accidentally

/ˌæk.sɪˈden.təl.i//ˌæksɪˈdɛntəli/

اتفاقا، برحسب اتفاق، بطورپیشامد، ناگهان، قضارا، بطورعارضی

بررسی کلمه

قید ( adverb )
• : تعریف: without intention or planning.
مترادف: unintentionally
متضاد: deliberately, intentionally, purposely

- I'm sorry, but I accidentally broke your vase.
[ترجمه negar] خیلی متاسفم، اما من تصادفی گلدان شما را شکستم
|
[ترجمه گوگل] متاسفم، اما من به طور تصادفی گلدان شما را شکستم
[ترجمه ترگمان] متاسفم، ولی من تصادفا گلدان تو رو شکستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I pushed him accidentally, not on purpose!
[ترجمه گوگل] تصادفا هلش دادم نه عمدا!
[ترجمه ترگمان] به طور تصادفی او را هل دادم، نه از قصد!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he accidentally broke the dish
تصادفا بشقاب را شکست.

2. he accidentally knocked the vase over
او تصادفا" گلدان را انداخت.

3. he accidentally stuck his finger in my eye
تصادفا انگشتش را توی چشمم فرو کرد.

4. My father accidentally locked me out of the house.
[ترجمه قاسم آباده ای] پدرم بطور تصادفی درب را برویم قفل کرد و من بیرون ماندم.
|
[ترجمه گوگل]پدرم ناخواسته مرا از خانه حبس کرد
[ترجمه ترگمان]پدرم به طور تصادفی منو از خونه بیرون انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He accidentally found that the desk clock did not swing its pendulum.
[ترجمه گوگل]او به طور تصادفی متوجه شد که ساعت رومیزی آونگ خود را تکان نمی دهد
[ترجمه ترگمان]به طور تصادفی متوجه شد که ساعت دیواری آونگ را تکان نداده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She accidentally swallowed a glass bead.
[ترجمه گوگل]او به طور تصادفی یک مهره شیشه ای را قورت داد
[ترجمه ترگمان] اون به طور اتفاقی یه مهره شیشه ای قورت داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The end of the wire had become accidentally fused with the switch.
[ترجمه گوگل]انتهای سیم به طور تصادفی با کلید جوش خورده بود
[ترجمه ترگمان]سیم به طور تصادفی با سوئیچ ترکیب شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He accidentally sawed through a cable.
[ترجمه گوگل]او به طور تصادفی کابل را اره کرد
[ترجمه ترگمان]او به طور تصادفی کابل را پاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She accidentally knocked the glass off.
[ترجمه گوگل]او به طور تصادفی شیشه را کوبید
[ترجمه ترگمان] اون به طور تصادفی شیشه رو پرت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The lid won't come off accidentally, it's been fastened on.
[ترجمه گوگل]درب به طور تصادفی جدا نمی شود، روی آن بسته شده است
[ترجمه ترگمان]در صندوق به طور تصادفی باز نخواهد شد، به روی آن بسته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Some of the names had been accidentally erased.
[ترجمه گوگل]برخی از نام ها به طور تصادفی پاک شده بودند
[ترجمه ترگمان]بعضی از اسم ها به طور تصادفی پاک شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I accidentally locked myself out of the house.
[ترجمه گوگل]به طور تصادفی خودم را در خانه قفل کردم
[ترجمه ترگمان]من به طور اتفاقی خودم رو از خونه بیرون انداختم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This morning, however, a fireman accidentally discovered the cause.
[ترجمه گوگل]صبح امروز اما یک آتش نشان به طور تصادفی علت را کشف کرد
[ترجمه ترگمان]با این حال، امروز صبح یک آتش نشان به طور تصادفی این علت را کشف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We had accidentally strayed into the war zone.
[ترجمه گوگل]ما تصادفاً به منطقه جنگی سرگردان شده بودیم
[ترجمه ترگمان]به طور تصادفی به منطقه جنگی قدم گذاشته بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His gun went off accidentally as he was climbing over a fence.
[ترجمه قاسم آباده ای] وقتی ازحصار بالا می رفت تفنگ افتاد.
|
[ترجمه گوگل]اسلحه او هنگام بالا رفتن از یک حصار به طور تصادفی منفجر شد
[ترجمه ترگمان]وقتی داشت از حصار بالا می رفت تفنگش به طور تصادفی قطع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• incidentally, by chance

پیشنهاد کاربران

سهوا
دست بر قضا
By chance, incidentally
Not planed or known
تصادفی ، شانسی
بی مقدمه
یهویی
بدون برنامه ریزی قبلی
بدون قصد
به صورت ناخواسته
شانسکی
تصادفاً
این واژه چندتا معنی داره. اما معنی ای که مورد جست و جوی من بود اینه: � به صورت باری به هر جهت!�
مثال:
Whereas I accidentally spent months learning unnecessary words . . .
بر حسب اتفاق
تصادفی
اگه دوست داشتید لایک کنید 🌻
بر حسب اتفاق، تصادفا، اتفاقی ، تصادفی
بصورت تصادفی/اتفاقی
I accidentally stepped on her toe
من تصادفا پا گذاشتم رو انگشت اون خانم/دختر
غیر منتظره
تصادفی
غیر قابل پیش بینی
تصادفا
به طور اتفاقی، به طور غیر منتظره
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس