acute

/əˈkjuːt//əˈkjuːt/

معنی: ضربه، نوک تیز، حاد، بحرانی، تیز، حساس، زیرک، تیزرو، زیر، روشن بین، تیز نظر، شدید ، تیز، تند
معانی دیگر: تیزهوش، دقیق، موشکاف، تیزبین، عمیق، شدید، (پزشکی) بیماری شدید ولی زودگذر (در مقابل مزمن)، وخیم، مبرم، (هندسه) حاده، سرسوزنی، سوزن مانند، (صدا) زیر، گوشخراش، نشان اکسانتگو (در فرانسه)، طب حاد، شدید مو، سلسله ء اعصاب حساس، تیز زاویه ء حاد، زاویه تند

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: acutely (adv.), acuteness (n.)
(1) تعریف: of great severity or intensity.
مترادف: intense, severe
متضاد: mild
مشابه: extreme, fierce, profound

- The patient is experiencing acute pain in the abdomen.
[ترجمه گوگل] بیمار درد حاد در ناحیه شکم را تجربه می کند
[ترجمه ترگمان] بیمار درد شدیدی را در شکم تجربه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- When the hunger pangs became acute, she allowed herself to eat a little.
[ترجمه گوگل] وقتی گرسنگی شدید شد، به خودش اجازه داد کمی غذا بخورد
[ترجمه ترگمان] وقتی درد گرسنگی شدید شد، به خودش اجازه داد کمی غذا بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: keen; sharp; sensitive.
مترادف: discriminating, keen, penetrating, perspicacious, sensitive, sharp
متضاد: dull
مشابه: astute, discerning, incisive, mordant, perceptive, pointed, pungent

- A horse has an acute sense of hearing.
[ترجمه Mansour] اسب حس شنوایی تیزی دارد.
|
[ترجمه گوگل] اسب حس شنوایی حاد دارد
[ترجمه ترگمان] یه اسب حس تیز شنوایی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She has an acute sensitivity to the feelings of others.
[ترجمه گوگل] او نسبت به احساسات دیگران حساسیت شدید دارد
[ترجمه ترگمان] او حساسیت شدیدی نسبت به احساسات دیگران دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: very critical; crucial.
مترادف: critical
متضاد: negligible
مشابه: crucial, desperate, drastic, extreme, pressing, serious, severe, urgent

- There was an acute shortage of medical supplies at the field hospital.
[ترجمه گوگل] کمبود شدید تجهیزات پزشکی در بیمارستان صحرایی وجود داشت
[ترجمه ترگمان] کمبود شدید تجهیزات پزشکی در بیمارستان صحرایی وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: of a disease, occurring suddenly, then rapidly progressing to a peak and coming shortly to an end. (Cf. chronic.)
متضاد: chronic

- Acute rheumatic fever can cause damage to the valves of the heart.
[ترجمه گوگل] تب روماتیسمی حاد می تواند باعث آسیب به دریچه های قلب شود
[ترجمه ترگمان] تب روماتیسمی می تواند موجب آسیب به دریچه های قلب شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Typhoid fever is an acute disease.
[ترجمه گوگل] تب حصبه یک بیماری حاد است
[ترجمه ترگمان] تب حصبه یک بیماری حاد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: in geometry, of less than ninety degrees.
متضاد: obtuse

- an acute angle
[ترجمه گوگل] یک زاویه حاد
[ترجمه ترگمان] یک زاویه حاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: sharp or pointed at the end.
مترادف: acuminate, pointed
متضاد: blunt, obtuse
مشابه: barbed, cuspidate, keen, peaked, sharp

(7) تعریف: of a mark over vowels, indicating a certain stress or pronunciation. (See acute accent.)

جمله های نمونه

1. acute anxiety
آسیمگی حاد

2. acute appendicitis
آپاندیس حاد

3. acute hearing
گوش تیز

4. an acute angle is less than 90 degrees
زاویه ی حاده کمتر از نود درجه است.

5. an acute observer
مراقب تیزهوش

6. an acute pain
درد شدید

7. an acute sense of smell
شامه ی حساس

8. an acute shortage of food
بحران کمبود غذا

9. repeated acute vascular insults
افگارهای شدید و مکرر رگ ها

10. some diseases are chronic and some are acute
برخی بیماری ها مزمن و برخی حاد هستند.

11. the residents all concur that electricity shortages are acute
ساکنان همه قبول دارند (تصدیق می کنند) که کمبود برق شدید است.

12. The report has caused acute embarrassment to the government.
[ترجمه گوگل]این گزارش باعث شرمساری شدید دولت شده است
[ترجمه ترگمان]این گزارش موجب ناراحتی شدید دولت شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Dogs have an acute sense of smell.
[ترجمه شکیبا محمدی] سگ ها حس بویایی قوی دارند
|
[ترجمه گوگل]سگ ها حس بویایی حاد دارند
[ترجمه ترگمان]سگ ها حس بویایی تیز دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The patient died from acute cerebral haemorrhage.
[ترجمه گوگل]بیمار بر اثر خونریزی حاد مغزی فوت کرد
[ترجمه ترگمان]بیمار از خونریزی شدید جان سپرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A patient going through acute detox will have an assigned nurse nearby.
[ترجمه گوگل]بیمار در حال انجام سم زدایی حاد یک پرستار در نزدیکی خود دارد
[ترجمه ترگمان]یک بیمار که از طریق سم زدایی شدید عبور می کند یک پرستار در همان نزدیکی خواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She felt acute embarrassment/anxiety/concern at his behaviour.
[ترجمه گوگل]او از رفتار او احساس خجالت/اضطراب/نگرانی شدید کرد
[ترجمه ترگمان]او احساس ناراحتی \/ نگرانی شدید نسبت به رفتار خود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The scandal was an acute embarrassment for the President.
[ترجمه گوگل]این رسوایی باعث شرمساری شدید رئیس جمهور شد
[ترجمه ترگمان]جنجال بزرگی برای رئیس جمهور ایجاد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. There's an acute shortage of water.
[ترجمه گوگل]کمبود شدید آب وجود دارد
[ترجمه ترگمان]کمبود شدید آب وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Angles of less than 90 degrees are called acute angles.
[ترجمه گوگل]زوایای کمتر از 90 درجه را زوایای حاد می نامند
[ترجمه ترگمان]اندازه های زاویه ای کم تر از ۹۰ درجه به عنوان زاویه های حاد نامیده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. He spent three months in the hospital with acute rheumatic arthritis.
[ترجمه گوگل]او سه ماه را با آرتریت روماتیسمی حاد در بیمارستان گذراند
[ترجمه ترگمان]او سه ماه را در بیمارستان با آرتروز روماتیسمی گذراند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. There is an acute shortage of water.
[ترجمه گوگل]کمبود شدید آب وجود دارد
[ترجمه ترگمان]کمبود شدید آب وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. War is the most acute form of expression of violence.
[ترجمه گوگل]جنگ حادترین شکل ابراز خشونت است
[ترجمه ترگمان]جنگ جدی ترین شکل بیان خشونت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ضربه (اسم)
pelt, accent, emphasis, stress, impact, strike, stroke, thud, lash, acute, hook, tit, brunt, hack, flap, whop, sock, traumatism, whang

نوک تیز (صفت)
picked, sharp, glochidiate, acuminate, taper, lanceolate, horned, subulate, acute, peaked, pungent, ogival

حاد (صفت)
sharp, torrid, acute, hot, keen

بحرانی (صفت)
acute, critical, exigent, climacteric, decretive, decretory

تیز (صفت)
caustic, sharp, pointed, pointy, acute, hot, keen, shrill, brisk, spiky, poignant, biting, bitter, incisive, trenchant, pungent, mordacious, sharp-pointed, snippy

حساس (صفت)
alive, acute, keen, sensitive, susceptible, delicate, touchy, tender, exquisite, vigilant, sensate, sentient, stark, techy, sensory, kittle, passible, sharp-nosed, soft-boiled, thin-skinned, supersensitive, susceptive, ticklish

زیرک (صفت)
brilliant, clever, sharp, nifty, parlous, smart, acute, keen, alert, shrewd, nimble, cunning, adroit, agile, versatile, insinuating, astute, designing, sagacious, subtile, subtle, knowledgeable, gash, perspicacious, canny, wily, resourceful, elusive

تیزرو (صفت)
acute

زیر (صفت)
acute, nether, high-toned

روشن بین (صفت)
acute, clairvoyant, pervious, clear-sighted

تیز نظر (صفت)
acute, sharp-sighted

شدید ، تیز (صفت)
acute

تند (صفت)
caustic, abrupt, sudden, spicy, steep, fast, sharp, harsh, sour, tart, acrid, acrimonious, acute, hot, keen, quick, mercurial, brisk, heady, headlong, inflammable, rapid, tempestuous, snappy, peppery, arrowy, rattling, biting, nipping, bitter, virulent, rash, violent, intensive, discourteous, transient, crusty, pungent, hasty, racy, rath, rathe, mordacious, prestissimo, presto, snippy, temerarious, wing-footed

تخصصی

[علوم دامی] حاد (بیماری)
[ریاضیات] تند، حاده، حادالزاویه
[خاک شناسی] حاد

انگلیسی به انگلیسی

• grave, serious, severe; keen, sharp, sensitive; penetrating, shrewd; less than 90 degrees (geometry); pointed
if an unpleasant situation or feeling is acute, it is very intense or severe.
an acute illness is a particularly serious one, which often begins suddenly.
if your sight, hearing, or sense of smell is acute, it is sensitive and powerful.
an acute angle is less than 90?; a technical term in mathematics.

پیشنهاد کاربران

متضاد : chronic
مترادف : keen
طبق دیکشنری آکسفورد
بحرانی ، وخیم
1. ( حواس ) تیز. قوی 2. شدید. عمیق. سخت 3. حاد 4. بحرانی. وخیم 5. مبرم 6. دقیق. موشکاف. تیزبین 7. ( صدا ) زیر. گوش خراش
Acute= keen
This term is used to describe any condition or illness that has a sudden and severe onset, typically lasting for a short period of time.
این اصطلاح برای توصیف هر وضعیت یا بیماری که شروع ناگهانی و شدید دارد و معمولاً برای مدت کوتاهی ادامه دارد استفاده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

*** حاد در پزشکی به بیماری گفته می شود که آغاز سریعی دارد، یا دوره کوتاهی دارد یا هم آغاز سریع و هم دوره کوتاهی دارد. همچنین واژه حاد برای تمایز یک بیماری از نوع مزمن آن، مانند برونشیت حاد در برابر برونشیت مزمن، به کار می رود یا برجسته کردن شروع ناگهانی یک بیماری مانند سکته قلبی حاد. همچنین این واژه را در متون پزشکی برای اشاره به مرحله حاد یک جراحت به معنای فرایند اولیه بهبود پس از جراحت به کار می برند.
“I had an acute migraine attack yesterday. ”
A doctor might diagnose a patient with an “acute infection” if they are experiencing symptoms like high fever and intense pain.
In a discussion about injuries, someone might mention, “Acute injuries often require immediate medical attention to prevent further complications. ”

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-diagnosis/
1. تیزهوش، تیز ( شخص ) ؛ وقاد ( ذهن ) ؛ قوی ( حواس )
2. حاد، وخیم، بحرانی ( پزشکی )
3. شدید ( درد، اضطراب و غیره )
4. تیز، زیر ( صدا )
acute 2 =less than 90�, e. g. An acute angle is an angle smaller than a right angle.
acute
acute 1 ( adj ) ( əˈkyut ) =very serious or severe, e. g. acute pain. acutely ( adv ) , acuteness ( n )
acute
✅ واژه ( با جداسازی اجزاء تشکیل دهنده ) : acute ✅ تلفظ واژه: a - KŪT ✅ معادل فارسی و توضیح واژه: حاد، بحرانی، تیز، ناگهانی، شدید:دارای دوره ی کوتاه ✅ اجزاء و عناصر واژه در پزشکی ( ریشه، پیشوند یا پسوند ) : oxy -
[پزشکی] حاد، بحرانی، تیز، ناگهانی، شدید:دارای دوره ی کوتاه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : acuteness / acuity
✅️ صفت ( adjective ) : acute
✅️ قید ( adverb ) : acutely
وخیم
acute medical wards = بخش مراقبت های ویژه
● حاد، شدید ( بیماری و مشکل )
● قوی، دقیق ( هوش و حواس پنجگانه )
● علامت نوشتاری روی بعضی کلمات، مثلا:
علامت َ بر روی e در cafe
acute ( کشاورزی - علوم باغبانی )
واژه مصوب: نوک‏تیز
تعریف: ویژگی برگی که از دو طرف شیب یکنواخت دارد و به‏تدریج نوک آن باریک می‏شود
1. حاد
2. شدید
3. بسیار جدی، مهلک
4. قوی و حساس در رابطه با حواس پنجگانه
حاد_ شدید
meaning: lasting a short time
example:acute experiments
( Webster )
هو
حاد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس