acquiescence

/ˌækwiˈesəns//ˌækwiˈesns/

معنی: رضایت
معانی دیگر: (با بی میلی) موافقت، تن در دادن، تسلیم، سکوت، موافقت

جمله های نمونه

1. he finally gave her acquiescence
بالاخره رضایت داد.

2. There was general acquiescence in the UN sanctions.
[ترجمه گوگل]موافقت کلی با تحریم های سازمان ملل وجود داشت
[ترجمه ترگمان]در تحریم های سازمان ملل، رضایت عمومی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I was surprised by her acquiescence to/in the scheme.
[ترجمه گوگل]من از موافقت او با/در این طرح شگفت زده شدم
[ترجمه ترگمان]من از موافقت او در این طرح تعجب کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The result was either docile acquiescence to the hegemony of bourgeois culture or schizophrenia.
[ترجمه گوگل]نتیجه یا رضایت مطیع هژمونی فرهنگ بورژوایی یا اسکیزوفرنی بود
[ترجمه ترگمان]نتیجه آن یا تسلیم مطیع به استیلای فرهنگ بورژوا و یا schizophrenia بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It could only too easily lead to acquiescence in the evil done by the powers of this world.
[ترجمه گوگل]این می تواند به راحتی به رضایت از شری که توسط قدرت های این جهان انجام می شود منجر شود
[ترجمه ترگمان]این کار فقط به آسانی می توانست منجر به تسلیم شدن با شیاطین این دنیا شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Meanwhile, Governor Barnett, after his earlier state-ments indicating acquiescence, went on the air to declare he would never surrender.
[ترجمه گوگل]در همین حال، فرماندار بارنت، پس از اظهارات قبلی خود مبنی بر رضایت، روی آنتن رفت و اعلام کرد که هرگز تسلیم نخواهد شد
[ترجمه ترگمان]در همین حال، فرماندار بارنت پس از شرایط قبلی اش که نشانه رضایت بود، به هوا رفت تا اعلام کند که هرگز تسلیم نخواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. And the fact of our acquiescence in that dominion in substitution for all social and political thought.
[ترجمه گوگل]و حقیقت رضایت ما از آن سلطه در جانشینی همه اندیشه های اجتماعی و سیاسی
[ترجمه ترگمان]و واقعیت تسلیم ما در آن قلمرو جانشینی برای همه افکار اجتماعی و سیاسی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Deirdre smiled her acquiescence.
[ترجمه گوگل]دیردر با رضایت او لبخند زد
[ترجمه ترگمان]جکسون به علامت تایید لبخند زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Acquiescence in the continued existence of these weapons is intolerable.
[ترجمه گوگل]رضایت از ادامه وجود این سلاح ها غیرقابل تحمل است
[ترجمه ترگمان]در ادامه حیات این سلاح ها، غیرقابل تحمله
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. James had no better luck in securing the acquiescence of the Anglican gentry.
[ترجمه گوگل]جیمز شانس بهتری در جلب رضایت اعیان انگلیکن نداشت
[ترجمه ترگمان]جیمز در تامین رضایت نجیب زادگان Anglican موفق نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Chinese acquiescence could inspire a similar approach to electric vehicles.
[ترجمه گوگل]موافقت چینی ها می تواند الهام بخش رویکرد مشابهی برای خودروهای الکتریکی باشد
[ترجمه ترگمان]رضایت چین می تواند یک روش مشابه برای خودروهای برقی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The chief inclined his head in sign of acquiescence.
[ترجمه گوگل]رئیس به نشانه رضایت سرش را خم کرد
[ترجمه ترگمان]رئیس سرش را به علامت تایید تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. To allow ourselves simply to acquiescence in skepticism or in complacence(Sentence dictionary), Kant wrote.
[ترجمه گوگل]کانت نوشت که برای اینکه به خودمان اجازه دهیم که به سادگی از شک و رضایت (فرهنگ لغت جملات) رضایت داشته باشیم
[ترجمه ترگمان]کانت نوشت: برای اینکه به خودمان اجازه دهیم که در شکاکیت و یا در complacence (حکم جمله)موافقت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Acquiescence in her father's wishes had been degradation to herself.
[ترجمه گوگل]رضایت از خواسته‌های پدر، تحقیر خودش بود
[ترجمه ترگمان]آرزوی پدرش برای خودش پست شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The apparent acquiescence of most voters in their own relative impoverishment turns out to reflect shifts in underlying political attitudes.
[ترجمه گوگل]رضایت ظاهری اکثر رأی دهندگان از فقر نسبی خود نشان دهنده تغییر در نگرش های سیاسی اساسی است
[ترجمه ترگمان]رضایت آشکار بیشتر رای دهندگان در فقر نسبی خود، نشان دهنده تغییر در نگرش های سیاسی اساسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رضایت (اسم)
consent, concurrence, acquiescence, satisfaction, contentment, euphoria, adhesion

انگلیسی به انگلیسی

• passive acceptance; compliance, yielding, submission, giving in
acquiescence is agreement to do what someone wants or acceptance of what they do.

پیشنهاد کاربران

فرهنگ حقوقی انگلیسی به فارسی بهمنی:
رضایت ضمنی که با رضایت علنی از یک سو و با مخالفت آشکار از سوی دیگر در تعارض باشد.
سکوتی که بتوان منطقاً رضایت را از ان نتیجه گرفت.
پذیرش ضمنی
عدم مخالفت
تسلیم در مقابل عملی که قبول یا شناخته شده است.
تحمل
رضایت، عدمِ مخالفت؛ تسلیم
تن دادن به کاری ( از روی اجبار )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : acquiesce
✅️ اسم ( noun ) : acquiescence
✅️ صفت ( adjective ) : acquiescent
✅️ قید ( adverb ) : _
اطاعت. انفعال
تسلیم منفعلانه. پذیرش منفعلانه
موافقت با اکراه و بی چون و چرا
با اکراە پذیرفتن

موافقت بی چون و چرا
فروتن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس