adjoining

/əˌdʒɔɪnɪŋ//əˈdʒɔɪnɪŋ/

معنی: نزدیک، مجاور، همسایه، همجوار، محدود، دیوار بدیوار، متلاقی
معانی دیگر: هم مرز، متصل، پهلوی هم، دیوار به دیوار، هم کنار، پیوسته، adjacent : نظ

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: touching at some line or point; having a common wall, border, or the like; contiguous.
مترادف: abutting, adjacent, attached, connected, contiguous, interconnected
متضاد: detached, removed
مشابه: bordering, flush, linked, meeting, neighbor, neighboring, next-door, proximate, tangential, touching

- The adjoining property is for sale.
[ترجمه گوگل] ملک مجاور به فروش می رسد
[ترجمه ترگمان] ملک مجاور برای فروش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The master bedroom has an adjoining bathroom.
[ترجمه گوگل] اتاق خواب اصلی دارای حمام مجاور است
[ترجمه ترگمان] اتاق خواب اصلی اتاق مجاور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. adjoining buildings
ساختمان های به هم پیوسته

2. the adjoining territories of social and economic history
زمینه های وابسته ی تاریخ اجتماعی و اقتصادی

3. two adjoining plots of land
دو قطعه زمین هم مرز

4. to abduct adjoining fingers
انگشت های مجاور را از هم دور کردن

5. on the hills adjoining kerman there is a citadel from the sassanid period
در تپه های کرمان یک دژ عهد ساسانی وجود دارد.

6. our shops are adjacent but not adjoining
دکان های ما مجاورند ولی به هم متصل نیستند.

7. We heard laughter in the adjoining room.
[ترجمه گوگل]صدای خنده را در اتاق مجاور شنیدیم
[ترجمه ترگمان]صدای خنده در اتاق مجاور به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The fire rapidly spread to adjoining buildings.
[ترجمه گوگل]آتش به سرعت به ساختمان های مجاور سرایت کرد
[ترجمه ترگمان]آتش به سرعت به ساختمان های مجاور باز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She ducked into the adjoining room as we came in.
[ترجمه گوگل]با ورود ما به اتاق مجاور رفت
[ترجمه ترگمان]وقتی وارد اتاق مجاور شدیم او به اتاق مجاور رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A sound of laughter issued from the adjoining room.
[ترجمه گوگل]صدای خنده از اتاق مجاور بلند شد
[ترجمه ترگمان]صدای خنده از اتاق مجاور به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Adjoining is the York Suite which accommodates up to 30 guests.
[ترجمه گوگل]در کنار آن سوئیت یورک قرار دارد که حداکثر 30 مهمان را در خود جای می دهد
[ترجمه ترگمان]Adjoining سوئیت نیویورک است که ۳۰ مهمان را در خود جای داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The fire spread into the roof of an adjoining empty property.
[ترجمه گوگل]آتش به سقف یک ملک خالی مجاور سرایت کرد
[ترجمه ترگمان]آتش در سقف یکی از خانه های مجاور گسترده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I produce lambs on the land immediately adjoining the power station.
[ترجمه گوگل]من در زمینی که بلافاصله در مجاورت نیروگاه است، بره تولید می کنم
[ترجمه ترگمان]من لمب ها را فورا در کنار ایستگاه قدرت حمل می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. An adjoining pizzeria and restaurant under the same management offer indoor or alfresco dining.
[ترجمه گوگل]پیتزا فروشی و رستوران مجاور تحت مدیریت یکسان، غذاخوری در فضای داخلی یا بیرون از خانه ارائه می‌دهد
[ترجمه ترگمان]یک رستوران و رستوران مجاور در زیر همان پیشنهاد مدیریت داخلی یا داخلی را پیشنهاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We've had to underpin the adjoining party wall.
[ترجمه گوگل]ما مجبور شدیم دیوار حزب مجاور را زیر بنا کنیم
[ترجمه ترگمان]مجبور شدیم از دیوار مجاور برویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نزدیک (صفت)
near, nigh, close, nearby, hand-to-hand, adjacent, adjoining, neighbor, contiguous, vicinal, accessible, relative, proximate, forthcoming, upcoming

مجاور (صفت)
nigh, hand-to-hand, abutting, adjacent, adjoining, next, neighbor, contiguous, vicinal, conterminous, limitrophe

همسایه (صفت)
abutting, adjacent, adjoining, vicinal

همجوار (صفت)
adjacent, adjoining, contiguous

محدود (صفت)
definite, adjacent, adjoining, moderate, limited, finite, confined, narrow, bounded, defined, terminate, determinate, limitary, parochial, straightlaced, straitlaced

دیوار به دیوار (صفت)
adjacent, adjoining

متلاقی (صفت)
adjoining, conterminous, meeting

تخصصی

[ریاضیات] اضافه کردن، الحاق، متصل، پیوسته، تکیه داشتن، مجاور

انگلیسی به انگلیسی

• touching; being situated next to, bordering on; attached

پیشنهاد کاربران

دیوار به دیوار، مجاور
adjacent, next =
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : adjoin
✅️ اسم ( noun ) : adjacency
✅️ صفت ( adjective ) : adjacent / adjoining
✅️ قید ( adverb ) : adjacently
مجاور

بپرس