اسم ( noun )
• (1) تعریف: an act of accusing.
• مترادف: crimination, denunciation, incrimination, inculpation, indictment
• مشابه: allegation, blame, charge, implication, recrimination
• مترادف: crimination, denunciation, incrimination, inculpation, indictment
• مشابه: allegation, blame, charge, implication, recrimination
- His vehement accusation frightened her, and she found she couldn't answer.
[ترجمه گوگل] اتهام شدید او او را ترساند و متوجه شد که نمی تواند پاسخ دهد
[ترجمه ترگمان] accusation او را به وحشت انداخت و فهمید که نمی تواند جواب بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] accusation او را به وحشت انداخت و فهمید که نمی تواند جواب بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a statement declaring another person guilty of crime, misdeed, or error.
• مترادف: charge, complaint, denunciation, indictment
• مشابه: allegation, animadversion, censure, citation, gravamen, insinuation, plaint, rebuke, reproach, slur, summons
• مترادف: charge, complaint, denunciation, indictment
• مشابه: allegation, animadversion, censure, citation, gravamen, insinuation, plaint, rebuke, reproach, slur, summons
- He denied the accusation that he had divided the money unfairly.
[ترجمه گوگل] او اتهام تقسیم ناعادلانه پول را رد کرد
[ترجمه ترگمان] او این اتهام را انکار کرد که به ناحق پول را تقسیم کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او این اتهام را انکار کرد که به ناحق پول را تقسیم کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید