اسم ( noun )
• (1) تعریف: the act or condition of adhering.
• مترادف: attachment
• مشابه: coalescence, cohesion, concretion, observance, tenacity
• مترادف: attachment
• مشابه: coalescence, cohesion, concretion, observance, tenacity
- The club demands strict adherence to its policy regarding guests.
[ترجمه گوگل] باشگاه خواستار رعایت دقیق سیاست خود در مورد مهمانان است
[ترجمه ترگمان] این باشگاه خواستار پایبندی شدید به سیاست خود در مورد میهمانان می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این باشگاه خواستار پایبندی شدید به سیاست خود در مورد میهمانان می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: steady or faithful attachment or devotion, as to a person, party, or principle; faithfulness; fidelity.
• مترادف: devotion, fealty, fidelity, loyalty
• مشابه: allegiance, attachment, respect
• مترادف: devotion, fealty, fidelity, loyalty
• مشابه: allegiance, attachment, respect