activate

/ˈæktəˌvet//ˈæktɪveɪt/

معنی: فعال کردن، کنشور کردن، بفعالیت پرداختن، تخلیص کردن، سوق دادن، بکار انداختن
معانی دیگر: به کار انداختن، کنانیدن، (برای عملیات نظامی) مجهز و آماده کردن، (ماشه ی جنگ افزار) چکانیدن، (مین و نارنجک و غیره) چاشنی را کشیدن، رادیو اکتیو کردن، تخلیص کردن سنگ معدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: activates, activating, activated
مشتقات: activation (n.)
(1) تعریف: to initiate action in; make active.
مترادف: actuate, energize, start, stimulate
متضاد: arrest, halt, inhibit, stop
مشابه: arouse, commence, compel, drive, excite, ignite, impel, induce, initiate, inspire, kindle, motivate, prod, propel, trigger, trip, vitalize

- This button activates the wind machine.
[ترجمه گوگل] این دکمه ماشین باد را فعال می کند
[ترجمه ترگمان] این دکمه ماشین باد را فعال می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in chemistry, to make more reactive, as by heating.
متضاد: inhibit
مشابه: catalyze, hasten, stimulate, volatilize

(3) تعریف: to assign (a military unit) to active status.
مترادف: assign, ready
متضاد: deactivate
مشابه: appoint, call, engage, mobilize, post, prepare, summon

(4) تعریف: in physics, to cause radioactive properties in (a substance).
مشابه: excite, irradiate, x-ray

(5) تعریف: to cause decomposition in (sewage) by aerating.
مترادف: aerate, oxygenate
مشابه: air, charge, decompose, ventilate

جمله های نمونه

1. pushing this button will activate the machine
با فشار این دکمه ماشین به کار می افتد.

2. Cooking fumes may activate the alarm.
[ترجمه گوگل]بخار پخت و پز ممکن است زنگ هشدار را فعال کند
[ترجمه ترگمان]بخارات پخت ممکن است زنگ خطر را فعال کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We must activate the youth to study.
[ترجمه گوگل]ما باید جوانان را برای تحصیل فعال کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید جوانان را فعال کنیم تا تحصیل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Its special property is that it can activate most of the genes that are required in the mature muscle.
[ترجمه گوگل]خاصیت ویژه آن این است که می تواند بیشتر ژن های مورد نیاز در ماهیچه بالغ را فعال کند
[ترجمه ترگمان]ویژگی خاص آن این است که می تواند بیشتر ژن های مورد نیاز در ماهیچه کامل را فعال کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. What does it mean to activate an algorithm, or to embody it in physical form?
[ترجمه گوگل]فعال کردن یک الگوریتم یا تجسم آن به شکل فیزیکی به چه معناست؟
[ترجمه ترگمان]چه چیزی به معنی فعال کردن یک الگوریتم و یا تجسم آن به شکل فیزیکی است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Press Alt-Z to activate the macro for double-spaced indented paragraphs.
[ترجمه گوگل]Alt-Z را فشار دهید تا ماکرو برای پاراگراف های تورفته با فاصله دوگانه فعال شود
[ترجمه ترگمان]کلید Alt - Z را فشار دهید تا ماکرو را برای پاراگراف های دارای فاصله دو تایی فعال کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Their purpose is to activate local debate but on terms laid down by the dominant ideology.
[ترجمه گوگل]هدف آنها فعال کردن بحث های محلی اما بر اساس شرایطی است که توسط ایدئولوژی غالب تعیین شده است
[ترجمه ترگمان]هدف آن ها فعال کردن مباحثات محلی است، اما از نظر ایدئولوژی غالب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Whitlock used his personal ID card to activate the lift and tapped his foot apprehensively as he waited for it to arrive.
[ترجمه گوگل]ویتلاک از کارت شناسایی شخصی خود برای فعال کردن آسانسور استفاده کرد و در حالی که منتظر رسیدن آن بود، با ترس به پای خود ضربه زد
[ترجمه ترگمان]ویت لاک کارت شناسایی شخصی خود را برای فعال کردن آسانسور استفاده کرد و با نگرانی به پایش ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Let stand about 3 minutes for yeast to activate. Add Cheddar cheese, blue cheese and 2 cups flour.
[ترجمه گوگل]اجازه دهید حدود 3 دقیقه بماند تا مخمر فعال شود پنیر چدار، پنیر آبی و 2 فنجان آرد را اضافه کنید
[ترجمه ترگمان]بگذارید حدود ۳ دقیقه برای فعال کردن مخمر توقف کنیم پنیر چدار، پنیر آبی و ۲ فنجان آرد را اضافه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. That seems to activate the cerebral cortex in the parietal lobes more than in the frontal lobes.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که قشر مغز را در لوب های جداری بیشتر از لوب های فرونتال فعال می کند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که به نظر می رسد که قشر مخ را در بخش های آهیانه ای بیش از قسمت های جلویی مغز فعال می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Do not activate them on a package until it is intended to proceed with the work.
[ترجمه گوگل]آنها را روی بسته ای فعال نکنید تا زمانی که قرار است کار را ادامه دهید
[ترجمه ترگمان]آن ها را در یک بسته فعال نکنید تا زمانی که تصمیم بگیرید کار را ادامه دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The different ways in which superantigens activate T cells casts light on the pathogenesis of infectious disease.
[ترجمه گوگل]روش‌های مختلفی که سوپرآنتی‌ژن‌ها سلول‌های T را فعال می‌کنند، پاتوژنز بیماری‌های عفونی را روشن می‌کند
[ترجمه ترگمان]روش های مختلفی که در آن سلول های T، سلول های T را فعال می کنند، بیماری pathogenesis بیماری های عفونی را ایجاد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. All of them are an attempt to activate non-governmental organizations and, through them, civil society in the south.
[ترجمه گوگل]همه آنها تلاشی برای فعال کردن سازمان های مردم نهاد و از طریق آنها جامعه مدنی در جنوب است
[ترجمه ترگمان]همه آن ها تلاشی برای فعال کردن سازمان های غیر دولتی و از طریق آن ها، جامعه مدنی در جنوب هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Less reciprocal discourse will also activate schemata.
[ترجمه گوگل]گفتمان متقابل کمتر نیز طرحواره ها را فعال می کند
[ترجمه ترگمان]گفتمان متقابل کم تر، schemata را فعال می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فعال کردن (فعل)
activate

کنشور کردن (فعل)
activate

به فعالیت پرداختن (فعل)
activate, put

تخلیص کردن (فعل)
activate

سوق دادن (فعل)
activate, propel, lead, direct, actuate, send

بکار انداختن (فعل)
agitate, use, exploit, operate, exercise, activate, actuate, put on

تخصصی

[کامپیوتر] انتخاب پنجره ای که می خواهید درون آن بنویسید این عمل از طریق حرکت دادن نشانگر به درون پنجره و فشار یک دکمه انجام می شود در بعضی از سیستمهای عامل باید روی خط عنوان پنجره دکمه ماوس را فشار دهید . راه اندازی قطعهای از نرم افزار از طریق دوبارفشار دکمه ماوس برروی نام و یا تصویر آن نرم افزار نگاه کنید به کلیک ایکن
[برق و الکترونیک] فعال شدن، فعال کردن
[مهندسی گاز] بکارانداختن
[خاک شناسی] فعال

انگلیسی به انگلیسی

• set in motion, make active, start; speed up a reaction (chemistry); make radioactive (physics)
if a device or process is activated, something causes it to start working.

پیشنهاد کاربران

به فعلیت درآوردن
Activate your potentials
پتانسیل های بالقوه تان را به فعلیت درآورید
مثال:
Of course, a person’s IQ must be activated and put into action.
البته بهره هوشیِ افراد باید �فعال بشود� و به مرحله عمل در بیاید.
فعال کردن. به فعالیت پرداختن، به کار انداختن، چاشنی مین را کشیدن، کنش ور کردن، فعال کردن، به فعالیت پرداختن، به کار انداختن، تخلیص کردن ( سنگ معدن ) ، علوم مهندسی: فعال کردن، تخلیص کردن، ورزش: بازگشت بازیگر به زمین، علوم نظامی: چکانیدن ماشه جنگ افزار
1. فعال کردن
2. واکنش در . . . را تسریع کردن ( شیمی )
3. رادیواکتیو کردن، پرتوزا کردن ( فیزیک )
The burglar alarm was activated by mistake
دزدگیر اشتباهاً به کار افتاد.
مطرح شدن
به فعالیت واداشتن، به حرکت درآوردن، به جنبش درآوردن
راه اندازی
کناندن.
به کار بردن
به راه انداختن، شروع به کار کردن
ایفای نقش کردن، به بازی گرفته شدن
انگیختن
تحریک کردن
راندن
فعال کردن
کار اندازی
راه اندازی ، راه انداختن
فعال سازی ( کردن )
رادیواکتیو شدن وسایل ، تجهیزات ، سیالات شامل آب و غیره
آلودگی به رادیواکتیویته
activated به معنای اکتیو بودن ( آلوده بودن به تشعشع رادیو اکتیو ) . بطور مثال activated water treatment system به معنای سیستم تصفیه آبهای رادیواکتیو
ژیراندن
žir�ndan
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس