adjustment

/əˈdʒəstmənt//əˈdʒʌstmənt/

معنی: تطبیق، تنظیم، تعدیل، اصلاح، میزان، تسویه، اسباب تنظیم، الت تعدیل
معانی دیگر: تطبیق دهی، سازگاری، دکمه یا اسباب تنظیم، رگلاژ، میزان ساز، میزان گر، (بیمه) محاسبه ی (برآورد) میزان خسارت، تنزل قیمت، کم کردن قیمت (به خاطر عیب کالا)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of adjusting.
مترادف: adaptation, alignment, tune-up
مشابه: accommodation, alteration, compliance, conformity, correction, fitting, modification, regulation

- The adjustment of your rear view mirror is important and takes only a moment.
[ترجمه گوگل] تنظیم آینه دید عقب شما مهم است و فقط یک لحظه طول می کشد
[ترجمه ترگمان] تنظیم آینه نمای پشت شما مهم است و تنها یک لحظه طول می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Since she lost some weight, her wedding dress needed some adjustments.
[ترجمه گوگل] از آنجایی که او مقداری وزن کم کرد، لباس عروسی او نیاز به تغییراتی داشت
[ترجمه ترگمان] از زمانی که او مقداری وزن از دست داده بود، لباس عروسی اش به کمی تنظیمات نیاز داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the state of being adjusted.
مترادف: adaptation, alignment
مشابه: accommodation, alteration, compliance, conformity, modification, repair

- The zookeepers were pleased with the polar bear's adjustment to its new surroundings.
[ترجمه آرشام] نگهبانان باغ وحش از سازگاری خرس قطبی با محیط جدیدش خوشحال بودند
|
[ترجمه گوگل] نگهبانان باغ وحش از سازگاری خرس قطبی با محیط جدید خود راضی بودند
[ترجمه ترگمان] The از سازگاری خرس قطبی با محیط جدید خود راضی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a means of adjusting, esp. a physical mechanism for regulating or correcting.
مترادف: control, regulator
مشابه: button, coordinator, focus, knob, lever, switch, tuner

- The adjustments are on the back of the device.
[ترجمه گوگل] تنظیمات در پشت دستگاه است
[ترجمه ترگمان] تنظیمات روی پشت دستگاه قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. adjustment education
آموزش تطبیقی

2. adjustment process
فرآیند سازشی

3. the adjustment on the heater
دکمه ی تنظیم بخاری

4. emotional adjustment
سازگاری عاطفی

5. foreign students face problems of adjustment
دانشجویان خارجی در سازگاری (با محیط) با مشکل روبرو می شوند.

6. the insurance adjuster determined our adjustment
مامور شرکت بیمه میزان خسارت ما را تعیین کرد.

7. he was given a promotion and a salary adjustment of nine percent
به او ترفیع دادند و حقوقش را به میزان نه درصد تعدیل کردند.

8. She went through a period of emotional adjustment after her marriage broke up.
[ترجمه گوگل]او پس از فروپاشی ازدواجش دوره ای از سازگاری عاطفی را پشت سر گذاشت
[ترجمه ترگمان]بعد از این که ازدواج او قطع شد، او یک دوره تنظیم عاطفی را طی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Some adjustment of the lens may be necessary.
[ترجمه گوگل]ممکن است مقداری تنظیم لنز لازم باشد
[ترجمه ترگمان]ممکن است برخی تنظیمات لنز لازم باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The company's adjustment to the new markets has been successful.
[ترجمه گوگل]سازگاری شرکت با بازارهای جدید موفقیت آمیز بوده است
[ترجمه ترگمان]تطبیق شرکت با بازارهای جدید موفقیت آمیز بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He has so far failed to make the adjustment from school to work.
[ترجمه گوگل]او تاکنون نتوانسته است از مدرسه به محل کار خود را تنظیم کند
[ترجمه ترگمان]او تاکنون نتوانسته است از مدرسه برای کار کردن خودداری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The process of adjustment to life in another country can be very difficult.
[ترجمه گوگل]روند سازگاری با زندگی در یک کشور دیگر می تواند بسیار دشوار باشد
[ترجمه ترگمان]روند سازگاری با زندگی در یک کشور دیگر می تواند بسیار دشوار باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This adjustment of the figures allows a fairer comparison.
[ترجمه گوگل]این تنظیم ارقام امکان مقایسه عادلانه تری را فراهم می کند
[ترجمه ترگمان]این تنظیم ارقام امکان مقایسه عادلانه تری را فراهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They should make adjustment to the new environment.
[ترجمه گوگل]آنها باید با محیط جدید سازگار شوند
[ترجمه ترگمان]آن ها باید با محیط جدید سازگار باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The adjustment of the interest rate will moderate.
[ترجمه گوگل]تعدیل نرخ بهره تعدیل خواهد شد
[ترجمه ترگمان]تعدیل نرخ بهره متعادل خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Employment Redundancy is a predominant form of adjustment to changes in the demand for labour.
[ترجمه گوگل]تعدیل شغلی شکل غالب تعدیل با تغییرات تقاضا برای نیروی کار است
[ترجمه ترگمان]Redundancy اشتغال شکلی غالب از تطبیق با تغییرات در تقاضا برای کار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Moving to the city has been a difficult adjustment for us.
[ترجمه گوگل]مهاجرت به شهر برای ما سخت بوده است
[ترجمه ترگمان]حرکت به سوی شهر تنظیم دشواری برای ما بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. I made one final adjustment for range and called for 10 rounds of fire for effect, and Charlie played his game.
[ترجمه گوگل]من آخرین تنظیم را برای برد انجام دادم و 10 گلوله برای اثرگذاری صدا زدم و چارلی بازی خود را انجام داد
[ترجمه ترگمان]من آخرین تنظیمات را برای محدوده انجام دادم و برای افکت ۱۰ دور آتش زدم، و چارلی بازی اش را انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تطبیق (اسم)
accommodation, match, adjustment, adaptation, comparison, conformation, harmony, collation, identification

تنظیم (اسم)
adjustment, arrangement, regulation, alignment, alinement, set-out

تعدیل (اسم)
adjustment, settlement, regulation, modification, balancing, damping

اصلاح (اسم)
adjustment, reconciliation, modification, repair, correction, amendment, shaving, betterment, rectification, reparation, atonement, revision, reformation, regeneration, emendation, renovation

میزان (اسم)
measure, rate, adjustment, bulk, criterion, level, amount, size, mete, balance, quantum, equilibrium, equipoise, dimension, scales

تسویه (اسم)
adjustment, settlement, clearing, liquidation, settling, smoothing, solution

اسباب تنظیم (اسم)
adjustment

الت تعدیل (اسم)
adjustment, regulator

تخصصی

[حسابداری] تعدیل
[عمران و معماری] جورکردن - سرشکنی - جفت و جورکردن - سرشکن کردن - تنظیم - تعدیل
[برق و الکترونیک] تنظیم
[حقوق] جرح و تعدیل، اصلاح، ترمیم، مصالحه در مورد ادعای بیمه
[نساجی] تنظیم - دقیق - مرتب
[ریاضیات] سازگاری، تعدیل، تنظیم، تطبیق

انگلیسی به انگلیسی

• adjusting, adaptation; state of being adjusted; settlement of an insurance claim
an adjustment is an alteration or correction to a machine or a method of doing things.
adjustment is also the process of changing your behaviour in order to cope with a new situation.

پیشنهاد کاربران

ترجمه ی تمام دوستان درست بود . من فقط اضافه میکنم فعل ترکیبی زیر را یاد بگیرید ؛
To make adjustment
یعنی تنظیم کردن ، اصلاح کردن و کاربردش بیشتر از فعل adjust به تنهایی است.
آر فیلم ترسناک MEGAN ; ( مامور دولت با سرزنش می گوید باید اصلاحات و تنظیماتی انجام بدهی )
...
[مشاهده متن کامل]

U need to make one or two adjustments

1. تنظیم. میزان 2. سازگاری. انطباق 3. تعدیل. اصلاح. تغییر 4. وسیله تنظیم
مثال:
we want to ease their adjustment
ما می خواهیم سازگاری و انطباق آنها را بهبود ببخشیم.
جرح و تعدیل
تنظیم
مثال: She made some adjustments to the settings on her computer.
او برخی از تنظیمات رایانه اش را تغییر داد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
1. تنظیم، میزان کردن ( فنی ) ؛ تعدیل، تسویه ( دستمزدها، قیمت ها )
2. انطباق، سازش، سازگاری ( شخص )
3. وسیله تنظیم
در ارزیابی دانشجویان یا دانش آموزان ب معنی تصحیح کردن غلط هاشون توی طول ترم هست
adjustment ( علوم سلامت )
واژه مصوب: تعدیل
تعریف: روشی آماری برای دست یافتن به سنجه های قابل مقایسه در جمعیت هایی که از حیث متغیرهای دیگر با هم متفاوت اند
تنظیم , تغییر ؛ سازگاری , انطباق
– It requires a few minor adjustments
– I've made a few adjustments to the design
– She made a few minor adjustments to the focus of her camera
– They should make adjustment to the new environment
...
[مشاهده متن کامل]

– He has failed to make the adjustment from school to work

تنظیم
تغییر رفتار
تطبیق
در متون روان شناسی به معنای سازگاری و انطباق است.
در مباحث آماری تصحیح بهترین ترجمه به نظر می آید.
تراز
سازگاری، انطباق
سرشکنی ( خطا )
اصلاح، تغییر
ابزار تنظیم مثل ولوم دستگاه
تغییر
تعدیل و اصلاح
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس