accusing

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: accusingly (adv.)
• : تعریف: consisting of or characterized by accusation; accusatory.

- He went pale as she threw him an accusing look.
[ترجمه گوگل] او رنگ پریده شد همانطور که او نگاهی متهم کننده به او انداخت
[ترجمه ترگمان] وقتی نگاه متهم کننده ای به او انداخت، رنگش پریده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. They are accusing the teacher of political bias in his marking.
[ترجمه Nafas] آنها معلم را به تعصب سیاسی در نشانه گذاری خود متهم می کنند
|
[ترجمه گوگل]آنها معلم را به تعصب سیاسی در علامت گذاری متهم می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها متهم به جانبداری سیاسی از وی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He was accusing my mum of having an affair with another man.
[ترجمه گوگل]او مادرم را متهم می کرد که با مرد دیگری رابطه دارد
[ترجمه ترگمان]اون به مادرم متهم شده بود که با یه مرد دیگه رابطه داشته باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She stared at me in an accusing manner.
[ترجمه گوگل]با حالتی متهم کننده به من خیره شد
[ترجمه ترگمان]او با حالتی متهم کننده به من خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She started off by accusing him of blackmail but he more or less ignored her.
[ترجمه گوگل]او با متهم کردن او به باج‌گیری شروع کرد، اما او کم و بیش او را نادیده گرفت
[ترجمه ترگمان]او با متهم کردن به اخاذی شروع به فرار کرد، اما بیشتر یا کم تر او را نادیده گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The accusing look in her eyes conveyed her sense of betrayal.
[ترجمه گوگل]نگاه متهم کننده در چشمان او حس خیانت را به او منتقل می کرد
[ترجمه ترگمان]نگاه متهم به نگاه او، حس خیانت او را به خود جلب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She apologized for accusing him falsely.
[ترجمه گوگل]او به خاطر اتهام نادرست او عذرخواهی کرد
[ترجمه ترگمان]او عذر خواست که او را به اشتباه متهم کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Her accusing eyes were fixed on him.
[ترجمه گوگل]چشم های متهم کننده اش به او دوخته شده بود
[ترجمه ترگمان]چشمان accusing به او دوخته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. By accusing the King of murder, he signed his own death warrant.
[ترجمه گوگل]او با متهم کردن پادشاه به قتل، حکم اعدام خود را امضا کرد
[ترجمه ترگمان]با متهم کردن پادشاه قتل، حکم مرگش رو امضا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Doctors have gone on the attack, accusing the government of incompetence.
[ترجمه گوگل]داکتران حمله کرده اند و دولت را به بی کفایتی متهم کرده اند
[ترجمه ترگمان]پزشکان به این حمله رفته و دولت را به عدم صلاحیت متهم کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Husband and wife turned coldly accusing backs toward each other.
[ترجمه گوگل]زن و شوهر با سردی پشت سر همدیگر را متهم کردند
[ترجمه ترگمان]زن و شوهر به سردی به یکدیگر نگاه کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The article points an accusing finger at the authorities.
[ترجمه گوگل]این مقاله انگشت اتهام را به سوی مقامات نشانه رفته است
[ترجمه ترگمان]این مقاله یک انگشت متهم کننده به مقامات را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You can't go around accusing people like that.
[ترجمه سحرناز] شما نمیتوانید مردم رااین گونه متهم کنید
|
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید به این طرف و آن طرف بروید و اینطور مردم را متهم کنید
[ترجمه ترگمان]تو نمی تونی مردم رو اینطوری متهم کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Looking at all the accusing faces, she felt a sudden urge to run away.
[ترجمه گوگل]با نگاهی به تمام چهره های متهم، یک اصرار ناگهانی برای فرار احساس کرد
[ترجمه ترگمان]در حالی که به همه چهره های متهم نگاه می کرد، ناگهان میل داشت فرار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He said he wasn't pointing an accusing finger at anyone in the government or the army.
[ترجمه گوگل]او گفت که انگشت اتهام را به سوی هیچکس در دولت یا ارتش نشانه نمی رود
[ترجمه ترگمان]او گفت که او به کسی در حکومت یا ارتش اشاره نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• expressing accusation, accusing, tending to blame, accusatory
if your expression or tone of voice is accusing, it indicates that you think someone has done something wrong.

پیشنهاد کاربران

I could see her accusing looks.
می توانستم نگاه های اتهام امیزش را ببینم.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : accuse
اسم ( noun ) : accusation / accuser
صفت ( adjective ) : accusing / accusatory
قید ( adverb ) : accusingly
ریحانه جان معنی همین جمله ( intended to show sb that you think they have done sth wrong ) که نوشتی چیه؟
intended to show sb that you think they have done sth wrong
اتهام آمیز

ADJECTIVE
If you look at someone with an accusing expression or speak to them in an accusing tone of voice, you are showing that you think they have done something wrong
سرزنش کننده، ملامتگر
متهم کننده
تهمت زدن

Doubt about someone who you think do a wrong job

بپرس