accusation

/ˌækjəˈzeɪʃn̩//ˌækjuˈzeɪʃn̩/

معنی: تهمت، اتهام
معانی دیگر: کیفرخواست، شکایت، ادعانامه، سرزنش، ملامت، حق تهمت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an act of accusing.
مترادف: crimination, denunciation, incrimination, inculpation, indictment
مشابه: allegation, blame, charge, implication, recrimination

- His vehement accusation frightened her, and she found she couldn't answer.
[ترجمه گوگل] اتهام شدید او او را ترساند و متوجه شد که نمی تواند پاسخ دهد
[ترجمه ترگمان] accusation او را به وحشت انداخت و فهمید که نمی تواند جواب بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a statement declaring another person guilty of crime, misdeed, or error.
مترادف: charge, complaint, denunciation, indictment
مشابه: allegation, animadversion, censure, citation, gravamen, insinuation, plaint, rebuke, reproach, slur, summons

- He denied the accusation that he had divided the money unfairly.
[ترجمه گوگل] او اتهام تقسیم ناعادلانه پول را رد کرد
[ترجمه ترگمان] او این اتهام را انکار کرد که به ناحق پول را تقسیم کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to retort an accusation
اتهام متقابل وارد کردن

2. the falsehood of this accusation is obvious
دروغ بودن این اتهام آشکار است.

3. the stranger was amenable to the accusation
آن تهمت به مرد غریبه می خورد.

4. Lyndon was exonerated from the accusation of cheating.
[ترجمه گوگل]لیندون از اتهام تقلب تبرئه شد
[ترجمه ترگمان]لیندون از اتهام تقلب تبرئه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He made an accusation against me.
[ترجمه گوگل]او به من اتهام زد
[ترجمه ترگمان]او به من تهمت زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They sank into mutual accusation and incrimination.
[ترجمه گوگل]آنها در اتهامات و اتهامات متقابل فرو رفتند
[ترجمه ترگمان]به اتهام متقابل و تهمت متقابل فرو رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The accusation of elitism seems unfair as the festival presents a wide range of music, with something to please everyone.
[ترجمه گوگل]اتهام نخبه گرایی ناعادلانه به نظر می رسد، زیرا جشنواره طیف وسیعی از موسیقی را ارائه می دهد، با چیزی که همه را راضی نگه دارد
[ترجمه ترگمان]اتهام of ناعادلانه به نظر می رسد زیرا این جشنواره طیف وسیعی از موسیقی را ارائه می دهد، با چیزی که همه را خشنود می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They leveled an accusation against her.
[ترجمه گوگل]به او اتهام زدند
[ترجمه ترگمان] اونا یه اتهام علیه اون بودن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The main accusation levelled against him was that he tried to avoid military service.
[ترجمه گوگل]اتهام اصلی که به او وارد شد این بود که او سعی داشت از خدمت سربازی فرار کند
[ترجمه ترگمان]اتهام اصلی بر علیه او این بود که او سعی کرد از خدمات نظامی اجتناب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. That is a preposterous accusation!
[ترجمه امیرمحمد] این یک اتهام مضحک است
|
[ترجمه گوگل]این یک اتهام واهی است!
[ترجمه ترگمان]این تهمت ناروا است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. What you say amounts to a direct accusation.
[ترجمه گوگل]آنچه شما می گویید یک اتهام مستقیم است
[ترجمه ترگمان]چیزی که شما می گویید به یک اتهام مستقیم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His response to the accusation was rapid.
[ترجمه گوگل]پاسخ او به این اتهام سریع بود
[ترجمه ترگمان]واکنش او به این اتهام سریع بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He leveled his accusation against the authorities.
[ترجمه گوگل]او اتهامات خود را علیه مقامات مطرح کرد
[ترجمه ترگمان]او اتهام خود را علیه مقامات مطرح کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He said the accusation had been made from hatred and ill will.
[ترجمه گوگل]او گفت که این اتهام از روی نفرت و سوء نیت صورت گرفته است
[ترجمه ترگمان]او گفت که این اتهام از نفرت و انزجار ساخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. New evidence has emerged which supports the accusation against her.
[ترجمه گوگل]شواهد جدیدی ظاهر شده است که اتهامات او را تأیید می کند
[ترجمه ترگمان]شواهد جدید پدیدار شده است که از این اتهام علیه او حمایت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تهمت (اسم)
abuse, libel, accusation, scandal, defamation, accusal, delation, slur, smear word

اتهام (اسم)
accusation, charge, indictment, impeachment, denunciation, delation

انگلیسی به انگلیسی

• act of accusing, placing of blame; charge of an offense
an accusation is a statement that someone has done something wrong.
accusation is the quality of showing by your behaviour that you think someone has done something wrong.

پیشنهاد کاربران

ادعا، شکایت
bring an accusation against somebody
کسی را متهم کردن، به کسی تهمت زدن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : accuse
اسم ( noun ) : accusation / accuser
صفت ( adjective ) : accusing / accusatory
قید ( adverb ) : accusingly

تهمت ( ارتکاب جرم به کسی زدن ) - افتراء - وصله چسباندن
اَک یِزِی شِن
noun
🔴a claim that someone has done something wrong or illegal : a charge that someone has committed a fault or crime
...
[مشاهده متن کامل]

[count]
◀️Investigators have made/brought/leveled accusations of corruption against a group of former officials.
◀️The police are investigating serious accusations of wrongdoing.
◀️He denied/rejected the accusation that he had lied to the police.
◀️a false accusation
[noncount]
◀️There was a hint/tone of accusation in his voice when he asked her where she had been.

Wild accusations
اتهامات بی اساس
تهمت. افترا. انگ. بهتان. وصله.

بپرس