actualized

/ˈækt͡ʃəwəˌlaɪz//ˈækt͡ʃuəlaɪz/

(verb transitive) واقعیت دادن، واقعی کردن، عملی کردن

جمله های نمونه

1. He actualized himself through his work.
[ترجمه گوگل]او با کارش خود را به فعلیت رساند
[ترجمه ترگمان]خود را از میان کارش بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. People under stress tend to actualize their own personal worth - the very aim of a human life.
[ترجمه گوگل]افراد تحت استرس تمایل دارند ارزش شخصی خود را به فعلیت برسانند - هدف اصلی زندگی انسان
[ترجمه ترگمان]افراد تحت استرس، تمایل دارند ارزش شخصی خود را از بین ببرند، یعنی هدف زندگی انسانی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Mistakes are a necessary part of actualizing your vision.
[ترجمه گوگل]اشتباهات بخشی ضروری از تحقق چشم انداز شما هستند
[ترجمه ترگمان]اشتباه ات بخش مهمی از تحقق بخشیدن به دید شما هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Sometimes mistakes are necessary steps toward actualizing your goals.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات اشتباهات گام های ضروری برای تحقق اهداف شما هستند
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات اشتباه ات برای تحقق بخشیدن به هدف هایتان لازم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It involves something beyond what can be actualized through human effort alone.
[ترجمه گوگل]این شامل چیزی فراتر از آن چیزی است که می تواند تنها از طریق تلاش انسان به فعلیت برسد
[ترجمه ترگمان]این کار مستلزم چیزی فراتر از چیزی است که تنها از طریق تلاش های انسانی انجام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Mistakesmissteps-are necessary for actualizing your vision, and necessary steps toward success.
[ترجمه گوگل]گام‌های اشتباه - برای تحقق بخشیدن به دیدگاه شما و گام‌های لازم برای موفقیت ضروری هستند
[ترجمه ترگمان]برای تحقق بخشیدن به چشم انداز خود و گام های لازم برای رسیدن به موفقیت ضروری هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Only when it is actualized through classroom activity can it have an effect on learning.
[ترجمه گوگل]تنها زمانی که از طریق فعالیت کلاسی به فعلیت برسد می تواند بر یادگیری تأثیر بگذارد
[ترجمه ترگمان]تنها زمانی که از طریق فعالیت های کلاسی اجرا می شود، می تواند تاثیری بر یادگیری داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The difficulty in actualizing this ambiguity in script form is the reason I initially turned down the job.
[ترجمه گوگل]مشکل در واقعی کردن این ابهام در فرم فیلمنامه دلیلی است که من در ابتدا کار را رد کردم
[ترجمه ترگمان]دشواری تحقق بخشیدن به این ابهام در فرم نوشتاری، دلیل آن است که من در ابتدا این شغل را به پایان رساندم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The existential unity of nature and man is actualized through human socially and historically generation.
[ترجمه گوگل]وحدت وجودی طبیعت و انسان از طریق نسل اجتماعی و تاریخی انسان به فعلیت می رسد
[ترجمه ترگمان]وحدت وجودی طبیعت و انسان از طریق نسلی به لحاظ اجتماعی و به لحاظ تاریخی مورد ارزیابی قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. How much have you actualized the meaning of life?
[ترجمه گوگل]چقدر معنای زندگی را به فعلیت رسانده اید؟
[ترجمه ترگمان]چقدر معنی زندگی را می دانی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Based on that, I designed and actualized corresponding trojan horse.
[ترجمه گوگل]بر اساس آن، اسب تروجان مربوطه را طراحی و به فعلیت رساندم
[ترجمه ترگمان]براساس آن، من اسب trojan را طراحی و actualized کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. After being actualized, the corking performance is demonstrated.
[ترجمه گوگل]پس از واقعی شدن، عملکرد چوب پنبه نشان داده می شود
[ترجمه ترگمان]بعد از actualized، عملکرد corking نشان داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. CAPN was actualized in 137 cases of stereotactic operation.
[ترجمه گوگل]CAPN در 137 مورد عملیات استریوتاکتیک به فعلیت رسید
[ترجمه ترگمان]CAPN در ۱۳۷ مورد عملیات stereotactic مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Arithmetic debugging and validation is actualized base on the CCS environment.
[ترجمه گوگل]اشکال زدایی و اعتبارسنجی حسابی بر اساس محیط CCS واقعی می شود
[ترجمه ترگمان]debugging حسابی و اعتبار سنجی یک پایه actualized بر روی محیط CCS می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• became reality, made real, changed from possible to actual (also actualised)

پیشنهاد کاربران

محقق شده ( صفت )
عملی را انجام دادن اشاره دارد و اسم است

بپرس