صفت ( adjective )
• (1) تعریف: tending to cause one to become addicted.
- Morphine is a highly addictive drug.
[ترجمه گوگل] مورفین یک داروی بسیار اعتیادآور است
[ترجمه ترگمان] مورفین یک داروی بسیار اعتیادآور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مورفین یک داروی بسیار اعتیادآور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: ceaselessly compelling. or tempting.
- These potato chips are addictive; I can't stop eating them.
[ترجمه گوگل] این چیپس های سیب زمینی اعتیاد آور هستند من نمی توانم از خوردن آنها دست بکشم
[ترجمه ترگمان] این چیپس های سیب زمینی اعتیاد آوره نمیتونم جلوی خوردن اونا رو بگیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این چیپس های سیب زمینی اعتیاد آوره نمیتونم جلوی خوردن اونا رو بگیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I didn't think I liked playing games on my phone, but this one is very addictive.
[ترجمه گوگل] فکر نمی کردم دوست داشته باشم با گوشی خود بازی کنم، اما این یکی بسیار اعتیاد آور است
[ترجمه ترگمان] فکر نمی کردم از بازی کردن با تلفن خوشم امده باشد، اما این یکی خیلی اعتیاد آوره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] فکر نمی کردم از بازی کردن با تلفن خوشم امده باشد، اما این یکی خیلی اعتیاد آوره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: tending to become easily addicted, as a personality.
- She thinks she has an addictive personality because she can't stop shopping.
[ترجمه گوگل] او فکر می کند که شخصیتی اعتیاد آور دارد زیرا نمی تواند از خرید دست بکشد
[ترجمه ترگمان] او فکر می کند که او یک شخصیت اعتیاد آور دارد چون نمی تواند خرید را متوقف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او فکر می کند که او یک شخصیت اعتیاد آور دارد چون نمی تواند خرید را متوقف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید