صفت ( adjective )
مشتقات: acutely (adv.), acuteness (n.)
مشتقات: acutely (adv.), acuteness (n.)
• (1) تعریف: of great severity or intensity.
• مترادف: intense, severe
• متضاد: mild
• مشابه: extreme, fierce, profound
• مترادف: intense, severe
• متضاد: mild
• مشابه: extreme, fierce, profound
- The patient is experiencing acute pain in the abdomen.
[ترجمه گوگل] بیمار درد حاد در ناحیه شکم را تجربه می کند
[ترجمه ترگمان] بیمار درد شدیدی را در شکم تجربه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بیمار درد شدیدی را در شکم تجربه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- When the hunger pangs became acute, she allowed herself to eat a little.
[ترجمه گوگل] وقتی گرسنگی شدید شد، به خودش اجازه داد کمی غذا بخورد
[ترجمه ترگمان] وقتی درد گرسنگی شدید شد، به خودش اجازه داد کمی غذا بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی درد گرسنگی شدید شد، به خودش اجازه داد کمی غذا بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: keen; sharp; sensitive.
• مترادف: discriminating, keen, penetrating, perspicacious, sensitive, sharp
• متضاد: dull
• مشابه: astute, discerning, incisive, mordant, perceptive, pointed, pungent
• مترادف: discriminating, keen, penetrating, perspicacious, sensitive, sharp
• متضاد: dull
• مشابه: astute, discerning, incisive, mordant, perceptive, pointed, pungent
- A horse has an acute sense of hearing.
[ترجمه Mansour] اسب حس شنوایی تیزی دارد.|
[ترجمه گوگل] اسب حس شنوایی حاد دارد[ترجمه ترگمان] یه اسب حس تیز شنوایی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She has an acute sensitivity to the feelings of others.
[ترجمه گوگل] او نسبت به احساسات دیگران حساسیت شدید دارد
[ترجمه ترگمان] او حساسیت شدیدی نسبت به احساسات دیگران دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او حساسیت شدیدی نسبت به احساسات دیگران دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: very critical; crucial.
• مترادف: critical
• متضاد: negligible
• مشابه: crucial, desperate, drastic, extreme, pressing, serious, severe, urgent
• مترادف: critical
• متضاد: negligible
• مشابه: crucial, desperate, drastic, extreme, pressing, serious, severe, urgent
- There was an acute shortage of medical supplies at the field hospital.
[ترجمه گوگل] کمبود شدید تجهیزات پزشکی در بیمارستان صحرایی وجود داشت
[ترجمه ترگمان] کمبود شدید تجهیزات پزشکی در بیمارستان صحرایی وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کمبود شدید تجهیزات پزشکی در بیمارستان صحرایی وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: of a disease, occurring suddenly, then rapidly progressing to a peak and coming shortly to an end. (Cf. chronic.)
• متضاد: chronic
• متضاد: chronic
- Acute rheumatic fever can cause damage to the valves of the heart.
[ترجمه گوگل] تب روماتیسمی حاد می تواند باعث آسیب به دریچه های قلب شود
[ترجمه ترگمان] تب روماتیسمی می تواند موجب آسیب به دریچه های قلب شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تب روماتیسمی می تواند موجب آسیب به دریچه های قلب شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Typhoid fever is an acute disease.
[ترجمه گوگل] تب حصبه یک بیماری حاد است
[ترجمه ترگمان] تب حصبه یک بیماری حاد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تب حصبه یک بیماری حاد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: in geometry, of less than ninety degrees.
• متضاد: obtuse
• متضاد: obtuse
- an acute angle
• (6) تعریف: sharp or pointed at the end.
• مترادف: acuminate, pointed
• متضاد: blunt, obtuse
• مشابه: barbed, cuspidate, keen, peaked, sharp
• مترادف: acuminate, pointed
• متضاد: blunt, obtuse
• مشابه: barbed, cuspidate, keen, peaked, sharp
• (7) تعریف: of a mark over vowels, indicating a certain stress or pronunciation. (See acute accent.)