acquaintance

/əˈkweɪntəns//əˈkweɪntəns/

معنی: اشنایی، اگاهی، اشنا
معانی دیگر: آشنایی، دانش، سابقه، آگاهی، اطلاع، (در مورد اشخاص) آشنا، شناسایی، اشنایان

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: acquaintanceship (n.)
(1) تعریف: a person one has met but does not know well.
مشابه: associate, colleague, compeer, confrere, coworker, friend, peer, teammate

- I have several acquaintances in this city but no real friends yet.
[ترجمه باقری] من چندین آشنا در این شهر دارم اما آنها هنوز دوستان واقعی من محسوب نمی شوند.
|
[ترجمه سید عباس حسینی] من چندین آشنا در این شهر دارم اما هنوز دوستان واقعی ندارم.
|
[ترجمه گوگل] من در این شهر چندین آشنا دارم اما هنوز دوست واقعی ندارم
[ترجمه ترگمان] من چند تا از آشنایان در این شهر دارم، اما هنوز هیچ دوستی واقعی در کار نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: personal familiarity; knowledge.
مترادف: awareness, conversance, familiarity, knowledge
متضاد: unfamiliarity
مشابه: cognizance, intimacy, understanding

- My acquaintance with French literature is not very extensive.
[ترجمه گوگل] آشنایی من با ادبیات فرانسه چندان گسترده نیست
[ترجمه ترگمان] آشنایی با ادبیات فرانسه خیلی زیاد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His acquaintance with his future wife began in his teens.
[ترجمه گوگل] آشنایی او با همسر آینده اش از نوجوانی آغاز شد
[ترجمه ترگمان] آشنایی با همسر آینده اش در سنین نوجوانی آغاز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: (used with a pl. verb) the people one knows, considered collectively.
مشابه: associates, community, fellows, friends, society

- She loves to send holiday cards to her acquaintances.
[ترجمه گوگل] او دوست دارد برای آشنایانش کارت تعطیلات بفرستد
[ترجمه ترگمان] او دوست دارد کارت های کریسمس را برای آشنایان خود بفرستد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. my acquaintance with him started two months ago
آشنایی من با او از دو ماه پیش شروع شد.

2. a casual acquaintance
آشنایی کم

3. a thorough acquaintance with the works of ferdowsi
آشنایی کامل با آثار فردوسی

4. make someone's acquaintance
با کسی آشنا شدن

5. i made her acquaintance in the queen's last drawing room
در آخرین پذیرایی رسمی ملکه با او آشنا شدم.

6. have a nodding acquaintance with someone (or something)
با کسی (یا چیزی) از دور آشنایی داشتن،کمی شناختن

7. a further (or closer) acquaintance
پس از آشنایی بیشتر (شخص یا چیز)

8. he has only a passing acquaintance with the subject
او با این موضوع فقط آشنایی سطحی دارد.

9. have a nodding (or passing) acquaintance
کمی آشنایی داشتن

10. I bumped into a casual acquaintance in town.
[ترجمه گوگل]با یک آشنای معمولی در شهر برخورد کردم
[ترجمه ترگمان]با یه آشنا معمولی تو شهر برخورد کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He has some little acquaintance with the Japanese language.
[ترجمه گوگل]او آشنایی کمی با زبان ژاپنی دارد
[ترجمه ترگمان] اون یکم با زبان ژاپنی آشنایی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The annual dinner is a chance to renew acquaintance with old friends.
[ترجمه گوگل]شام سالانه فرصتی برای تجدید آشنایی با دوستان قدیمی است
[ترجمه ترگمان]ناهار سالانه شانس آشنایی با دوستان قدیمی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Over time, their acquaintance developed into a lasting friendship.
[ترجمه گوگل]با گذشت زمان، آشنایی آنها به یک دوستی پایدار تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]به مرور زمان آشنایی آن ها به دوستی پایدار و ابدی تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They developed an acquaintance over the Internet.
[ترجمه الهام] انها توسط اینترنت با هم اشنا شدن
|
[ترجمه گوگل]آنها از طریق اینترنت آشنایی پیدا کردند
[ترجمه ترگمان]اونا یه آشنایی با اینترنت پیدا کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I made the acquaintance of several musicians around that time.
[ترجمه گوگل]در همان زمان با چند نوازنده آشنا شدم
[ترجمه ترگمان]این دفعه با چند تا نوازنده آشنا شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. They have little acquaintance with colloquial English.
[ترجمه گوگل]آشنایی کمی با زبان انگلیسی محاوره ای دارند
[ترجمه ترگمان]آن ها آشنایی کمی با زبان انگلیسی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. You can't judge her on such short acquaintance .
[ترجمه گوگل]با این آشنایی کوتاه نمیشه قضاوتش کرد
[ترجمه ترگمان]شما نمی توانید او را با این آشنایی کوتاه قضاوت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. When did you make the acquaintance of his brother?
[ترجمه گوگل]کی با برادرش آشنا شدید؟
[ترجمه ترگمان]کی با برادرش آشنا شدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اشنایی (اسم)
acquaintance, familiarity, orientation, friendship

اگاهی (اسم)
knowledge, acquaintance, awareness, consciousness, inkling, intelligence, advice, advertisement, monition, idea, dope, perception, cognizance, immediacy

اشنا (اسم)
acquaintance

انگلیسی به انگلیسی

• familiarity; knowledge, awareness; person one knows slightly
an acquaintance is someone who you have met but do not know well.
your acquaintance with a subject is your knowledge or experience of it.
when you make someone's acquaintance, you meet them for the first time.
if you have a nodding or passing acquaintance with someone, you know them slightly but not very well.

پیشنهاد کاربران

✅acquaintance
کسی که صرفا یک سلام علیکی باهاش داریم. خیلی صمیمی نیستیم.
یک آشنایی ساده داریم باهاش. کالوکیشن های این کلمه :
آشنای معمولی
✔casual acquaintance
She was a casual acquaintance of my family in Vienna.
...
[مشاهده متن کامل]

آشنای مشترک
✔ mutual acquaintance
He heard about the job through a mutual acquaintance

1. آشنایی، اطلاع؛ سابقه
2. آشنا
3. آشنایان
He has a wide acquaintance
have a nodding acquaintance with
دورادور آشنا بودن با ( شخص ) ؛ آشناییِ مختصری داشتن با ( موضوع، چیز )
make somebody's acquaintance
...
[مشاهده متن کامل]

با کسی آشنا شدن
on/upon ( further ) acquaintance
با شناختِ بیشتر، پس از آشناییِ بیشتر

آشنایی، سابقه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : acquaint
✅️ اسم ( noun ) : acquaintance
✅️ صفت ( adjective ) : acquainted
✅️ قید ( adverb ) : _
Someone you know, but who is not a close freind
. A person that you know a little
۱. آشنا ( کسیکه میشناسیم ولی دوست صمیمی مون نیست )
۲. آشنایی ( چه از لحاظ علمی - چه از لحاظ شناخت یک فرد از راه اجتماعی و رفت و آمد کردن )
آکو اِین تِنس
noun
1 [count] :
someone who is known but who is not a close friend
...
[مشاهده متن کامل]

◀️Is he an acquaintance of yours? [=have you met him?]
◀️She ran into an old acquaintance at the grocery store.
◀️My wife and I met through a mutual acquaintance. [=a friend introduced us to each other
◀️a casual acquaintance
◀️friends and acquaintances
2 noncount] formal] :
the state of knowing someone in a personal or social way : the state of knowing someone as an acquaintance
◀️our family's close acquaintance with our neighbors
◀️It's a pleasure to make your acquaintance. [= ( less formally ) it's nice to meet you]
◀️She made the acquaintance of [=she met] a man from the city
◀️She struck up an acquaintance with a man from the city
◀️
[a doctor of my acquaintance [=a doctor that I know
◀️
He seemed cold on/at first acquaintance [=when I first met him], but later I realized that he was just shy.
◀️He seemed cold at first, but on closer/further acquaintance I realized that he was just shy
3 : knowledge about something — with
[singular]
◀️She has only a nodding/slight/superficial acquaintance with the facts of the case. [=she knows only a little about the facts of the case]
◀️He has more than a passing acquaintance with wine. [=he knows a lot about wine]
[noncount]
◀️While he has some acquaintance with the subject, he is not an expert
Plural : Acquaintances
( Acquaintanceship ( Noun
[Countable]
◀️An acquaintanceship grew between the two men
[noncount]
◀️Her long acquaintanceship [=acquaintance] with sorrow began when her young husband died

familiarity
فرد مطلع
این کلمه بیشتر برای شخصی استفاده می شود که با تشنایی مختصری داریم. مثال I have many acquaintances but few friends من آشنایان بسیاری دارم؛ اما دوستانم اندک هستند.
The day we meet ، happy the day of our acquaintance
روز دیدارمان ، روز آشناییمون فرخنده مبارک باد
Once upon a time for days
Calling the Love Voice to My Cellphone, Launching a World of Happiness and a Baptismal Love Hug in the beauty world was my day
...
[مشاهده متن کامل]

I wish I could not face the darkness of my world while traveling the beauty of my love
فراخوانی صدای عشق به تلفن همراه من ، راه اندازی جهانی از خوشبختی و آغوش عشق تعمید در
دنیای زیبایی روز م بود
ای کاش در سفر زیبایی های عشقم نمی توانستم با تاریکی دنیای خود روبرو شوم
z❤️n ♾♥️m صاحب جان و جهانم باش 〽️پرفسور عشق و جان و جهانم باش که بی تو مُرده ی بی نفسی بیش نیستم

We are getting closer to the date and anniversary of our acquaintance
ما به ماهگرد و سالگرد روز آشناییمون نزدیک میشویم

دوستی درحد سلام وعلیک
A person who you know
آشنا
باهاش فقط سلام علیک دارم =I only have a nodding acquaintance with him
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس