acculturation


(امریکا)، جذب و پذیرش فرهنگ بخصوص، فرهیختگی، فرهیزش، فرهنگ پذیری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: acculturational (adj.)
• : تعریف: in sociology, the process of taking on the ways and values of a society or group.
مشابه: civilization

جمله های نمونه

1. This kind of adaptation and acculturation is definitely not unilateral aspect of ethnic groups.
[ترجمه گوگل]این نوع انطباق و فرهنگ پذیری قطعاً جنبه یک جانبه اقوام نیست
[ترجمه ترگمان]این نوع از انطباق و فرهنگ پذیری قطعا جنبه یکطرفه گروه های قومی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Acculturation, as an important concept in cultural anthropology, has undergone a long and bitter course since it was introduced from biology into cultural anthropology.
[ترجمه گوگل]فرهنگ پذیری به عنوان یک مفهوم مهم در انسان شناسی فرهنگی، از زمانی که از زیست شناسی وارد انسان شناسی فرهنگی شد، سیر طولانی و تلخی را طی کرده است
[ترجمه ترگمان]acculturation، به عنوان یک مفهوم مهم در انسان شناسی فرهنگی، از زمانی که از زیست شناسی به انسان شناسی فرهنگی معرفی شد، دوره طولانی و تلخی را تجربه کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. And completed the acculturation of the female and social sex in this kind of social milieu.
[ترجمه گوگل]و فرهنگ‌پذیری جنسیت زن و اجتماعی را در این نوع محیط اجتماعی تکمیل کرد
[ترجمه ترگمان]و انتقال روابط جنسی زنان و اجتماعی را در این نوع از محیط اجتماعی به پایان رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In the course of acculturation, Tibetan undergraduates mainly used acculturation strategies of integration, assimilation and seperation.
[ترجمه گوگل]در دوره فرهنگ‌پذیری، دانشجویان تبتی عمدتاً از استراتژی‌های فرهنگ‌پذیری ادغام، جذب و جداسازی استفاده می‌کردند
[ترجمه ترگمان]در دوره فرهنگ پذیری، دانشجویان دوره کارشناسی تبتی به طور عمده از استراتژی های فرهنگی یکپارچه سازی، همانندسازی و seperation استفاده کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Indigenous psychologies, namely, the acculturation and enculturation of psychology, or the indigenization of psychology, make up of one of the multiple orientations in modern psychology.
[ترجمه گوگل]روان‌شناسی‌های بومی، یعنی فرهنگ‌پذیری و فرهنگ‌سازی روان‌شناسی، یا بومی‌سازی روان‌شناسی، یکی از جهت‌گیری‌های چندگانه در روان‌شناسی مدرن را تشکیل می‌دهند
[ترجمه ترگمان]psychologies بومی، یعنی، فرهنگ پذیری و enculturation از روان شناسی، یا روان شناسی روانشناسی، از یکی از گرایش های متعدد در روان شناسی مدرن تشکیل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It has embodied its acculturation from material cultural, system cultural, spiritual cultural 3 layers of surface.
[ترجمه گوگل]فرهنگ پذیری خود را از سه لایه سطحی فرهنگی مادی، فرهنگی سیستمی، فرهنگی معنوی مجسم کرده است
[ترجمه ترگمان]آن فرهنگی و فرهنگی خود را از فرهنگ مادی، فرهنگی، فرهنگی معنوی و ۳ لایه سطحی خلاصه کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Mode of Acculturation in this novel is like martini cocktail, made up of "strong" American culture and "seasoning" Chinese culture, emanative in unique aroma.
[ترجمه گوگل]حالت فرهنگ‌پذیری در این رمان مانند کوکتل مارتینی است که از فرهنگ آمریکایی «قوی» و فرهنگ چینی «چشم‌انگیز» تشکیل شده است که با رایحه‌ای منحصربه‌فرد متصاعد می‌شود
[ترجمه ترگمان]مد acculturation در این رمان مانند کوکتل مارتینی است که از فرهنگ \"قوی\" آمریکایی و \"چاشنی\" فرهنگ چینی به نام emanative در عطر منحصر به فرد ساخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. With the development of global economy, frequent circulation of commodities shock the concept of value of the local consumers and change their minds to choose products. Then the acculturation will be.
[ترجمه گوگل]با توسعه اقتصاد جهانی، گردش مکرر کالاها مفهوم ارزش مصرف کنندگان محلی را شوکه کرده و نظر آنها را برای انتخاب محصولات تغییر می دهد سپس فرهنگ پذیری خواهد بود
[ترجمه ترگمان]با توسعه اقتصاد جهانی، گردش مکرر کالا، مفهوم ارزش مصرف کنندگان محلی را شوکه کرده و ذهن آن ها را برای انتخاب محصولات تغییر می دهد آنگاه انتقال فرهنگی خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Boorish, lovely or optimistic, minces are embodied in the Flower-Drum, and becomes a part of their lives, on the other hand as a folk-custom acculturation.
[ترجمه گوگل]قیمه‌های بداخلاق، دوست‌داشتنی یا خوش‌بین، در طبل گل تجسم می‌یابند و از سوی دیگر به‌عنوان یک فرهنگ‌پذیری عامیانه، بخشی از زندگی آن‌ها می‌شوند
[ترجمه ترگمان]boorish، دوست داشتنی یا خوش بین، minces در گل - درم مجسم می شوند و بخشی از زندگی شان، از سوی دیگر به عنوان فرهنگی سنتی رسم می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Then the author proves the strategies and tactics for acculturation and its construction measures.
[ترجمه گوگل]سپس نویسنده راهکارها و تاکتیک های فرهنگ پذیری و اقدامات ساخت آن را اثبات می کند
[ترجمه ترگمان]سپس مولف استراتژی ها و تاکتیک های مربوط به انتقال و اقدامات ساختمانی آن را اثبات می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. And the question is whether that goes beyond the limits of appropriate acculturation.
[ترجمه گوگل]و سوال این است که آیا این فراتر از محدوده فرهنگ پذیری مناسب است؟
[ترجمه ترگمان]و این سوال این است که آیا آن فراتر از محدودیت های فرهنگی مناسب می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Thus, it is necessary to study the process of acculturation with regard to translation and tackles related questions of identity, hybridity and metamorphosis.
[ترجمه گوگل]بنابراین، بررسی فرآیند فرهنگ‌پذیری با توجه به ترجمه و پرداختن به مسائل مربوط به هویت، دورگه و دگردیسی ضروری است
[ترجمه ترگمان]بنابراین، لازم است که فرآیند فرهنگ پذیری را با توجه به ترجمه و ابزارهای مرتبط با هویت، hybridity و دگردیسی، مورد مطالعه قرار دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The reestablishment or perpetuation of native cultural traits, especially in opposition to acculturation.
[ترجمه گوگل]استقرار مجدد یا تداوم ویژگی های فرهنگی بومی، به ویژه در تقابل با فرهنگ پذیری
[ترجمه ترگمان]بازسازی و یا perpetuation ویژگی های فرهنگی بومی، به ویژه در مخالفت با فرهنگ پذیری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. If you want to have a frequent Chinese - expression, perfect acculturation. Let me help you.
[ترجمه گوگل]اگر می خواهید یک چینی مکرر داشته باشید - فرهنگ پذیری کامل بذار کمکت کنم
[ترجمه ترگمان]اگه می خوای یه اصطلاح معروف چینی خیلی خوب داشته باشی بذار کمکت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• adoption of a foreign culture

پیشنهاد کاربران

یعنی تطابق فرهنگی
acculturation problems
مشکلات مربوط به وفق دادن خود با فرهنگ یک کشور دیگر
acculturation به معنای فرهنگ سازی نیست.
یعنی پذیرفتن فرهنگ غالب، به رنگ فرهنگ غالب درآمدن.
مثلا سرخپوستان آمریکا فرهنگ غالب آمریکا را که فرهنگ اروپایی تبار است پذیرفته اند. البته شاید پذیرفتن کلمه مناسبی نباشد زیرا در بسیاری موارد این فرایند با زور و اجبار و جنایت همراه بوده است.
فرهنگ پذیری
فرهنگ سازی
یکسان سازی فرهنگی

بپرس