acting

/ˈæktɪŋ//ˈæktɪŋ/

معنی: بازیگری، کفیل، فعالیت، ایفای نمایش، کاری، جدیت، عامل، فعال، جدی، کفالت کننده، کنشی، فاعل، قابل اعمال
معانی دیگر: برای اجرا روی صحنه آماده یا تعدیل شده، جانشین، متصدی موقت، قائم مقام، سرپرست

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: appointed as a temporary substitute for someone absent from an office or position; serving temporarily.
مترادف: interim, pro tem., pro tempore, temporary
متضاد: standing
مشابه: deputy, provisional, substitute, surrogate

- The acting governor will serve only until the governor has recovered and is able to return to office.
[ترجمه گوگل] سرپرست فرمانداری تنها تا زمانی که استاندار بهبود یافته و بتواند به کار خود بازگردد، خدمت خواهد کرد
[ترجمه ترگمان] فرماندار موقت تا زمانی که فرماندار بهبود پیدا کرده و قادر به بازگشت به اداره باشد، خدمت خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: created or suited for stage, film, or television performance.
مترادف: theatrical
مشابه: dramatic, histrionic, thespian
اسم ( noun )
(1) تعریف: the occupation or profession of an actor.
مترادف: dramatics, histrionics, performing arts
مشابه: stage, stagecraft, theater

(2) تعریف: stage, film, or television performance.
مترادف: dramatics, dramaturgy, performing arts
مشابه: enactment, hamming, performance, stagecraft, theatrics

(3) تعریف: false behavior or deliberate imitation; pretense; pretending.
مترادف: masquerade, pretense, sham, show
مشابه: posing, pretending

جمله های نمونه

1. acting is an imitative art
بازیگری یکی از هنرهای تقلیدی است.

2. acting is in his blood
استعداد هنرپیشگی دارد.

3. method acting
بازیگری به روش متد

4. stop acting childishly!
بچگی را کنار بگذار!

5. the acting president of the society
رئیس موقت انجمن،کفیل ریاست انجمن

6. the acting version of the story
متن نمایش نامه ای داستان

7. his superb acting redeems this otherwise boring movie
ایفای (نقش) عالی او این فیلم از هر جهت ملال انگیز را توجیه می کند.

8. they were acting like so many children
رفتار آنها مثل بچه ها بود.

9. it was her acting that brought the story alive
بازی او بود که به داستان جان بخشید.

10. he tried to patronize me by acting too familiarly
او سعی کرد که با خودمانی رفتار کردن مراکوچک کند.

11. He's acting like a complete dick.
[ترجمه گوگل]او مثل یک دیک کامل عمل می کند
[ترجمه ترگمان]اون مثل یه کیر تمام عیار رفتار میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The film is spoiled by some very wooden acting.
[ترجمه گوگل]فیلم توسط برخی بازیگران بسیار چوبی خراب شده است
[ترجمه ترگمان]فیلم با بازی چوبی خیلی چوبی خراب شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. What's the matter with you?You're acting as you struck gold.
[ترجمه گوگل]چه مشکلی با تو دارد؟
[ترجمه ترگمان]تو چت شده؟ تو مثل یه سکه طلا عمل می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Acting has brought me enormous enjoyment .
[ترجمه گوگل]بازیگری لذت زیادی برای من به ارمغان آورده است
[ترجمه ترگمان]هنرپیشگی، باعث خوشحالی من شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Sophie got bored and started acting up.
[ترجمه گوگل]سوفی خسته شد و شروع به بازی کرد
[ترجمه ترگمان]سوفی خسته شد و شروع به عمل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She is acting as architect on this project.
[ترجمه گوگل]او به عنوان معمار در این پروژه بازی می کند
[ترجمه ترگمان]او در این پروژه به عنوان معمار عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بازیگری (اسم)
acting

کفیل (اسم)
acting, sponsor, guarantor, bondsman, surety, bailsman, bond, warrantor

فعالیت (اسم)
actuality, acting, activity, stir

ایفای نمایش (اسم)
acting

کاری (اسم)
acting, curry, impotence, impotency

جدیت (اسم)
gravity, action, acting, enthusiasm, impressment

عامل (صفت)
acting

فعال (صفت)
smart, acting, active, energetic, strenuous, cracking, peppy, snappy, spirited, go-ahead, hot-shot, pushful, spiriting

جدی (صفت)
rigid, serious, acting, energetic, earnest, solemn, drastic, grand, stickler, uncanny, bona fide, demure, sedate, sobersided

کفالت کننده (صفت)
acting

کنشی (صفت)
acting, active

فاعل (صفت)
doing, acting

قابل اعمال (صفت)
acting, workable

تخصصی

[سینما] بازی کردن - نقش آفرینی - عمل - بازیگری - بازی - اجرای نقش - بازیگری (ایفای نقش )
[حقوق] کفیل

انگلیسی به انگلیسی

• profession of performers (of plays, films, etc.); art of performing (in plays, films, etc.)
replacing, filling in for; of the profession of stage performing
acting is the activity or profession of performing in plays or films.
you use acting in front of the title of a job to indicate that someone is only doing that job temporarily.

پیشنهاد کاربران

هنرپیشگی
وظیفه ی . . . . . . . ایفا کرد - در نقش . . . . . ایفای وظیفه کرد - در نقش . . . . عمل کرد
performance, characterization, impersonation, performing, playing, portrayal, stagecraft, theatre
- temporary, interim, pro tem, provisional, substitute, surrogate
بازیگری، ایفای نمایش. جدی، فعال، کاری، کفالت کننده، کفیل، متصدی، عامل، بازیگری، جدیت، فعالیت، کنشی
1. موقت، جانشین ( مدیر و غیره )
2. بازی، اجرای نقش ( تئاتر، سینما ) ؛ بازیگری
the acting manager/headmaster
سرپرست، کفیل، قائم مقام
سرپرست ( علوم سیاسی )
فعال
بعضی جا ها معنی ( به نقل از ) را میدهد
acting ( سینما و تلویزیون )
واژه مصوب: بازیگری
تعریف: عمل و حرفۀ بازیگر
عمل
رفتار
بازیگری
فک کنم /سرپرست / هم میشه
من در یک مثال من برا شما دوستان عزیزم معنی acting را میگویم . . دوستان برای مثال من میگویم [او در [ایفای نقش ]خود عالی بود ]به جای ایفای نقش میتوان از معنی های [بازیگری . فعالیت و هر چیز شبیه به این معنی]
...
[مشاهده متن کامل]
در نتیجه معنی acting می تواند همان طور که گفتم [بازیگری . فعالیت. ایفای نقش ونمایش . وهر چیز شبیه به این معنی]

در موارد سیاسی، به معنای کفیل و جانشین موقت هست. . .
رفتار
اقدام

عمل کردن

به کارگیری
نمایش دادن
ایفای نقش 😊
واکنش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس