adequate

/ˈædəkwət//ˈædɪkwət/

معنی: لایق، صلاحیت دار، مناسب، کافی، متناسب، بسنده، مساوی، رسا، تکافو کننده، متساوی بودن، مساوی ساختن، شایسته بودن
معانی دیگر: به اندازه ی لازم، کافی ولی نه رضایتبخش، قابل قبول ولی نه عالی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: adequately (adv.)
(1) تعریف: good enough or well enough suited for the situation or need; satisfactory.
مترادف: satisfactory
متضاد: deficient, improper, inadequate, unsuitable, wanting
مشابه: acceptable, all right, allowable, ample, appropriate, comfortable, commensurate, competent, decent, enough, fitting, marginal, proportionate, respectable, sufficient, suitable

- Make sure the children have adequate clothing for the winter weather.
[ترجمه ابراهیم] اطمینان حاصل کنید که بچه ها لباس مناسبی برای هوای زمستانی دارند
|
[ترجمه شان] مطمئن شوید که کودکان برای هوای زمستانی، لباس مناسب ( کافی ) داشته باشند.
|
[ترجمه گوگل] مطمئن شوید که بچه ها لباس مناسب برای هوای زمستان دارند
[ترجمه ترگمان] دقت کنید که کودکان لباس مناسب برای هوای زمستانی داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: just barely good enough.
مترادف: all right, fair, marginal, passable, so-so
متضاد: deficient, inadequate, unsatisfactory
مشابه: acceptable, average, competent, indifferent, mediocre, middling

- As a teacher, he was adequate, but nowhere near excellent.
[ترجمه A.A] بعنوان یک معلم قابل قبول بود نه عالی اما هیچ کجا تقریبا کسی عالی نیست
|
[ترجمه Milad] به عنوان یک معلم، اون خوب و قابل قبول بود اما هیچجوره نزدیک به عالی نبود
|
[ترجمه مریم] به عنوان یک معلم اوخوب بود ولی هرگز عالی نبود
|
[ترجمه گوگل] به عنوان یک معلم، او کافی بود، اما به هیچ وجه عالی بود
[ترجمه ترگمان] او به عنوان یک معلم، کافی بود، اما در هیچ کجا عالی نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: sufficient in quantity; enough.
مترادف: enough, sufficient
متضاد: deficient, inadequate, insufficient

- The army had adequate supplies for the campaign.
[ترجمه R] ارتش تسلیحات کافی برای عملیات جنگی را داشت.
|
[ترجمه گوگل] ارتش تدارکات کافی برای کارزار داشت
[ترجمه ترگمان] ارتش تدارکات کافی برای این مبارزه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The new instructors don't have adequate experience.
[ترجمه گوگل] مربیان جدید تجربه کافی ندارند
[ترجمه ترگمان] مربیان جدید تجربه کافی ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Is this amount of water adequate for those plants?
[ترجمه گوگل] آیا این مقدار آب برای آن گیاهان کافی است؟
[ترجمه ترگمان] آیا این مقدار آب برای این گیاهان کافی است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an adequate intake of food
خوردن خوراک به مقدار کافی

2. to be adequate
کفاف کردن،بسنده بودن،کافی بودن

3. his english is adequate
انگلیسی او بد نیست.

4. i have no adequate notion of what the fifth dimension means
من تصور کافی درباره ی مفهوم بعد پنجم ندارم.

5. each person needs an adequate living space
هر شخصی نیازمند به فضای کافی برای زندگی است.

6. his salary was not adequate
حقوق او بسنده نبود.

7. they did not receive adequate recompense for their services
آنها در ازای خدمت خود پاداش کافی دریافت نکردند.

8. the prisoners were not given adequate food
به زندانیان خوراک کافی داده نمی شد.

9. if you go there, is there any assurance that you'll have adequate income?
اگر آنجا بروی،تضمینی هست که درآمد کافی داشته باشی ؟

10. The trains were not considered adequate for use on the modern railways.
[ترجمه گوگل]قطارها برای استفاده در راه آهن مدرن کافی در نظر گرفته نشدند
[ترجمه ترگمان]قطارها برای استفاده در راه آهن مدرن مناسب نبودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Remember to bring clothes that provide adequate protection against the wind and rain.
[ترجمه گوگل]به یاد داشته باشید که لباس هایی همراه داشته باشید که محافظت کافی در برابر باد و باران داشته باشند
[ترجمه ترگمان]به یاد داشته باشید که لباس هایی را بیاورید که حفاظت مناسب را در برابر باد و باران تامین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We cannot guarantee adequate supplies of raw materials.
[ترجمه گوگل]ما نمی توانیم تامین مواد خام کافی را تضمین کنیم
[ترجمه ترگمان]ما نمی توانیم ذخایر کافی مواد خام را تضمین کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. One in four people worldwide are without adequate homes.
[ترجمه گوگل]از هر چهار نفر در سراسر جهان یک نفر فاقد خانه مناسب است
[ترجمه ترگمان]یکی از چهار نفر در سراسر جهان فاقد خانه های کافی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Farmers have been slow to make adequate provision for their retirement.
[ترجمه گوگل]کشاورزان در تهیه تدارکات کافی برای بازنشستگی خود کند بوده اند
[ترجمه ترگمان]کشاورزان در ایجاد آمادگی کافی برای بازنشستگی خود به کندی عمل کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Everyone has the right to adequate food and clean water.
[ترجمه گوگل]هر کس حق دارد غذای کافی و آب تمیز داشته باشد
[ترجمه ترگمان]همه حق دارند غذای کافی و آب تمیز داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. There was adequate rain and snow last winter.
[ترجمه گوگل]زمستان گذشته باران و برف کافی باریده بود
[ترجمه ترگمان]زمستان قبل باران و برف کافی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. She didn't give a very adequate explanation for being late.
[ترجمه سیروس] او توضیح خیلی مناسبی برای تاخیرش نداشت
|
[ترجمه شان] او توجیه چندان قابل قبولی برای تاخیرش ارایه نداد.
|
[ترجمه گوگل]او توضیح چندان مناسبی برای دیر آمدن نداد
[ترجمه ترگمان]او توضیح مناسبی برای دیر کردن نداد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Inspectors checked that there was adequate ventilation.
[ترجمه گوگل]بازرسان بررسی کردند که تهویه کافی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]اف بی آی \"چک کرده که تهویه وجود داره\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Make sure that the firm's insurance cover is adequate.
[ترجمه گوگل]اطمینان حاصل کنید که پوشش بیمه شرکت کافی است
[ترجمه ترگمان]اطمینان حاصل کنید که پوشش بیمه شرکت کافی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لایق (صفت)
able, capable, worthy, competent, adequate

صلاحیت دار (صفت)
able, capable, adequate, sufficient

مناسب (صفت)
appropriate, apt, fit, adequate, proper, suitable, acceptable, convenient, fitting, accommodative, relevant, correspondent, meet, acey-deucy, feat, moderate, adaptable, favorable, propitious, apposite, expedient, reasonable, applicable, applicatory, befitting, opportune, assorted, becoming, condign, idoneous, comformable, consentaneous

کافی (صفت)
adequate, sufficient, enough

متناسب (صفت)
adequate, proportional, proportionate, commensurate, symmetric, symmetrical

بسنده (صفت)
adequate, sufficient, enough

مساوی (صفت)
adequate, identical, identic, equal, alike, even, level

رسا (صفت)
adequate, expressive, loud, stentorian, audible, orotund

تکافو کننده (صفت)
adequate

متساوی بودن (فعل)
adequate

مساوی ساختن (فعل)
adequate

شایسته بودن (فعل)
merit, fit, adequate, behoove, behove, beseem

تخصصی

[برق و الکترونیک] کافی، مناسب
[فوتبال] کافی – به اندازه
[صنعت] کافی، بسنده، بس
[ریاضیات] کافی، مناسب، مساوی ساختن، متساوی بودن

انگلیسی به انگلیسی

• sufficient, suitable; barely passable, tolerable
if an amount is adequate, there is just enough of it.
if something is adequate, it is good enough to be used or accepted.

پیشنهاد کاربران

این واژه ها بهم اشتباه نشن!
acquaint:معرفی کردن یا شناسوندنِ فردی به: ( چیزی یا فردی دیگر )
اِکوو یت
Adequate:به اندازه کافی و مناسب
اَدِ کوو یت
کافی
. this is adequate for my needs
کاملا مخالف plentiful هست که دوستمون نوشته
enough, sufficient, plentiful
کافی
مثال: She felt she had an adequate understanding of the subject.
او حس می کرد که درک کافی ای از موضوع دارد.
کافی، بسنده، تکافو کننده ( مقدار، موجودی ) ؛ قانع کننده، رضایت بخش ( اجرا، عمل و غیره ) ؛ مناسب ( ابزار و غیره )
کافی، مناسب، لایق
adequate ( adj ) ( �dəkwət ) =enough in quantity, e. g. an adequate supply of hot water. The room was small but adequate. adequately ( adv ) , adequacy ( n )
adequate
رضایت بخش
دوستان عزیز در نظر داشته باشید که بین کلمات adequate و sufficient فرق وجود داره کلمه adequate به معنی کافی بودن هستش، sufficient هم این معنی رو میده ولی از کافی یکم بیشتر هستش
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : adequacy
صفت ( adjective ) : adequate
قید ( adverb ) : adequately
کم ولی کافی
مناسب
به اندازه کافی
چیزی که کافی است ولی لزوما عالی نیست
معنیش میشه بد نبودن ( خوب ولی نه به اندازه کافی )
The rooms were adequate
اتاق ها بد نبودن
good enough
enough
\حقوق ) موجه
تام
قابل قبول ولی نه رضایتبخش
همخوان و مناسب بودن.
در تفسیر و قضاوت از شایسته بودن کسی یا چیزی بکار میرود.
دارای صلاحیت جسمی و رفتاری بودن. ولی نه خیلی هم عالی و پرفکت.
قابل قبول بودن
متناسب بودن
adequate market research
adequate person
inadequate knowledge of rivals
هم خوان
همسنگ
کافی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس