adjunction


معنی: افزایش، ضمیمه، الحاق، مشاع سازی
معانی دیگر: الحاق، افزایش، ضمیمه، مشاع سازی

مترادف ها

افزایش (اسم)
amplification, augmentation, increase, addition, gain, intensification, accession, increment, growth, addendum, accretion, summation, enhancement, adjunction, auxesis, multiplication, scale-up

ضمیمه (اسم)
addition, accompaniment, attachment, annex, appendix, supplement, addendum, application, adjunct, adjunction, enclosure, appendage, appurtenance, postscript

الحاق (اسم)
inset, juncture, supplement, addendum, union, interpolation, incorporation, concatenation, insertion, adhesion, adjunction, joinder, subjunction

مشاع سازی (اسم)
adjunction

تخصصی

[ریاضیات] پیوست، الحاق، افزایش

انگلیسی به انگلیسی

• addition of something; addition of a modifying word or phrase (grammar)

پیشنهاد کاربران

پیشنهادِ واژه :
disjunction = "پَدیوزِش" از کارواژه یِ " پَدیوختن"
( ازآنجایی که پیشوندِ " dis" در اینجا نقشِ منفی ساز است، کارکردِ یکسانی با پیشوندِ " پَد، پاد" از زبان پارسی دارد. )
conjunction = همیوزِش از کارواژه یِ " همیوختن"
...
[مشاهده متن کامل]

( از آنجایی که پیشوندِ " con" کارکردِ یکسانی با پیشوندِ " هم" از زبانِ پارسی دارد. )
adjunction = " اَفیوزِش" از کارواژه یِ " اَفیوختن"
( در اینجا " ad" کارکردِ یکسانی با پیشوندِ " اَف" از زبانِ پارسی دارد. )
نکته: کارواژگانِ " یوختن" و " جُفتن" در زبانِ پارسی از یک ریشه هستند و هر دو از ریشه اوستاییِ " یَئوگ:yaog".

بپرس