achy

/ˈeɪki//ˈeɪki/

معنی: دردناک، درداور
معانی دیگر: دارای درد مداوم، پر درد

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: achier, achiest
مشتقات: achiness (n.)
• : تعریف: feeling an ache or aches.

- If she's feeling achy and has a high fever, she may have the flu.
[ترجمه گوگل] اگر احساس درد می کند و تب بالایی دارد، ممکن است آنفولانزا داشته باشد
[ترجمه ترگمان] اگر احساس درد می کند و تب شدیدی دارد، ممکن است سرماخوردگی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I feel pretty achy today after moving all those boxes yesterday.
[ترجمه گوگل] امروز بعد از جابجایی تمام آن جعبه ها دیروز احساس درد زیادی دارم
[ترجمه ترگمان] امروز بعد از اینکه همه اون جعبه ها رو تکون دادم احساس درد دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She's in constant pain with her achy joints.
[ترجمه گوگل] او با درد مفاصلش دائماً درد دارد
[ترجمه ترگمان] درد مفاصل او با مفاصل دردناک او درد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. " Ohhh,'she repeated, feeling achy and tired.
[ترجمه گوگل]او با احساس درد و خستگی تکرار کرد: اوه اوه
[ترجمه ترگمان]او که احساس درد و خستگی می کرد، تکرار کرد: اوه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Crying only made her achy and puffy.
[ترجمه گوگل]گریه فقط باعث ناراحتی و پف او می شد
[ترجمه ترگمان]تنها گریه و زاری او را به درد می آورد و باد می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I felt hot and achy all over.
[ترجمه گوگل]همه جا احساس گرما و درد داشتم
[ترجمه ترگمان]احساس گرما و درد تمام وجودم را فرا گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I'm feeling tired and achy.
[ترجمه گوگل]احساس خستگی و درد دارم
[ترجمه ترگمان]احساس خستگی و درد می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I feel achy all over.
[ترجمه گوگل]همه جا احساس درد می کنم
[ترجمه ترگمان]احساس درد می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I feel all achy.
[ترجمه گوگل]من همه درد دارم
[ترجمه ترگمان]احساس درد دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He shifted his position: he was beginning to feel stiff and achy.
[ترجمه گوگل]او موقعیت خود را تغییر داد: شروع به احساس سفتی و درد می کرد
[ترجمه ترگمان]وضع خود را تغییر داد: کم کم احساس خستگی و درد می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Alone in his cave as the autumn wind blows, Bear feels achy with a stuffed - up nose.
[ترجمه گوگل]در حالی که باد پاییزی می وزد، خرس تنها در غار خود با بینی پر شده احساس درد می کند
[ترجمه ترگمان]تنها در غار، وقتی که باد پاییزی می وزد، تحمل درد و درد را با بینی پر از بینی احساس می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دردناک (صفت)
achy, painful, grievous, sore, agonizing, angry, detrimental, dolorous

درداور (صفت)
achy

انگلیسی به انگلیسی

• having or causing aches and pains, having or causing feelings of pain and soreness

پیشنهاد کاربران

بپرس