adequacy

/ˈædəkwəsi//ˈædɪkwəsi/

معنی: شایستگی، کفایت، بسندگی، تکافو
معانی دیگر: بسی، مناسبت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: adequacies
• : تعریف: the state of being adequate.
متضاد: inadequacy, inadequateness

جمله های نمونه

1. the adequacy of food supplies
بسندگی منابع غذایی

2. The adequacy of the security arrangements has been questioned.
[ترجمه گوگل]کفایت ترتیبات امنیتی زیر سوال رفته است
[ترجمه ترگمان]کفایت ترتیبات امنیتی مورد پرسش قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The adequacy of public health care has been brought into question.
[ترجمه شان] موضوع کفایت ( بسندگی ) مراقبت های بهداشتی عمومی، مورد توجه قرار گرفته است.
|
[ترجمه گوگل]کفایت مراقبت های بهداشتی عمومی زیر سوال رفته است
[ترجمه ترگمان]کفایت مراقبت های بهداشتی عمومی مورد بحث قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He doubted her adequacy for the job.
[ترجمه گوگل]او به کفایت او برای این کار شک داشت
[ترجمه ترگمان]برای این کار به او شک داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Capital adequacy. To what extent have banks sufficient reserves of capital to cover the possibility of default by creditors?
[ترجمه گوگل]کفایت سرمایه بانک ها تا چه اندازه ذخایر سرمایه کافی برای پوشش احتمال نکول طلبکاران دارند؟
[ترجمه ترگمان]کفایت سرمایه بانک ها تا چه حد از سرمایه کافی سرمایه برای پوشش ریسک عدم پرداخت بدهی توسط طلبکاران استفاده می کنند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It also enabled an assessment of the adequacy of the provisions in the eyes of the respondent.
[ترجمه گوگل]همچنین امکان ارزیابی کفایت مقررات را از دید پاسخ دهنده فراهم کرد
[ترجمه ترگمان]همچنین امکان ارزیابی کافی بودن مفاد در نظر پاسخ دهنده را فراهم ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They will not inquire into the adequacy of the consideration he has asked for and received.
[ترجمه گوگل]آنها در مورد کفایت مبلغی که او خواسته و دریافت کرده است تحقیق نمی کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها در مورد کفایت احترامی که تقاضا کرده و دریافت کرده است، پرس و جو نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Questions for Discussion 1 Discuss the adequacy of assemblies as representative institutions.
[ترجمه گوگل]سؤالات برای بحث 1 در مورد کفایت مجامع به عنوان نهادهای نمایندگی بحث کنید
[ترجمه ترگمان]سوالاتی برای بحث ۱ درباره کفایت مجالس به عنوان موسسات نمایندگی بحث و گفتگو کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He begins by questioning the adequacy of their measurement of the functional importance of positions.
[ترجمه گوگل]او با زیر سوال بردن کفایت اندازه گیری آنها از اهمیت عملکردی موقعیت ها شروع می کند
[ترجمه ترگمان]او با زیر سوال بردن کفایت ارزیابی آن ها از اهمیت عملکردی مواضع خود شروع می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The adequacy of this supervision was, however, questioned following the collapse of Johnson Matthey Bank in 198
[ترجمه گوگل]با این حال، کفایت این نظارت پس از فروپاشی بانک جانسون متی در سال 198 مورد تردید قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]با این حال کفایت این نظارت پس از سقوط بانک جانسون Matthey در ۱۹۸ مورد سوال قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The adequacy of their assessment was investigated by having independent judges make ratings of transcripts from audio-tape recordings of their assessment interviews.
[ترجمه گوگل]کفایت ارزیابی آنها توسط قضات مستقل بررسی شد که رونوشت ها را از نوار صوتی ضبط شده مصاحبه های ارزیابی آنها رتبه بندی کنند
[ترجمه ترگمان]کفایت ارزیابی آن ها توسط داشتن قضات مستقل مورد بررسی قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The prose of this chapter measures the adequacy of verbal accounts of catastrophe in the age of photographic reproduction.
[ترجمه گوگل]نثر این فصل کفایت روایت های شفاهی فاجعه را در عصر بازتولید عکاسی می سنجد
[ترجمه ترگمان]نثر این فصل کفایت حساب های شفاهی فاجعه را در عصر تولید مثل، اندازه گیری می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. If you are unsure about the adequacy of your daily diet, look at the list of symptoms below.
[ترجمه گوگل]اگر در مورد کفایت رژیم غذایی روزانه خود مطمئن نیستید، به لیست علائم زیر نگاه کنید
[ترجمه ترگمان]اگر در مورد کفایت رژیم غذایی روزانه خود مطمئن نیستید، به فهرست علائم زیر نگاه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. However, a much stronger negative association was found between neurotic symptoms and the perceived adequacy of social relationships.
[ترجمه گوگل]با این حال، ارتباط منفی بسیار قوی تری بین علائم روان رنجور و کفایت درک شده روابط اجتماعی یافت شد
[ترجمه ترگمان]اما یک ارتباط منفی قوی تر بین علایم عصبی و کفایت درک شده روابط اجتماعی یافت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It is essential to have good professional advice, and to review the adequacy of your insurance cover from time to time.
[ترجمه گوگل]داشتن مشاوره حرفه ای خوب و بررسی کفایت پوشش بیمه ای خود هر از گاهی ضروری است
[ترجمه ترگمان]داشتن توصیه های حرفه ای خوب و بررسی کفایت پوشش بیمه تان از زمان به زمان ضروری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شایستگی (اسم)
ability, sufficiency, competency, competence, merit, suitability, worthiness, aptitude, desert, acceptability, adequacy, pertinence, pertinency, aptness, decency, eligibility

کفایت (اسم)
plenty, sufficiency, competence, adequacy, efficiency, autarchy, autarky

بسندگی (اسم)
sufficiency, adequacy

تکافو (اسم)
adequacy

تخصصی

[حسابداری] کفایت

انگلیسی به انگلیسی

• fitness, suitability
the adequacy of something is the fact that it is large or effective enough for its purposes.

پیشنهاد کاربران

↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید:
📋 در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم equ ( به صورت equi هم نوشته می شود )
📌 این ریشه، معادل "equal" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "equal" مربوط هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

📂 مثال:
🔘 Equate: to make “equal”
🔘 Equatable: able to be considered “equal”
🔘 Inequivalent: not “equal”
🔘 Equivalently: in an “equal” manner
🔘 Equivalency: the state of being “equal”
🔘 Adequate: “equal” to a requirement
🔘 Inadequate: not “equal” to a need
🔘 Adequacy: the quality of being “equal” to a demand
🔘 Inadequacy: the state of not being “equal” to a requirement
🔘 Adequately: in a manner “equal” to what’s needed
🔘 Inadequately: not meeting the “equal” standard
🔘 Equitably: in a fair or “equal” way
🔘 Inequitably: not in a fair or “equal” manner
🔘 Equitableness: the quality of being “equal” and fair
🔘 Equidistantly: at “equal” distances
🔘 Equal: the same or “equal”
🔘 Equally: in an “equal” manner
🔘 Equality: the condition of being “equal”
🔘 Unequal: not “equal”
🔘 Unequally: in a manner that is not “equal”
🔘 Inequality: lack of “equal” status
🔘 Equalize: to make “equal”
🔘 Equalizer: something that makes others “equal”
🔘 Equalization: the process of making things “equal”
🔘 Equinoctial: relating to times when day and night are “equal”
🔘 Equidistant: at “equal” distances
🔘 Equilateral: having all sides “equal”
🔘 Equilibrium: a state of “equal” balance
🔘 Equinox: time of the year when day and night are “equal”
🔘 Equitable: fair or “equal” in treatment
🔘 Equivalent: essentially “equal” in value or meaning
🔘 Equiangular: having “equal” angles
🔘 Equation: a statement asserting “equal” values
🔘 Equator: an imaginary line dividing Earth into “equal” halves
🔘 Equatorial: relating to the “equal” midline of Earth
🔘 Equanimity: maintaining an “equal” state of mind
🔘 Equipotent: having “equal” power or effect
🔘 Equilibrate: to bring to an “equal” balance
🔘 Equity: the quality of being fair or “equal”
🔘 Equipoise: a state of “equal” balance
🔘 Equable: remaining “equal” in mood or temper
🔘 Equidistance: the condition of being at “equal” distance
🔘 Equivocal: open to more than one meaning, not “equal” clarity
🔘 Equivocate: to use ambiguous language, lacking “equal” clarity
🔘 Equivocation: the act of being unclear, not “equal” in directness
🔘 Inequity: an unfair situation, not “equal”
🔘 Inequitable: lacking “equal” fairness
🔘 Unequivocal: leaving no doubt, entirely “equal” in clarity
🔘 Equivalence: the condition of being essentially “equal”
🔘 Equilibration: the process of achieving “equal” balance

کافی بودن
کفایت داشتن، مناسب بودن
کافی بودن، کفایت، بسندگی، بس بودن، بسی، مکفی بودن، تکافو؛
قابل قبول بودن، شایستگی، رضایت بخشی، صلاحیت داشتن؛
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : adequacy
صفت ( adjective ) : adequate
قید ( adverb ) : adequately
تناسب ، هماهنگی
adequacy ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: کفایت
تعریف: در نظریۀ زبانی، معیاری برای ارزیابی سطوح موفقیت در تدوین دستور
به حد کافی - به اندازه کافی
مکفی بودن - کافی بودن

بپرس