actuate

/ˈækt͡ʃəˌwet//ˈækt͡ʃueɪt/

معنی: بر انگیختن، تحریک کردن، سوق دادن، بکار انداختن
معانی دیگر: به کار انداختن، به حرکت درآوردن، روشن کردن (موتور و غیره)، انگیختن، وادار به کاری کردن، نشان دادن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: actuates, actuating, actuated
مشتقات: actuation (n.), actuator (n.)
(1) تعریف: to put into action or set in motion; cause to operate.
مترادف: activate, energize, start, trigger
مشابه: begin, commence, drive, excite, induce, initiate, propel, stimulate

- This switch actuates that machine.
[ترجمه گوگل] این سوئیچ آن دستگاه را فعال می کند
[ترجمه ترگمان] این کلید ماشین را خاموش می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to arouse to action; motivate.
مترادف: animate, arouse, impel, incite, motivate, prompt, provoke, rouse, spur, stimulate, stir up
مشابه: activate, compel, drive, excite, fire up, goad, induce, inspire, instigate, move, persuade, prod, sway, trigger

- The desire to make a profit actuated him.
[ترجمه گوگل] میل به سود او را تحریک کرد
[ترجمه ترگمان] میل به سود رساندن به او
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. did greed actuate him?
آیا طمع او را به این کار واداشت ؟

2. The pump is actuated by a belt driven by an electric motor.
[ترجمه امیرعباس] پمپ توسط یک تسمه که با موتور الکتریکی هدایت می شود، حرکت می کند.
|
[ترجمه گوگل]پمپ توسط یک تسمه که توسط یک موتور الکتریکی به حرکت در می آید
[ترجمه ترگمان]این پمپ توسط یک کمربند که توسط یک موتور الکتریکی هدایت می شود، تحریک شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was actuated solely by greed.
[ترجمه گوگل]او فقط با طمع تحریک شده بود
[ترجمه ترگمان]او تنها با حرص و طمع به عمل آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I really fail to understand what actuated you to give up such a promising post so hastily.
[ترجمه گوگل]من واقعاً نمی فهمم چه چیزی شما را برانگیخت که چنین پست امیدوارکننده ای را اینقدر عجولانه رها کنید
[ترجمه ترگمان]من واقعا نمی فهمم که شما چگونه این پست را به این سرعت از دست داده اید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The timer must have been actuated by radio control.
[ترجمه گوگل]تایمر باید با کنترل رادیویی فعال شده باشد
[ترجمه ترگمان]تایمر باید توسط کنترل رادیویی تحریک شده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was actuated by violent jealousy.
[ترجمه میثم] اون بوسیله حسادت شدید وادار به داشته شده بود
|
[ترجمه گوگل]او با حسادت شدید تحریک شده بود
[ترجمه ترگمان]به خاطر حسادت شدید، او را به قتل رسانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She was actuated by love for her mother.
[ترجمه گوگل]او با عشق به مادرش برانگیخته شد
[ترجمه ترگمان]او خود را به خاطر عشق مادرش به خطر انداخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The flow of current actuates the signal.
[ترجمه گوگل]جریان جریان سیگنال را تحریک می کند
[ترجمه ترگمان]جریان جریان به سیگنال تبدیل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was actuated almost entirely by altruism.
[ترجمه گوگل]او تقریباً به طور کامل توسط نوع دوستی برانگیخته شد
[ترجمه ترگمان]او از آن جهت بود که تقریبا به خاطر نوع دوستی، او را به کلی عوض کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Gandhi was actuated by the belief that it was possible to achieve independence through nonviolence.
[ترجمه گوگل]گاندی با این باور برانگیخته شد که دستیابی به استقلال از طریق عدم خشونت امکان پذیر است
[ترجمه ترگمان]گاندی با این باور که امکان دستیابی به استقلال از طریق عدم خشونت وجود دارد، تحریک شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Conclusion: This method was convenient, sensitive and actuate, and suitable for the quality control.
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری: این روش مناسب، حساس و محرک و برای کنترل کیفیت مناسب است
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری: این روش مناسب، حساس و actuate، و برای کنترل کیفیت مناسب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Conclusion: This method was convenient, sensitive actuate, and suitable for the quality control.
[ترجمه گوگل]نتیجه‌گیری: این روش برای کنترل کیفیت مناسب، محرک حساس و مناسب است
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری: این روش مناسب، حساس، و مناسب برای کنترل کیفیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. More power is needed to actuate a relay than to maintain a given state.
[ترجمه گوگل]برای به کار انداختن یک رله به توان بیشتری نسبت به حفظ یک حالت معین نیاز است
[ترجمه ترگمان]قدرت بیشتری برای actuate یک رله نسبت به حفظ یک حالت خاص مورد نیاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Piezoelectric materials have many superiority on precision actuate.
[ترجمه گوگل]مواد پیزوالکتریک برتری زیادی در محرک دقیق دارند
[ترجمه ترگمان]مواد Piezoelectric دارای برتری بسیاری بر actuate دقیق هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The same drive systems actuate robots, transfer lines, flight simulators, graphic plotters etc.
[ترجمه گوگل]همین سیستم های درایو ربات ها، خطوط انتقال، شبیه سازهای پرواز، پلاترهای گرافیکی و غیره را فعال می کنند
[ترجمه ترگمان]سیستم های محرک مشابه actuate روبات، خطوط انتقال، شبیه سازه ای پرواز، توطئه کنندگان گرافیکی و غیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

برانگیختن (فعل)
abet, cheer, prod, arouse, infuse, roust, excite, abrade, stimulate, act, actuate, evince, exacerbate, exasperate, nettle, sick, heat, irritate, whet, impulse, put out, impassion, prompt, foment, instigate, provoke

تحریک کردن (فعل)
arouse, excite, pique, abrade, stimulate, annoy, incense, agitate, prime, edge, inspirit, move, actuate, goad, incite, prick, fuel, vitalize, motivate, fillip, drive, bestir, knock up, egg on, impassion, foment, ginger, hypo, instigate, provoke, steam up

سوق دادن (فعل)
activate, propel, lead, direct, actuate, send

بکار انداختن (فعل)
agitate, use, exploit, operate, exercise, activate, actuate, put on

تخصصی

[ریاضیات] به راه انداخت، راه انداختن، به کار انداختن

انگلیسی به انگلیسی

• activate, turn on, put in motion (a machine); motivate, cause to act

پیشنهاد کاربران

فعال کردن ، به راه انداختن
تحریک کردن
1. به کار واداشتن، برانگیختن ( رسمی )
2. به کار انداختن، راه انداختن

بپرس