردن)، کار ترازی، سرپرستی (اداره و غیره)، سوگند دادن، تقسیمات جزء وزارتخانه ها در شهرها

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: administrational (adj.)
(1) تعریف: the act of directing or managing.
مترادف: management, supervision
مشابه: command, conduct, direction, government, oversight, regime

- She has great skill in the administration of her business.
[ترجمه گوگل] او مهارت زیادی در اداره تجارت خود دارد
[ترجمه ترگمان] او در اداره کسب وکار خود مهارت زیادی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: those in charge of directing or managing, considered collectively.
مترادف: directorate, leadership, management
مشابه: chiefs, command, directors, executives, government, heads, higher-ups, power structure, regime, supervisors

- The hospital administration refused to consider the employees' arguments.
[ترجمه گوگل] مدیریت بیمارستان از بررسی استدلال های کارکنان خودداری کرد
[ترجمه ترگمان] مدیریت بیمارستان از بررسی استدلالات کارمندان خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the executive officers of a government, considered collectively, or the term of office of such officers.
مترادف: executive
مشابه: command, government, leadership, power structure, regime

- Lyndon Johnson was vice president during the administration of John Kennedy.
[ترجمه گوگل] لیندون جانسون در زمان دولت جان کندی معاون رئیس جمهور بود
[ترجمه ترگمان] لیندون جانسون معاون رئیس جمهور در دوران ریاست جمهوری جان کندی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- No one in this administration is in favor of changing the current law.
[ترجمه گوگل] هیچ کس در این دولت موافق تغییر قانون فعلی نیست
[ترجمه ترگمان] هیچ کس در این دولت به نفع تغییر قانون فعلی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. administration of punishment
تنبیه کردن،اجرای تنبیه

2. his administration was corrupt
حکومت او فاسد بود.

3. the administration of an oath
اجرای (مراسم) سوگند

4. the clinton administration
دولت کلینتون

5. the saed administration did not last long
دولت ساعد چندان دوام نیاورد.

6. the university administration
مدیریت (دستگاه اداری) دانشگاه

7. he has a b. a. in administration
او دارای لیسانس علوم اداری است.

8. The administration may try to reflate the economy next year.
[ترجمه گوگل]دولت ممکن است تلاش کند اقتصاد را در سال آینده متحول کند
[ترجمه ترگمان]دولت ممکن است تلاش کند اقتصاد را در سال آینده تحت تاثیر قرار دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The administration has no vested interest in proving whether public schools were good or bad.
[ترجمه گوگل]دولت هیچ علاقه ای به اثبات خوب یا بد بودن مدارس دولتی ندارد
[ترجمه ترگمان]دولت هیچ علاقه ای به اثبات این موضوع ندارد که آیا مدارس دولتی خوب یا بد هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Too much time is spent on administration.
[ترجمه گوگل]زمان زیادی صرف مدیریت می شود
[ترجمه ترگمان]زمان زیادی صرف مدیریت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The administration has been steadily rowing back from its early opposition to his attendance in London.
[ترجمه گوگل]دولت به طور پیوسته از مخالفت اولیه خود با حضور او در لندن عقب نشینی کرده است
[ترجمه ترگمان]دولت به طور پیوسته از مخالفت اولیه خود با حضور خود در لندن عقب نشینی کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We're looking for someone with experience in administration.
[ترجمه گوگل]به یک نفر با تجربه در امور اداری نیازمندیم
[ترجمه ترگمان]ما به دنبال فردی با تجربه در مدیریت هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The administration is just stonewalling in an attempt to hide their political embarrassment.
[ترجمه گوگل]دولت فقط در تلاش برای پنهان کردن شرمساری سیاسی خود سنگ اندازی می کند
[ترجمه ترگمان]دولت فقط در تلاش برای پنهان کردن پریشانی سیاسی خود تلاش می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Administration costs are passed on to the customer.
[ترجمه گوگل]هزینه های مدیریت به مشتری منتقل می شود
[ترجمه ترگمان]هزینه های مدیریت به مشتری داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The administration had several reasons for holding back.
[ترجمه گوگل]دولت دلایل متعددی برای عقب نشینی داشت
[ترجمه ترگمان]دولت چندین دلیل برای عقب نگه داشتن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Some students enter other professions such as arts administration.
[ترجمه گوگل]برخی از دانش آموزان وارد مشاغل دیگری مانند مدیریت هنری می شوند
[ترجمه ترگمان]برخی از دانشجویان به حرفه های دیگری مانند مدیریت هنر وارد می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The administration of the law is very important.
[ترجمه گوگل]اجرای قانون بسیار مهم است
[ترجمه ترگمان]مدیریت این قانون بسیار مهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The administration has fallen into step with its European allies on this issue.
[ترجمه گوگل]دولت در این زمینه با متحدان اروپایی خود همگام شده است
[ترجمه ترگمان]دولت در این زمینه با متحدان اروپایی خود پا به عرصه گذاشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اجرا (اسم)
accomplishment, performance, implementation, execution, administration

حکومت (اسم)
regimen, administration, government, reign, power, dominion, raj

سیاست (اسم)
administration, policy, politics, diplomacy, kingcraft

وصایت (اسم)
administration

ادارهء کل (اسم)
administration

الغاء (اسم)
cancellation, repeal, annulment, administration, supersession

تصفیه (اسم)
purgation, administration, settlement, arrangement, purification, filtration, refinement, cleaning, catharsis, clean-up

فرم اداری (اسم)
administration

تخصصی

[صنعت] مدیریت - فعالیت هایی که به منظور تنظیم عمومی، هدایت و کنترل روابط یک سازمان صورت می پذیرد.
[حقوق] اداره، مدیریت، دولت، دستگاه اجرایی، قوه مجریه
[ریاضیات] امور اداری، مدیریت، دستگاه، اداره

انگلیسی به انگلیسی

• management (of an office, project, etc.); execution of managerial duties; people in charge of directing or managing, supervisors, leadership; act of dispensing or applying (i.e. drugs, medication, etc.)
the administration of a country or area is its government.
the administration of a company or institution is the group of people who organize and supervise it.
administration is the range of activities connected with the organization or supervision of a company, institution, or country.

پیشنهاد کاربران

[فرآوری مواد معدنی] اجرا، به کارگیری، Run
تعهد
( در رشته مدیریت به معنی ) اداری - واحد اداری - اداره کردن ( اسم )
( منابع انسانی ) اداری
منابع انسانی با تجزیه و تحلیل داده های مربوط به سرمایه های انسانی، رویه های استخدام بهینه و غیره سر و کار دارد. این شامل تجزیه و تحلیل ترکیب افراد استخدام شده، ماندگاری و وفاداری و رضایت آنها، انتظارات آنها و غیره است. اداری مسئول امور مربوط به انجام فعالیت های مربوط به پرسنل مانند قرارداد، ساعات کاری، و نظارت بر جزئیات این موارد است. منظور اموری است که بیشتر به جنبه های عملیاتی منابع انسانی اشاره دارد. به تعبیری اگر منابع انسانی را مانند مالی و مارکتینگ اقدامات بلند مدت و سیاست گذاری و تدوین راهبرد درنظر بگیریم، اداری مانند حسابداری و فروش به اقدامات روزانه و تاکتیکی اشاره دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

اداره
مثال: The new administration has promised to lower taxes.
اداره جدید قول کاهش مالیات را داده است.
1. اداره امور، سرپرستی؛ رسیدگی؛ سرکشی؛ حکومت
2. وزارتخانه؛ اداره
3. اجرا ( عدالت ) ؛ دادن، تلقین ( سوگند )
4. سرپرستی، قیمومت ( حقوق )
قدرت اجرایی، تشکیلات.
دستگاه اداری، دولت
وزارت خانه
administrate = اداره کردن
administer = تجویز کردن
administrator = مدیر ، سرپرست
administration = دولت ، حکومت ، مدیریت
administrative = مدیریتی ، اجرایی ، اداری
administratively = از لحاظ اداری
از لحاظ مدیریتی ، از لحاظ اجرایی
Often abbreviated as ( admin )
مجریان، مسئولان
Food and Drug Administration
سازمان غذا و دارو
Administration=give or apply drugs
حکومت
مدیریت بخش اداری
پزشکی: مصرف، استعمال
● مدیریت
● دولت ( مثلا دولت روحانی ) ، نه دولت به معنای رییس جمهور
● برقراری، به انجام رسانی، استعمال
تزریق یا مصرف دارو
در علوم پزشکی - بکار گیری دارو
administration ( مدیریت )
واژه مصوب: ادارة امور
تعریف: فعالیت های مربوط به برنامه ریزی و سازماندهی و اجرا |||متـ . اداره
مدیریت، سرپرستی
پذیرش
Free Enterance
تجویز
سازماندهی
ملزومات کاری و تشریفات
دولت
دولتمرد
مدیریت
حکمرانی
سرپرستی
مدیریت
هیئت دولت
در پزشکی به معنای مصرف یک دارو است.
مثال:
Exogenous Sex Steroid Administration
مصرف استروئید جنسی اگزوژن
بکارگیری، کاربری، روش استفاده
دادن دارو ( در پزشکی )
ریختن
در متون حقوقی به معنی اجرا - اعمال
in the Administration of Justice در راستای اجرای عدالت
در حقوق به معنی دادگستری یا دادگاه
( پزشکی - آکسفورد ) معنی دادن دارو به کسی را می دهد.
ارگان، نهاد
1. اداره، مدیریت
2. دولت، حکومت
3. اجرا، دادن یا خوراندن دارو توسط پرستار
4. قسمت اداری
دولت
استعمال، استفاده
دادن یا خوراندن دارو توسط پرستار یا خود بیمار
کابینه ( هیئتِ وزیرانِ و مدیرانِ رئیس جمهور یا فرماندار )
سازمان
اجرایی
تجویز دارو برای بیمار توسط پزشک
تزریق
۱ ) پروسه راه اندازی ، اداره و کنترل یک کسب و کار
۲ ) حکومت ، قیمومیت، کنترل
پزشکی: استعمال، مصرف ( دارو و غیره )
رسیدگی ، کاردانی
[سیاست]
سَردَمداری ، گردانندگی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٦)

بپرس