accumulator

/əˈkjuːmjəˌletər//əˈkjuːmjəleɪtə/

معنی: انباشتگر
معانی دیگر: انبارش گر، (برق و الکترونیک) باطری انباری، انباره، خازن، اکومولاتور

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: someone or something that accumulates.

(2) تعریف: a register or electrical circuit for storing numbers and performing one or more arithmetic or logical operations on them, as in a calculator or computer.

(3) تعریف: an apparatus in a hydraulic or pneumatic system that stores and regulates the supply of fluid that provides pressure in the system.

جمله های نمونه

1. Since logical values are manipulated in the accumulator used for fixed-point binary arithmetic, no separate load and store instructions are required.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که مقادیر منطقی در انباشته کننده مورد استفاده برای محاسبات باینری نقطه ثابت دستکاری می شوند، نیازی به دستورالعمل های بارگذاری و ذخیره جداگانه نیست
[ترجمه ترگمان]از آنجا که مقادیر منطقی در کالای با بار استاتیک تجمع یافته برای حساب دوتایی نقطه ثابت استفاده می شوند، هیچ بار جداگانه و دستورالعمل نگهداری مورد نیاز نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Multiple accumulator sets A way in which process switching may be speeded up is by the provision of multiple processor register Sets.
[ترجمه گوگل]مجموعه‌های انباشته‌کننده چندگانه راهی که در آن می‌توان سوئیچینگ فرآیند را سرعت بخشید، ارائه مجموعه‌های ثبت پردازنده‌های متعدد است
[ترجمه ترگمان]چندین مجموعه با بار استاتیک تجمع یافته روشی است که در آن سوییچینگ فرآیند را می توان تسریع کرد با ارایه چندین مجموعه از چند مجموعه پردازنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The accumulator was very heavy and had to be charged about once a month.
[ترجمه گوگل]آکومولاتور بسیار سنگین بود و باید ماهی یک بار شارژ می شد
[ترجمه ترگمان]کالای با بار تجمع یافته بسیار سنگین بود و باید ماهی یک بار در ماه متهم می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Store accumulator n in store location X are logically sufficient.
[ترجمه گوگل]ذخیره کننده n در محل ذخیره X از نظر منطقی کافی است
[ترجمه ترگمان]فروشگاه با بار تجمع یافته در موقعیت انبار X به طور منطقی کافی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It was run on accumulator batteries which were filled with acid, and they were the big drawback.
[ترجمه گوگل]این دستگاه با باتری‌های انباشته‌ای که با اسید پر شده بودند کار می‌کرد و این مشکل بزرگ بود
[ترجمه ترگمان]روی باتری های accumulator که پر از اسید بود اداره می شد، و این عیب بزرگ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A couple of minutes must pass before the accumulator vanes behind the hood re-energized the conductors and insulators.
[ترجمه گوگل]چند دقیقه باید بگذرد تا پره های انباشته پشت کاپوت، هادی ها و عایق ها را مجدداً روشن کنند
[ترجمه ترگمان]چند دقیقه قبل از تجمع با بار تجمع یافته در پشت کاپوت، رساناهای و مقره های الکتریکی را تقویت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Notice that a clear accumulator instruction can be seen as such an instruction with an implied operand value of zero.
[ترجمه گوگل]توجه داشته باشید که یک دستور انباشتگر واضح را می توان به عنوان چنین دستورالعملی با مقدار عملوند ضمنی صفر مشاهده کرد
[ترجمه ترگمان]توجه داشته باشید که یک دستورالعمل با بار با بار تجمع یافته را می توان به عنوان یک دستورالعمل با مقدار عملوند ضمنی صفر مشاهده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The accumulator vanes within the hood energize the conductors and insulators of the capacitor to power this incandescent discharge.
[ترجمه گوگل]پره های انباشته داخل هود به هادی ها و عایق های خازن انرژی می دهند تا این تخلیه رشته ای را تامین کنند
[ترجمه ترگمان]با تجمع با بار استاتیک تجمع یافته در کاپوت، رساناهای و مقره های الکتریکی خازن را انرژی می دهد تا این تخلیه رشته ای را به قدرت برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Thus we have a processor register called the accumulator, the same length as a word of computer storage.
[ترجمه گوگل]بنابراین ما یک رجیستر پردازنده به نام accumulator داریم که طول آن برابر با یک کلمه ذخیره سازی کامپیوتر است
[ترجمه ترگمان]در نتیجه ما یک ثبت پردازنده بنام تجمع یافته با بار استاتیک تجمع یافته داریم، همان طول به عنوان یک کلمه از ذخیره سازی کامپیوتر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The accumulator was recharged after use by a pump driven by the steam engine.
[ترجمه گوگل]باتری پس از استفاده توسط پمپی که توسط موتور بخار به حرکت در می‌آید، شارژ شد
[ترجمه ترگمان]کالای با بار تجمع یافته بعد از استفاده توسط پمپ که توسط موتور بخار هدایت می شود، دوباره شارژ شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The recovery of lead from waste lead accumulator by wet process and the preparation of tribasic lead sulfate are studied.
[ترجمه گوگل]بازیافت سرب از ضایعات انباشته کننده سرب با فرآیند مرطوب و تهیه سولفات سرب تری بیسیک مورد مطالعه قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]بازیابی سرب حاصل از پسماندهای ضایعات به وسیله فرآیند مرطوب و آماده سازی سولفات سرب tribasic مورد مطالعه قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Applier with background in industry accumulator or SAP knowledge is preferred.
[ترجمه گوگل]درخواست کننده با سابقه در صنعت ذخیره ساز یا دانش SAP ترجیح داده می شود
[ترجمه ترگمان]applier با سابقه در صنعت با بار استاتیک تجمع یافته یا دانش SAP ترجیح داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Furthermore, the storage unit of the non-volatile accumulator of the floating single-grid of the invention can repeatedly read-in, erase and read by conversed bias voltage.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، واحد ذخیره سازی انباشتگر غیرفرار شبکه تک شناور اختراع می تواند بارها و بارها توسط ولتاژ بایاس مکالمه خوانده شده، پاک و خوانده شود
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، واحد ذخیره کالای با بار استاتیک تجمع یافته از این اختراع می تواند به طور مکرر خوانده شود - در، پاک کردن و خواندن با ولتاژ بایاس مستقیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This pointer counatisn any balance accumulator to allow YTD limit.
[ترجمه گوگل]این نشانگر هر انباشته کننده موجودی را دارد تا حد YTD را مجاز کند
[ترجمه ترگمان]این نشانگر هر گونه تعادل با بار تجمع یافته را نشان می دهد تا حد مجاز را محدود کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

انباشتگر (اسم)
accumulator

تخصصی

[شیمی] انباره
[سینما] انباره
[کامپیوتر] انباره - ثباتی که کامیپیوتر نتیجه عملیات حسابی را درون ان ذخیره می کند . برخی از کامیپوترها می توانند بیش از یک ثبات به عنوان انباره داشته باشند . - آکومولاتور، انباشتگر، انباره .
[ریاضیات] مخزن
[خاک شناسی] انباشتگر
[پلیمر] انباره، سیستم انباشتگر
[مهندسی گاز] باطری
[مهندسی گاز] مخزن، منبع

انگلیسی به انگلیسی

• storage cell; one who accumulates; register, section of memory in the cpu that is used to temporarily store the results of recent calculations (computers)

پیشنهاد کاربران

1. انباره، باتری ( برق، فنی )
2. انباشتگر ( کامپیوتر )
به نوعی شرط بندی گفته می شود که در آن برد حاصل از شر ط بستن روی یک بازی، به بازی بعدی انتقال می یابد
[برق، الکترونیک و کامپیوتر]
انباشتگر
واژه accumulator زمانی به معنای خازن - وسیله ای برای ذخیره انرژی الکتریکی، انباره یا باطری بود که امروزه به معنای انباشتگر در فرهنگ رایانه استفاده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

انباشتگر از وازه های مصوب فرهنگستان زبان و ادب فارسی در حوزه رایانه و فنّاوری اطلاعات است که برخی در زبان فارسی آن را انباشت گر ( با نیم فاصله ) ، انبارش گر انبارش گر یا انبارش نگارش می کنند.
در حال حاضر استفاده از این واژه به معنای خازن، انباره یا باطری تا حد زیادی منسوخ شده است. اگرچه گاهی اوقات هنوز هم در بریتانیا به معنای خازن یا باتری استفاده می شود. به نظر می آید بسیاری از افراد قبول کرده اند که این واژه از حوزه الکتریکی به زبان طراحی الکترونیک و رایانه راه یافته است.
در قلمرو کامپیوترهای دیجیتال، انباشتگر به بخشی از سی، پی، یو گفته می شود که عددی در انباشتگر را با مدارهای حسابی ترکیب می کند. نتیجه عدد را ذخیره می کند یا عددی که از جای دیگری در حافظه ( به طور معمول حافظه اصلی آن ) دریافت می شود، آن دو را اضافه ( یا کم کند ) و نتیجه را در انباشتگر ذخیره می کند.

[الکترونیک و رایانه] بخشی از حافظه سی، پی، یو که برای ذخیره موقت نتایج محاسبات استفاده می شود.
تَله ( مایع مُبَرِّد )
accumulator ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: انباشتگر
تعریف: ثباتی که نتایج عملیات انجام‏شده در واحد حساب و منطق را در خود نگه می‏دارد
انباره
جمع کننده
مخزن
مخزن نگهدارنده
انباشتگر
باتری

گردآور ، گردآورنده
نگهدارنده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس