فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: accompanies, accompanying, accompanied
مشتقات: accompanied (adj.), accompanied (adv.)
حالات: accompanies, accompanying, accompanied
مشتقات: accompanied (adj.), accompanied (adv.)
• (1) تعریف: to go along with (someone or something); join with.
• مترادف: attend, escort
• مشابه: chaperon, consort, convoy, esquire, follow, squire, usher, walk
• مترادف: attend, escort
• مشابه: chaperon, consort, convoy, esquire, follow, squire, usher, walk
- The boss accompanied the new employee to her workstation.
[ترجمه اسماعیل] رییس کارمند جدید رو به محل کارش همراهی کرد|
[ترجمه محمد] رییس کارمند جدید را تا محل کارش همراهی کرد|
[ترجمه گوگل] رئیس کارمند جدید را تا ایستگاه کاری او همراهی کرد[ترجمه ترگمان] رئیس کارمند جدید را به ایستگاه کاری خود همراهی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A teacher's manual accompanies the textbook.
[ترجمه کریم قنبری] یک معلم راهنما با کتاب درسی همراهی میکند|
[ترجمه گوگل] یک کتابچه راهنمای معلم همراه کتاب درسی است.|
[ترجمه گوگل] یک کتابچه راهنمای معلم همراه کتاب درسی است[ترجمه ترگمان] راهنمای یک معلم با کتاب درسی همراه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to be connected or associated with in space or time.
• مترادف: attend
• مشابه: coexist, follow
• مترادف: attend
• مشابه: coexist, follow
- Thunderstorms are always accompanied by lightning.
[ترجمه گوگل] رعد و برق همیشه با رعد و برق همراه است
[ترجمه ترگمان] طوفان های تندری همیشه با صاعقه همراه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] طوفان های تندری همیشه با صاعقه همراه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Coffee often accompanies dessert in the American way of dining.
[ترجمه گوگل] قهوه اغلب دسر را به شیوه آمریکایی غذاخوری همراه می کند
[ترجمه ترگمان] قهوه معمولا در روش آمریکا برای صرف شام همراه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] قهوه معمولا در روش آمریکا برای صرف شام همراه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to play or sing music with (another) as a supporting part of that person or group's performance.
• مترادف: assist, comp
• مترادف: assist, comp
- She sang while her mother accompanied her on the piano.
[ترجمه گوگل] او در حالی که مادرش او را با پیانو همراهی می کرد آواز می خواند
[ترجمه ترگمان] در همان حال که مادرش او را با پیانو همراهی می کرد، آواز می خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در همان حال که مادرش او را با پیانو همراهی می کرد، آواز می خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید