صفت ( adjective )
مشتقات: adequately (adv.)
مشتقات: adequately (adv.)
• (1) تعریف: good enough or well enough suited for the situation or need; satisfactory.
• مترادف: satisfactory
• متضاد: deficient, improper, inadequate, unsuitable, wanting
• مشابه: acceptable, all right, allowable, ample, appropriate, comfortable, commensurate, competent, decent, enough, fitting, marginal, proportionate, respectable, sufficient, suitable
• مترادف: satisfactory
• متضاد: deficient, improper, inadequate, unsuitable, wanting
• مشابه: acceptable, all right, allowable, ample, appropriate, comfortable, commensurate, competent, decent, enough, fitting, marginal, proportionate, respectable, sufficient, suitable
- Make sure the children have adequate clothing for the winter weather.
[ترجمه ابراهیم] اطمینان حاصل کنید که بچه ها لباس مناسبی برای هوای زمستانی دارند|
[ترجمه شان] مطمئن شوید که کودکان برای هوای زمستانی، لباس مناسب ( کافی ) داشته باشند.|
[ترجمه گوگل] مطمئن شوید که بچه ها لباس مناسب برای هوای زمستان دارند[ترجمه ترگمان] دقت کنید که کودکان لباس مناسب برای هوای زمستانی داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: just barely good enough.
• مترادف: all right, fair, marginal, passable, so-so
• متضاد: deficient, inadequate, unsatisfactory
• مشابه: acceptable, average, competent, indifferent, mediocre, middling
• مترادف: all right, fair, marginal, passable, so-so
• متضاد: deficient, inadequate, unsatisfactory
• مشابه: acceptable, average, competent, indifferent, mediocre, middling
- As a teacher, he was adequate, but nowhere near excellent.
[ترجمه A.A] بعنوان یک معلم قابل قبول بود نه عالی اما هیچ کجا تقریبا کسی عالی نیست|
[ترجمه Milad] به عنوان یک معلم، اون خوب و قابل قبول بود اما هیچجوره نزدیک به عالی نبود|
[ترجمه مریم] به عنوان یک معلم اوخوب بود ولی هرگز عالی نبود|
[ترجمه گوگل] به عنوان یک معلم، او کافی بود، اما به هیچ وجه عالی بود[ترجمه ترگمان] او به عنوان یک معلم، کافی بود، اما در هیچ کجا عالی نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: sufficient in quantity; enough.
• مترادف: enough, sufficient
• متضاد: deficient, inadequate, insufficient
• مترادف: enough, sufficient
• متضاد: deficient, inadequate, insufficient
- The army had adequate supplies for the campaign.
[ترجمه R] ارتش تسلیحات کافی برای عملیات جنگی را داشت.|
[ترجمه گوگل] ارتش تدارکات کافی برای کارزار داشت[ترجمه ترگمان] ارتش تدارکات کافی برای این مبارزه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The new instructors don't have adequate experience.
[ترجمه گوگل] مربیان جدید تجربه کافی ندارند
[ترجمه ترگمان] مربیان جدید تجربه کافی ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مربیان جدید تجربه کافی ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Is this amount of water adequate for those plants?
[ترجمه گوگل] آیا این مقدار آب برای آن گیاهان کافی است؟
[ترجمه ترگمان] آیا این مقدار آب برای این گیاهان کافی است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آیا این مقدار آب برای این گیاهان کافی است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید