accidental

/ˌæksəˈdentl̩//ˌæksɪˈdentl̩/

معنی: تصادفی، اتفاقی، عرضی، غیر مترقبه، عارضی، غیر اساسی، پیشامدی
معانی دیگر: بیمه ی حوادث، پیش بینی نشده، ناگهانی، شانسی، فرعی، عرضی arazy ضمنی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: happening by chance; unexpected; unintended.
مترادف: casual, chance, contingent, inadvertent, unintended, unintentional, unthinking, unwitting
متضاد: deliberate, intended, intentional, planned, willful
مشابه: coincidental, fluky, fortuitous, incidental, random, stray, unexpected

- The discovery of a cure for the disease was purely accidental.
[ترجمه گوگل] کشف درمانی برای این بیماری کاملا تصادفی بود
[ترجمه ترگمان] کشف درمانی برای بیماری کاملا تصادفی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We take precautions to avoid accidental injury.
[ترجمه گوگل] ما اقدامات احتیاطی را برای جلوگیری از آسیب تصادفی انجام می دهیم
[ترجمه ترگمان] برای جلوگیری از آسیب تصادفی، اقدام های لازم را انجام می دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not part of the basic nature of a thing; secondary; incidental.
مترادف: accessory, adventitious, extrinsic, incidental, nonessential, secondary
متضاد: essential
مشابه: circumstantial, collateral, extra, extraneous, inessential, subordinate, subsidiary, superfluous, unessential, unnecessary

- Is a sense of humor an accidental feature of human nature or an essential one?
[ترجمه گوگل] آیا شوخ طبعی یکی از ویژگی های تصادفی طبیعت انسان است یا ضروری؟
[ترجمه ترگمان] آیا حس شوخ طبعی یک ویژگی تصادفی از طبیعت انسان یا یک ویژگی اساسی است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: accidentally (adv.)
(1) تعریف: a nonessential, unexpected, or supplementary factor, attribute, thing, or circumstance.
مترادف: nonessential
مشابه: external, incidental, supplement

- Positive effects of a treatment are sometimes caused by accidentals rather than the treatment itself.
[ترجمه گوگل] اثرات مثبت یک درمان گاهی اوقات ناشی از تصادفات است نه خود درمان
[ترجمه ترگمان] اثرات مثبت درمان گاهی اوقات توسط accidentals به جای خود درمان ایجاد می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in music, a symbol that indicates that a note should be played or sung one or two semitones higher or lower than is otherwise indicated. In most cases, the pitch is to be raised or lowered by one half step, as from F natural to F sharp.

- This measure has four accidentals: two flats and two naturals.
[ترجمه گوگل] این اقدام دارای چهار حادث است: دو مسطح و دو طبیعی
[ترجمه ترگمان] این اقدام چهار accidentals دارد: دو آپارتمان و دو آپارتمان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in music, a note that is raised or lowered by one or two semitones due to the presence of an accidental.

جمله های نمونه

1. accidental assimilation
(زبان شناسی) همگون سازی عارفی

2. accidental evolution
تکامل تصادفی،فرگشت پیشامدی

3. the accidental firing of a gun
شلیک تصادفی اسلحه

4. the wreck of the battleship was accidental
غرق شدن آن رزم ناو تصادفی بود.

5. The law discriminates between accidental and intentional killing.
[ترجمه گوگل]قانون بین قتل عمدی و تصادفی تفاوت قائل شده است
[ترجمه ترگمان]این قانون بین کشته شدن تصادفی و تعمدی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A third of accidental deaths occur in the home.
[ترجمه گوگل]یک سوم مرگ های تصادفی در خانه اتفاق می افتد
[ترجمه ترگمان]یک سوم مرگ تصادفی در خانه رخ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Buy an insurance policy that covers accidental damage .
[ترجمه گوگل]بیمه نامه ای بخرید که خسارت تصادفی را پوشش دهد
[ترجمه ترگمان]یک سیاست بیمه ای بخرید که آسیب های اتفاقی را پوشش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We must never let any accidental success go to our heads.
[ترجمه گوگل]ما هرگز نباید اجازه دهیم هیچ موفقیت تصادفی به سر ما برود
[ترجمه ترگمان]ما هرگز نباید بگذاریم هیچ موفقیتی تصادفی به سر ما بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The abortion arose from an accidental fall.
[ترجمه گوگل]سقط جنین از یک سقوط تصادفی به وجود آمد
[ترجمه ترگمان]سقط جنین از یک سقوط تصادفی سرچشمه می گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Most policies cover accidental damage to pipes.
[ترجمه گوگل]اکثر سیاست ها آسیب های تصادفی به لوله ها را پوشش می دهند
[ترجمه ترگمان]اغلب سیاست ها آسیب تصادفی به لوله ها را پوشش می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We insure against all damage, accidental or otherwise.
[ترجمه گوگل]ما در برابر هر گونه خسارت، تصادفی یا غیره بیمه می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما در برابر همه خسارات، تصادفی و غیر عادی بیمه می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The insurance policy covers the building for accidental damage.
[ترجمه گوگل]بیمه نامه ساختمان را برای خسارت تصادفی پوشش می دهد
[ترجمه ترگمان]سیاست بیمه، ساختمان آسیب تصادفی را پوشش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The most important way to stop accidental drownings is by education.
[ترجمه گوگل]مهم ترین راه برای جلوگیری از غرق شدگی تصادفی آموزش است
[ترجمه ترگمان]مهم ترین راه جلوگیری از تصادفی بودن تصادفی، آموزش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Our meeting wasn't planned - it was completely accidental.
[ترجمه گوگل]جلسه ما برنامه ریزی نشده بود - کاملا تصادفی بود
[ترجمه ترگمان]جلسه ما برنامه ریزی نشده بود - کاملا تصادفی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The inquest returned a verdict of accidental death.
[ترجمه گوگل]بازجویی حکم مرگ تصادفی را صادر کرد
[ترجمه ترگمان]دادگاه حکم مرگ تصادفی را به او داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The Coroner recorded a verdict of accidental death.
[ترجمه گوگل]پزشکی قانونی حکم مرگ تصادفی را ثبت کرد
[ترجمه ترگمان]بازپرس حکم مرگ تصادفی را صادر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. I put her rudeness down as accidental.
[ترجمه گوگل]بی ادبی او را تصادفی می دانم
[ترجمه ترگمان]من بی ادبی او را به صورت تصادفی تلقی کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تصادفی (صفت)
chance, accidental, random, casual, fortuitous, contingent, haphazard, by-the-way, chanceful, circumstantial, temerarious

اتفاقی (صفت)
chance, accidental, casual, fortuitous, stochastic, haphazard, chanceful, chancy, chromatic, extrinsic, fluky

عرضی (صفت)
accidental, transverse, lateral, transversal, latitudinal, dispensable, inconsiderable

غیر مترقبه (صفت)
unexpected, accidental, supervenient

عارضی (صفت)
accidental, casual, incidental, adventitious, essential, not substantial

غیر اساسی (صفت)
accidental, unessential

پیشامدی (صفت)
accidental

تخصصی

[عمران و معماری] اتفافی - تصادفی
[مهندسی گاز] تصادفی، اتفاقی
[ریاضیات] تصادفی، اتفاقی، غیر مترقبه

انگلیسی به انگلیسی

• casual, incidental; unexpected
something that is accidental happens by chance.

پیشنهاد کاربران

در بعضی موارد، معادل است با: Unintentional
به معانی: 1. به اشتباه، اشتباهی، سهوی 2. ناخواسته، غیرعمدی
1. فرعی
2. عَرضی
( فلسفه اسلامی )
اتفاقی
عَرَضی
بالعَرَض
accidental ( موسیقی ) ==واژه بیگانه: accidentalواژه مصوب: علامت عَرَضیتعریف: علامتی در نت نویسی که به صورت مقطعی برای تغییر زیروبمی به اندازۀ معین یا بی اثر کردن علائم تغییردهندۀ قبلی به کار میرود==accidental ( فلسفه )
واژه مصوب: عَرَضی
تعریف: مربوط به عَرَض
تصادفی اتفاقی
عرضی ( در فلسفه )
اتفاقی ، تصادفی
If something is accidental , it happens by chance
فرعی، غیرمنتظره

بپرس