فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: acclaims, acclaiming, acclaimed
حالات: acclaims, acclaiming, acclaimed
• : تعریف: to approve enthusiastically with or as if with loud applause or shouts.
• مترادف: applaud, hail, laud
• متضاد: condemn, criticize, vituperate
• مشابه: approve, celebrate, cheer, commend, congratulate, eulogize, extol, glorify, praise
• مترادف: applaud, hail, laud
• متضاد: condemn, criticize, vituperate
• مشابه: approve, celebrate, cheer, commend, congratulate, eulogize, extol, glorify, praise
- Critics have acclaimed the author's new novel, and many assert it to be her best.
[ترجمه گوگل] منتقدان رمان جدید نویسنده را تحسین کرده اند و بسیاری معتقدند که این رمان بهترین رمان اوست
[ترجمه ترگمان] منتقدان رمان جدید نویسنده را تحسین کرده اند و بسیاری از آن ها ادعا می کنند که این رمان بهترین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] منتقدان رمان جدید نویسنده را تحسین کرده اند و بسیاری از آن ها ادعا می کنند که این رمان بهترین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to applaud enthusiastically.
• مترادف: applaud, cheer
• متضاد: boo
• مشابه: approve
• مترادف: applaud, cheer
• متضاد: boo
• مشابه: approve
- The singer left the building while the audience was still wildly acclaiming.
[ترجمه گوگل] خواننده در حالی ساختمان را ترک کرد که تماشاگران هنوز به شدت تحسین می کردند
[ترجمه ترگمان] این خواننده این ساختمان را ترک کرد در حالی که جمعیت هنوز به شدت مورد استقبال قرار گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این خواننده این ساختمان را ترک کرد در حالی که جمعیت هنوز به شدت مورد استقبال قرار گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: acclaimer (n.)
مشتقات: acclaimer (n.)
• (1) تعریف: enthusiastic approval as by loud applause.
• مترادف: acclamation, applause, praise
• متضاد: vituperation
• مشابه: accolade, approbation, approval, bravo, cheer, commendation, eulogy, homage, kudos, ovation, tribute
• مترادف: acclamation, applause, praise
• متضاد: vituperation
• مشابه: accolade, approbation, approval, bravo, cheer, commendation, eulogy, homage, kudos, ovation, tribute
- The end of the third act met with thunderous acclaim from the audience.
[ترجمه ل اسحاقی] پایان پرده سوم با تحسین های رعداسای تماشاگران مواجه شد.|
[ترجمه گوگل] پایان پرده سوم با تحسین شدید تماشاگران مواجه شد[ترجمه ترگمان] پایان پرده سوم با تحسین و تحسین تماشاگران مواجه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The restaurant received considerable acclaim from food critics, but customers felt the food was overpriced.
[ترجمه گوگل] این رستوران تحسین قابل توجهی از سوی منتقدان غذا دریافت کرد، اما مشتریان احساس کردند که قیمت غذا بیش از حد است
[ترجمه ترگمان] رستوران مورد تحسین منتقدین غذایی قرار گرفت، اما مشتریان احساس می کردند که غذا بیش از حد گران است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رستوران مورد تحسین منتقدین غذایی قرار گرفت، اما مشتریان احساس می کردند که غذا بیش از حد گران است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: vote by voice or applause, showing virtually unanimous approval; acclamation.
• مترادف: acclamation
• مشابه: approval
• مترادف: acclamation
• مشابه: approval
- The winner will be decided by audience acclaim.
[ترجمه گوگل] برنده با استقبال تماشاگران تعیین می شود
[ترجمه ترگمان] برنده با تشویق حضار تصمیم گیری خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] برنده با تشویق حضار تصمیم گیری خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید