accomplice

/əˈkɑːmpləs//əˈkʌmplɪs/

معنی: هم دست، شریک یا معاون جرم
معانی دیگر: شریک جرم، معاون جرم

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a person who helps another commit a crime or wrongful act.
مترادف: accessory, confederate
مشابه: abettor, auxiliary, conspirator, conspirer, participant, partner

- Both the murderer and his accomplice were eventually caught.
[ترجمه گوگل] هم قاتل و هم همدستش در نهایت دستگیر شدند
[ترجمه ترگمان] هر دو قاتل و همدستش سرانجام دستگیر شدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to denounce an accomplice in crime
شریک جرم خود را لو دادن

2. he was betrayed by his accomplice
شریک جرمش او را لو داد.

3. She was her husband's accomplice in murdering a rich old man.
[ترجمه گوگل]او همدست شوهرش در قتل یک پیرمرد ثروتمند بود
[ترجمه ترگمان]او شریک شوهرش در قتل یک پیرمرد ثروتمند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The butler was an accomplice in the robbery.
[ترجمه گوگل]ساقی شریک سرقت بود
[ترجمه ترگمان]پیشخدمت تو سرقت شریک بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The man was suspected as an accomplice.
[ترجمه گوگل]این مرد مظنون به همدستی بود
[ترجمه ترگمان]اون مرد مظنون به عنوان همدست بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He became an unwitting accomplice in the crime.
[ترجمه گوگل]او ناخواسته در این جنایت شریک جرم شد
[ترجمه ترگمان]او در این جنایت تنها یک نفر از unwitting بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Mary was accused as an accomplice.
[ترجمه گوگل]مری به عنوان همدست متهم شد
[ترجمه ترگمان]مری به عنوان همدست متهم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Slaughter, Lieutenant, Captain Waters's accomplice in swindling the Tuggses.
[ترجمه گوگل]Slaughter، ستوان، همدست کاپیتان واترز در کلاهبرداری از Tuggses
[ترجمه ترگمان]کشتارگاه، ستوان، همدست کاپیتان ولز در کلاه برداری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Her accomplice, a square-shouldered young man of perhaps twenty-two, held a copy of my resume.
[ترجمه گوگل]همدست او، مرد جوانی که شاید بیست و دو ساله شانه چهارگوش داشت، نسخه ای از رزومه من را در دست داشت
[ترجمه ترگمان]همدستش، مرد چهار شانه چهار شانه که شاید بیست و دو ساله بود، یک نسخه از رزومه من را نگه داشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A third factor that has made Lopez an accomplice to the defilement of the Peten is the need for energy.
[ترجمه گوگل]سومین عاملی که لوپز را شریک جرم نجس شدن پتن کرده است، نیاز به انرژی است
[ترجمه ترگمان]عامل سوم که لوپز را به همدست بودن the تبدیل کرده است، نیاز به انرژی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The second mugger was black, taller than his accomplice and stocky wearing a bracelet on his wrist.
[ترجمه گوگل]قاتل دوم سیاه‌پوست، قد بلندتر از همدستش و تنومند بود و دستبند روی مچش بسته بود
[ترجمه ترگمان]دزد دوم سیاه پوست بود، قد بلندتر از همدستش و کوتاه قد بود که یک دست بند را روی مچش داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. What exactly was Nichols' role: willing accomplice, or merely a man with a bad taste in friends?
[ترجمه گوگل]نقش نیکولز دقیقاً چه بود: همدستی مایل یا صرفاً یک مرد بد سلیقه در دوستان؟
[ترجمه ترگمان]نیکولز دقیقا چه نقشی داشت: شریک هم کاری، یا فقط یک مرد با سلیقه بد در دوستان؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Britain has been an accomplice in this.
[ترجمه گوگل]انگلیس در این امر شریک جرم بوده است
[ترجمه ترگمان]بریتانیا در این مورد همدست بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The second man faces charges for being an accomplice to a serious crime.
[ترجمه گوگل]مرد دوم به دلیل شریک بودن در یک جنایت سنگین با اتهاماتی روبرو است
[ترجمه ترگمان]دومین مرد مورد اتهام قرار گرفتن یه همدست با یه جنایت جدی بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هم دست (اسم)
accessary, accessory, accomplice, collaborator, complice, adjoint, aid, partner, associate, helper, pal, cooperator

شریک یا معاون جرم (اسم)
accomplice

تخصصی

[حقوق] شریک جرم، معاون جرم

انگلیسی به انگلیسی

• partner in crime
an accomplice is a person who helps to commit a crime.

پیشنهاد کاربران

شریک جرم. همدست
مثال:
And you will become Satan’s accomplice.
و شما همدست و شریک جرم شیطان خواهید شد.
Complice ; Complicit ; accomplice ; شریک جرم
Complicity ؛شراکت در جرم
همدست، شریکِ جرم
لانگمن دیکشنری : همدست _ شریک جرم
definition : a person who helps someone to do wrong
شخصی که به دیگری در ارتکاب جرم کمک می کند
مثال:
The gunman escaped on a motorcycle being ridden by an accomplice.
His accomplice was arrested after a high - speed police chase.
هم گناه
دو یا چند کس در جرمی شرکت کردن
شریک جرم

بپرس