اسم ( noun )
• (1) تعریف: unknown or unplanned causes of events; chance.
• مترادف: chance, fortuity, happenstance, luck
• متضاد: intent, plan
• مشابه: fate, fluke, fortune, hap, haphazard, hazard, serendipity
• مترادف: chance, fortuity, happenstance, luck
• متضاد: intent, plan
• مشابه: fate, fluke, fortune, hap, haphazard, hazard, serendipity
- We met each other by accident, not by design.
[ترجمه خودم] ما یکدیگر را تصادفی ملاقات کردیم نه با طرح|
[ترجمه 🤟🏻] ما همیدگه رو بدون برنامه ریزی و تصادفی ملاقات کردیم|
[ترجمه 🙂] ما به طور تصادفی با هم ملاقات کردیم، نه با طراحی|
[ترجمه Rahil] ما بدون برنامه ریزی یکدیگر را ملاقات کردیم.|
[ترجمه ب گنج جو] ملاقات ما از روی طرح و برنامه ی قبلی نبود همینطور یهویی.|
[ترجمه 💙💜] ما همدیگر روتصادفی ملاقات کردیم نه با طراحی|
[ترجمه Amirsadra] ماهمدیگر را بدون اینکه از پیش تعیین کنیم ملاقات کردیم|
[ترجمه AmirGhost1] ما تصادفی همدیگرو ملاقات کردیم|
[ترجمه گوگل] ما به طور تصادفی یکدیگر را ملاقات کردیم، نه از روی طراحی[ترجمه ترگمان] ما یکدیگر را تصادفی ملاقات کردیم، نه با طرح
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: an event that occurs without human planning or intent.
• مشابه: coincidence
• مشابه: coincidence
- We didn't know about the contest, so winning the prize was just an accident.
[ترجمه ب گنج جو] واقعیتش ما چیزی از این مسابقه نمیدونستیم، پس جایزه بردن ما هم الله بختکی بود|
[ترجمه 🙃] ما در مورد مسابقه نمی دانستیم، بنابراین برنده شدن جایزه فقط یک تصادف بود|
[ترجمه گوگل] ما از مسابقه اطلاعی نداشتیم، بنابراین برنده شدن جایزه فقط یک تصادف بود[ترجمه ترگمان] ما در مورد مسابقه نمی دانستیم، بنابراین برنده شدن جایزه فقط یک حادثه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: an undesirable or harmful event.
• مترادف: mishap
• مشابه: adversity, collision, contretemps, crack-up, crash, misadventure, mischance, misfortune, mistake, pileup, smash-up
• مترادف: mishap
• مشابه: adversity, collision, contretemps, crack-up, crash, misadventure, mischance, misfortune, mistake, pileup, smash-up
- He was killed in a car accident.
[ترجمه HIVA] او دریک تصادف ماشین کشته شد|
[ترجمه ب گنج جو] یه تصادف هلاکش کرد، همین|
[ترجمه ترجمه من] او در یک تصادف اتومبیل کشته شد|
[ترجمه ] او در یک تصادف با اتومبیل کشته شد|
[ترجمه AmirGhost1] وی در یک تصادف ماشین هلاک شد|
[ترجمه M] او باتصادف یک ماشین کشته شد|
[ترجمه 🙃] او در یک تصادف فوت کرد|
[ترجمه گوگل] او در یک تصادف رانندگی کشته شد[ترجمه ترگمان] او در یک تصادف اتومبیل کشته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید