accordance

/əˈkɔːrdəns//əˈkɔːdns/

معنی: تطابق، توافق، سازش، موافقت، متفق بودن، وفق، متابعت، جور بودن
معانی دیگر: مطابقت، طبق، مطابق با، برحسب، سازگاری، همسازی، هماهنگی، اعطا، دادن، ارائه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: agreement; compliance.
مشابه: compliance, conformation, conformity, cooperation

- They claim they acted in accordance with project guidelines.
[ترجمه گوگل] آنها ادعا می کنند که طبق دستورالعمل های پروژه عمل کرده اند
[ترجمه ترگمان] آن ها ادعا می کنند که مطابق با دستورالعمل های پروژه عمل کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the act of according or bestowing.

- accordance of the privileges of rank
[ترجمه گوگل] مطابق با امتیازات رتبه
[ترجمه ترگمان] با توجه به امتیازات طبقاتی،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. in accordance with the plan
طبق نقشه

2. the accordance of privilege
اعطای امتیاز

3. Behave in accordance with what is expected of your age.
[ترجمه گوگل]مطابق با آنچه از سن شما انتظار می رود رفتار کنید
[ترجمه ترگمان]مطابق آنچه از سن شما انتظار می رود رفتار کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I'm always in accordance with Jack.
[ترجمه گوگل]من همیشه مطابق با جک هستم
[ترجمه ترگمان]من همیشه بر ضد جک هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Article 47 may only be used in accordance with international law .
[ترجمه گوگل]ماده 47 فقط طبق قوانین بین المللی قابل استفاده است
[ترجمه ترگمان]ماده ۴۷ تنها می تواند مطابق با قانون بین المللی مورد استفاده قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He acted in accordance with his beliefs.
[ترجمه گوگل]بر اساس اعتقاداتش عمل می کرد
[ترجمه ترگمان]او مطابق با اعتقادات خود عمل کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We acted in accordance with my parents' wishes.
[ترجمه گوگل]ما مطابق میل پدر و مادرم عمل کردیم
[ترجمه ترگمان]ما مطابق با خواسته های پدر و مادرم عمل کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The music was turned off at midnight, in accordance with the rules.
[ترجمه گوگل]موزیک طبق قوانین نیمه شب خاموش شد
[ترجمه ترگمان]طبق قوانین، موسیقی آغاز شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They poured wine round the trees in accordance with local custom.
[ترجمه گوگل]بر طبق رسوم محلی دور درختان شراب می ریختند
[ترجمه ترگمان]آن ها مطابق رسم محلی برای دور درختان شراب می ریختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Cancellation charges will apply in accordance with paragraph 4 above.
[ترجمه گوگل]هزینه های لغو مطابق بند 4 بالا اعمال می شود
[ترجمه ترگمان]هزینه های لغو مطابق با بند ۴ فوق الذکر اعمال خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The notice is in accordance with Regulation
[ترجمه گوگل]اخطار مطابق مقررات است
[ترجمه ترگمان]توجه به مقررات این است که
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She was dismissed in accordance with the company's usual displinary procedures.
[ترجمه گوگل]او طبق رویه های انضباطی معمول شرکت اخراج شد
[ترجمه ترگمان]او مطابق با رویه های معمول s شرکت اخراج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In accordance with his wishes, his ashes were scattered at sea.
[ترجمه گوگل]طبق خواسته او خاکسترش در دریا پراکنده شد
[ترجمه ترگمان]طبق خواسته او، خاکستر او در دریا پراکنده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I have acted strictly in accordance with the regulations at all times.
[ترجمه گوگل]من همیشه بر اساس مقررات عمل کرده ام
[ترجمه ترگمان]من همیشه مطابق مقررات مختلف عمل کرده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تطابق (اسم)
accommodation, match, accordance, identity, likeness

توافق (اسم)
analogy, accord, coincidence, accordance, adaptation, conformation, agreement, compromise, settlement, understanding, concurrence, conciliation, concord, adhesion, consistency, commensurability, keeping, consistence, rapport

سازش (اسم)
accord, accordance, agreement, compromise, peace, collusion, complot, amity

موافقت (اسم)
consent, assent, accord, accordance, agreement, covenant, contract, treaty, pact, concurrence, compliance, concord, compact, approbation, entente, congruence, assentation, concordance, congruency, congruity

متفق بودن (اسم)
accord, accordance

وفق (اسم)
accordance, placation

متابعت (اسم)
accordance, following, conformance, conformity, obedience

جور بودن (اسم)
accordance

تخصصی

[ریاضیات] مطابقت

انگلیسی به انگلیسی

• suitability; coordination, conformity; agreement
if something is done in accordance with a rule or system, it is done in the way that the rule or system says it should be done.

پیشنهاد کاربران

به موجب
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : accord
✅️ اسم ( noun ) : accord / accordance
✅️ صفت ( adjective ) : accordant
✅️ قید ( adverb ) : accordingly
✅ حرف اضافه ( preposition ) : according to
در تقابل
به اتفاق
بر اساس
In accordance with بر طبقِ، مطابق با
مطابق، موافقت
In accordance with your comments
مطابق با نظرات تو

بپرس