added


معنی: مضاف
معانی دیگر: افزوده، اضافه شده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: further; extra.

- He already had daily chores, but when his mother got a job, he had the added task of making dinner for his little brother.
[ترجمه گوگل] او قبلاً کارهای روزانه داشت، اما وقتی مادرش شغلی پیدا کرد، وظیفه دیگری داشت که برای برادر کوچکش شام درست کند
[ترجمه ترگمان] او پیش از این کاره ای روزانه خود را انجام داده بود، اما وقتی مادرش کار پیدا کرد، وظیفه اضافه کردن شام برای برادر کوچکش را داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an added burden
بار اضافی

2. he added another item to the agenda
او موضوع دیگری را به دستور جلسه افزود.

3. he added that he didn't have money either
او اضافه کرد که پول هم ندارد.

4. they added sugar to the medicine to counteract its bitterness
به دارو شکر زدند تا تلخی آن را خنثی کنند.

5. we added another proviso to the contract
یک تبصره ی دیگر به قرارداد افزودیم.

6. her presence added luster to the meeting
حضور او جلسه را پر فروغ تر کرد.

7. old age added virulence to her tongue
پیری زبان او را نیش دارتر کرد.

8. salt is added to whatever spoils . . .
هر چه بگندد نمکش می زنند . . .

9. today, he added one more laurel to the list of his achievements
او امروز افتخار دیگری بر فهرست افتخارات خود افزود.

10. the father's death added to his disquietude about the future
مرگ پدر نگرانی او را نسبت به آینده بیشتر کرد.

11. being accused of murder added to his infamy
اتهام به قتل او را رسواتر کرد.

12. no additives have been added to this jam
هیچگونه مواد افزودنی به این مربا زده نشده است.

13. the reciprocity of their love added to the strength of their marriage
دوطرفه بودن عشق آنها ازدواج آنان را مستحکم تر می کرد.

14. cumulative interest is interest that is added to the principal and draws additional interest
بهره ی مرکب بهره ای است که بر اصل پول افزوده می شود و بهره ی اضافی به آن تعلق می گیرد.

15. i tasted the tea and then added some sugar
چای را مزه کردم و سپس قدری شکر به آن افزودم.

16. to the name of murderess was added the tag "prostitue"
علاوه بر نام آدمکش به او لقب "فاحشه " را هم افزوده بودند.

17. He added some flour to thicken the soup.
[ترجمه گوگل]مقداری آرد اضافه کرد تا سوپ غلیظ شود
[ترجمه ترگمان]او مقداری آرد اضافه کرد تا سوپ را سفت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He added sand to the soil to make it more porous.
[ترجمه گوگل]او ماسه را به خاک اضافه کرد تا متخلخل تر شود
[ترجمه ترگمان]او شن را به خاک اضافه کرد تا it شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Blood feuds and general gangsterism added to the local crime rate.
[ترجمه گوگل]خصومت‌های خونی و باندبازی عمومی بر میزان جرم و جنایت محلی افزوده شد
[ترجمه ترگمان]دشمنی های خونی و gangsterism عمومی به نرخ جنایت محلی می افزودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. This juice contains no added sugar.
[ترجمه گوگل]این آبمیوه فاقد شکر اضافه شده است
[ترجمه ترگمان]این عصاره حاوی هیچ قند اضافی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Each new rumour added fresh impetus to the smear campaign.
[ترجمه گوگل]هر شایعه جدید انگیزه جدیدی به کمپین افشاگری اضافه می کرد
[ترجمه ترگمان]هر گونه شایعات تازه، انگیزه تازه ای برای کمپین لکه دار ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. 'Let me explain!' he added helpfully.
[ترجمه گوگل]'بگذار توضیح بدهم!' کمکی اضافه کرد
[ترجمه ترگمان]! بذار توضیح بدم او جمله اش را اضافه کرد:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مضاف (صفت)
added

تخصصی

[ریاضیات] اضافی، اضافه شده

انگلیسی به انگلیسی

• supplemented

پیشنهاد کاربران

added اضافه شده
اضافه شدن
اضافه شده

مضاعف
افزودن ، اضافه کردن

بپرس