accumulation

/əˌkjuːmjəˈleɪʃn̩//əˌkjuːmjəˈleɪʃn̩/

معنی: انباشتگی، ذخیره، توده، جمع اوری
معانی دیگر: انبوه شدگی، جمع آوری، تجمع، جمع شدگی، کپه، تل، مجموعه، تراکم، انبارش، اندوختگی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of accumulating; collection.
مترادف: aggregation, collection, gathering
مشابه: accretion, acquisition, assemblage, compilation, deposition

(2) تعریف: the condition of being accumulated.
مترادف: aggregation, collection
مشابه: assemblage

(3) تعریف: something that is accumulated; mass.
مترادف: agglomerate, aggregation, collection
مشابه: accretion, assemblage, bank, conglomeration, cumulus, deposit, deposition, gather, heap, hoard, mass, pile, stack, stock, stockpile, store, supply

جمله های نمونه

1. an accumulation of various information
مجموعه ای از اطلاعات گوناگون

2. the accumulation of wealth, property, and privilege
گردآوری ثروت و ملک و امتیاز

3. a snow accumulation reaching five feet and more
انباشتگی برف به ارتفاع متجاوز از پنج پا

4. Her only interest was the accumulation of money.
[ترجمه گوگل]تنها علاقه او انباشت پول بود
[ترجمه ترگمان]تنها علاقه اش انباشت پول بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Despite this accumulation of evidence, the Government persisted in doing nothing.
[ترجمه گوگل]با وجود این انباشت شواهد، دولت بر هیچ کاری اصرار نداشت
[ترجمه ترگمان]با وجود این تجمع شواهد، دولت در انجام هیچ کاری پافشاری نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This malabsorption results in an excess lipid accumulation in the feces that is known as steatorrhea.
[ترجمه گوگل]این سوء جذب منجر به تجمع بیش از حد چربی در مدفوع می شود که به نام استئاتوره شناخته می شود
[ترجمه ترگمان]این malabsorption منجر به تجمع چربی اضافی در مدفوع می شود که به عنوان steatorrhea شناخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Fat droplet accumulation in acinar cells has been observed as the earliest morphologic alteration in the pancreas of alcoholics.
[ترجمه گوگل]تجمع قطرات چربی در سلول های آسینار به عنوان اولین تغییر مورفولوژیک در پانکراس افراد الکلی مشاهده شده است
[ترجمه ترگمان]تجمع قطرات چربی در سلول های acinar به عنوان اولین دگرسانی مشاهده شده در لوزالمعده مشاهده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Bukharin rejected Preobrazhensky's whole conception of primitive socialist accumulation, and with good cause as we shall see.
[ترجمه گوگل]همانطور که خواهیم دید، بوخارین کل تصور پرئوبراژنسکی از انباشت سوسیالیستی بدوی را رد کرد
[ترجمه ترگمان]bukharin کل مفهوم تجمع سوسیالیستی ابتدایی را رد کرد، و چنانکه خواهیم دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The maximum rate of accumulation was . . . far from maximising the social product.
[ترجمه گوگل]حداکثر نرخ تجمع بود به دور از به حداکثر رساندن محصول اجتماعی
[ترجمه ترگمان]بیش ترین میزان تجمع از به حداکثر رساندن محصول اجتماعی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She stood still, savouring the accumulation of days of her life behind her like beads on a string, something tangible.
[ترجمه گوگل]او ایستاده بود و از انباشته شدن روزهای زندگی اش در پشت سرش مانند مهره هایی روی یک ریسمان، چیزی ملموس لذت می برد
[ترجمه ترگمان]او همچنان بی حرکت ایستاده بود و مزه روزه ای زندگی اش را در پشت سرش مثل دانه های تسبیح در یک نخ و یک چیز ملموس قرار می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Senescence of clones is probably caused by the accumulation of deleterious mutations.
[ترجمه گوگل]پیری کلون ها احتمالاً به دلیل تجمع جهش های مضر ایجاد می شود
[ترجمه ترگمان]senescence کلون احتمالا ناشی از تجمع جهش های deleterious است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The dynamics of capital accumulation thus ensure that property is distributed unequally, and that it remains so.
[ترجمه گوگل]بنابراین، پویایی انباشت سرمایه تضمین می‌کند که دارایی به طور نابرابر توزیع می‌شود و همینطور باقی می‌ماند
[ترجمه ترگمان]بنابراین پویایی تجمع سرمایه تضمین می کند که دارایی به طور نابرابر توزیع می شود و همین طور می ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Accumulation through dynamic expansion would be halted when the need for more workers drove up wages and eroded profits.
[ترجمه گوگل]انباشت از طریق گسترش پویا زمانی متوقف می شود که نیاز به کارگران بیشتر باعث افزایش دستمزدها و کاهش سود شود
[ترجمه ترگمان]قانون انباشت از طریق گسترش پویایی زمانی متوقف خواهد شد که نیاز به کارگران بیشتر، دستمزدها را بالا ببرد و سود را از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Talents come from diligence, and knowledge is gained by accumulation.
[ترجمه گوگل]استعدادها از کوشش به دست می آیند و دانش با انباشتگی به دست می آید
[ترجمه ترگمان]استعدادها با پشت کار به دست می آیند، و دانش به وسیله تجمع حاصل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The family is a constant shear flows, flow of mind wandering forever; love is like a hill endless sand, precipitation is the long-term accumulation of care; family like the night sky the Beidou, guided the lost lamb is the direction to go home.
[ترجمه گوگل]خانواده یک جریان برشی ثابت است، جریان ذهن سرگردان برای همیشه عشق مانند یک تپه شن بی پایان است، بارش انباشت طولانی مدت مراقبت است خانواده مانند آسمان شب Beidou، هدایت بره گمشده جهت رفتن به خانه است
[ترجمه ترگمان]خانواده یک جریان برشی ثابت است، جریان ذهنی برای همیشه سرگردان است؛ عشق همانند تپه شنی بی پایان است، بارش حلقه دراز مدت مراقبت است؛ خانواده ای مثل آسمان شب، Beidou، هدایت بره گم شده جهت رفتن به خانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

انباشتگی (اسم)
amplitude, accumulation, reposition, agglomeration, cumulation, repletion

ذخیره (اسم)
stock, hoard, store, accumulation, reserve, supply, reservoir, reservation, spare, stockpile

توده (اسم)
gross, stack, aggregate, accumulation, agglomeration, cumulation, mass, pile, lump, bulk, heap, volume, aggregation, hill, congeries, shock, block, wad, barrow, bloc, clot, cob, ruck, rick, dollop, conglomeration, cumulus, midden, riffraff, oodles, tump

جمع اوری (اسم)
accumulation, cumulation, muster, collection, hoarding, assemblage

تخصصی

[حسابداری] انباشت
[علوم دامی] گرد آمدن، انباشته شدن، تجمع .
[برق و الکترونیک] انباشتگی
[مهندسی گاز] جمع آوری، ذخیره
[زمین شناسی] جمع آوری، توده، ذخیره، انباشتگی ،تجمع یافتگی حجمی از مواد جابجا شده که بالای سطح اولیه زمین تجمع یافته است.
[ریاضیات] انباشتگی
[معدن] انباشتگی (زمین آمار)
[خاک شناسی] انباشتگی
[پلیمر] انباشتگی، تجمع
[آب و خاک] انبارش،تجمع، تراکم

انگلیسی به انگلیسی

• gathering; collection; agglomeration, pile
an accumulation of things is a large number of them which have been gathered together over a period of time.
accumulation is the collecting together of things over a period of time.

پیشنهاد کاربران

تجمع
ذخیره؛ توده، انبوه، تَل
انبار کردن
بَرافزایش ، هم انباشتگی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : accumulate
اسم ( noun ) : accumulation
صفت ( adjective ) : accumulative
قید ( adverb ) : _
[محیط زیست] غلظت
Collection, save
accumulation ( اقتصاد )
واژه مصوب: انباشت 1
تعریف: فزونی یا رشد سرمایه به ویژه براثر افزودن مداوم یا مکرر |||متـ . انباشت سرمایه accumulation of capital
تجمیع
در مبحث ECTS که مربوط به نظام انتقال واحدهای درسی در اروپا هست به معنی " انتقال" هست.
هِشت
انطباق ( در روانشناسی )
تراکم
گرد آوری
میزان ذخیره ی کانسار ( در رشته ی معدن به حاصل ضرب عیار با ضخامت کانسار، میزان ذخیره یا همان accumulation گفته می شود ) .
انباشته
پس انداز ( مالی )
( در نفت و گاز ) میزان هیدروکربور درجا در مخزن در شرایط استاندارد سطح زمین. یعنی دمای 15. 6 درجه سانتیگراد ( 60 درجه فارنهایت ) و فشار یک اتمسفر ( psi 14. 5 ) .
حجم هیدروکربور در شرایط استاندارد سطح زمین.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس