accredited

/əˌkredət//əˈkredɪt/

دارای اعتبارنامه، مجاز، معتبر

جمله های نمونه

1. an accredited college
کالج معتبر،دانشگاه دارای امتیازنامه رسمی

2. an accredited diplomat
دیپلمات دارای استوارنامه

3. an accredited representative
نماینده ی مجاز

4. they accredited prophets with healing power
نیروی شفا بخشی را به پیغمبران نسبت می دادند.

5. all the actions accredited to him
همه اعمالی که به او نسبت می دادند

6. all the privileges accredited to a leader
کلیه ی امتیازات منسوب به یک رهبر

7. The agency was not accredited by the Philippine Consulate to offer contracts to Filipinos abroad.
[ترجمه گوگل]این آژانس توسط کنسولگری فیلیپین برای ارائه قرارداد به فیلیپینی ها در خارج از کشور معتبر نبود
[ترجمه ترگمان]این آژانس از طرف کنسولگری فیلیپین مجاز به ارائه قرارداد به فیلیپینی ها در خارج نبوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The premier accredited Mr. Bush as his representative.
[ترجمه گوگل]نخست وزیر، آقای بوش را به عنوان نماینده خود تایید کرد
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر، آقای بوش را به عنوان نماینده خود منصوب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The president accredited Mr. Brown as his representative.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور آقای براون را به عنوان نماینده خود تأیید کرد
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور، آقای براون را به عنوان نماینده خود منصوب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Colleges may be accredited by regional associations.
[ترجمه گوگل]کالج ها ممکن است توسط انجمن های منطقه ای معتبر باشند
[ترجمه ترگمان]دانشکده ها ممکن است با انجمن های منطقه ای مجوز داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She was accredited with having said it.
[ترجمه گوگل]او با گفتن آن معتبر بود
[ترجمه ترگمان]از این که آن را گفته بود، accredited بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They all accredited him with the authorship of this book.
[ترجمه گوگل]همه آنها او را با تألیف این کتاب تأیید کردند
[ترجمه ترگمان]همه او را با نوشتن این کتاب نام می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She is accredited with having first introduced the word into the language.
[ترجمه گوگل]او برای اولین بار این کلمه را به زبان معرفی کرده است
[ترجمه ترگمان]او اولین کسی است که این کلمه را به زبان وارد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They all accredited him with the true authorship of this thesis.
[ترجمه گوگل]همه آنها او را با تألیف واقعی این پایان نامه تأیید کردند
[ترجمه ترگمان]همه آن ها او را با نویسندگی حقیقی این رساله تایید کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Only accredited journalists were allowed entry.
[ترجمه گوگل]فقط روزنامه نگاران معتبر اجازه ورود داشتند
[ترجمه ترگمان]فقط به روزنامه نگاران معتبر اجازه ورود داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He accredited her with the invention.
[ترجمه گوگل]او با این اختراع او را تأیید کرد
[ترجمه ترگمان]او را با این اختراع در میان نهاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• certified, licensed; trained

پیشنهاد کاربران

مجاز ( شخص ) ؛ رسمی، دارای اعتبارنامه ( نماینده ) ؛ مجاز، دارای امتیاز ( مدرسه ) ؛ معتبر، قابل قبول، پذیرفته ( عقیده، فکر )
لانگمن دیکشنری : اعتبار یافته
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : accredit
✅️ اسم ( noun ) : accreditation
✅️ صفت ( adjective ) : accredited
✅️ قید ( adverb ) : _
accredited ( مهندسی مخابرات )
واژه مصوب: تأیید اعتبارشده
تعریف: ویژگی آنچه ازلحاظ رعایت استانداردهایِ ازپیش‏تعیین‏شدۀ روش ها و روال ها و مشخصات فنی کلی مورد تأیید رسمیِ نهاد تأیید اعتبار قرار گرفته باشد
به رسمیت شناختن، معتبر

بپرس