accidence

/ˈæksɪdəns//ˈæksɪdəns/

معنی: تصادف، حادثه، پیش امد، اصول صرف و نحو
معانی دیگر: (دستور زبان) صرف واژه، ساخت واژه، صورت های صرفی، تغییرات صرفی، n: accident : پیش امد، اتفاق

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: in grammar, the division of morphology that is concerned with inflections.

(2) تعریف: the principles or rudiments of a subject.

جمله های نمونه

1. Ancient China had rich accidence concepts.
[ترجمه گوگل]چین باستان مفاهیم تصادفی غنی داشت
[ترجمه ترگمان]چین باستان دارای مفاهیم accidence غنی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. This text surrounds that problem, makes some accidence and system discussion.
[ترجمه گوگل]این متن آن مشکل را احاطه می کند، تصادفی و بحث سیستمی ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]این متن، این مشکل را احاطه می کند، و باعث می شود کمی بحث و تبادل نظر و سیستم برقرار شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Medical factors cause the accidence of MOF also.
[ترجمه گوگل]عوامل پزشکی نیز باعث بروز MOF می شوند
[ترجمه ترگمان]عوامل پزشکی نیز باعث ایجاد اختلال در مواد مخدر می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Objective:To investigate the reason of a food-poisoning accidence occured at a cafeteria in order to take preventive measures.
[ترجمه گوگل]هدف: بررسی علت وقوع یک حادثه مسمومیت غذایی در یک سفره خانه به منظور انجام اقدامات پیشگیرانه
[ترجمه ترگمان]هدف: بررسی دلیل مسمومیت غذایی - رخ داد در یک کافه تریا به منظور انجام اقدامات پیشگیرانه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I have learnt some knowledge of it in accidence.
[ترجمه گوگل]من برخی از دانش آن را به طور تصادفی آموخته ام
[ترجمه ترگمان]من در این امر اطلاعاتی کسب کرده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Results: All the rats with bacterial translocation(BT) were found to have small intestine bacterial overgrowth(SIBO). The accidence of SIBO and BT were 50% (10/20) and 35% (7/20) in cirrhotic rats.
[ترجمه گوگل]یافته‌ها: همه موش‌های با انتقال باکتری (BT) دارای رشد بیش از حد باکتری روده کوچک (SIBO) بودند بروز SIBO و BT 50% (10/20) و 35% (7/20) در موش‌های سیروزی بود
[ترجمه ترگمان]نتایج: مشخص شد که تمام موش ها با انتقال باکتری (BT)دارای روده کوچک روده (SIBO)هستند جمعیت این شرکت ۵۰ % (۲۰ \/ ۲۰)و ۳۵ % (۷ \/ ۲۰)در cirrhotic موش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Furthermore it is very important that we use language model, syntax and accidence model in middle or big glossary continuous speech recognition.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، استفاده از مدل زبان، نحو و مدل تصادفی در تشخیص گفتار پیوسته واژگان میانی یا بزرگ بسیار مهم است
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، بسیار مهم است که از مدل زبانی، مدل syntax و accidence در middle میانی یا بزرگ به عنوان شناسایی گفتار پیوسته استفاده کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. And then he or oneself cheat oneself leave Taiwan and life accidence!
[ترجمه گوگل]و سپس او یا خود فریب خود را ترک تایوان و تصادف زندگی!
[ترجمه ترگمان]و بعد خودش یا خودش را گول می زند، تایوان و زندگی را ترک می کند!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The surveying of refraction shooting on the shallow sea in Qingdao is accidence summarized.
[ترجمه گوگل]بررسی تیراندازی انکسار در دریای کم عمق در چینگدائو تصادفی خلاصه شده است
[ترجمه ترگمان]بررسی انکسار نور بر روی دریای کم عمق در Qingdao به طور خلاصه بیان شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Educate the workers in safety. Antiskid shoes are worn in rainy day in case of accidence.
[ترجمه گوگل]به کارگران در زمینه ایمنی آموزش دهید کفش های ضد لغزش در روزهای بارانی در صورت تصادف پوشیده می شوند
[ترجمه ترگمان]به کارکنان در ایمنی آموزش دهید کفش های Antiskid در روز بارانی در مورد accidence فرسوده شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The baby is the only survival after the serious accidence.
[ترجمه گوگل]نوزاد پس از تصادف جدی تنها زنده مانده است
[ترجمه ترگمان]کودک تنها زنده ماندن پس از the جدی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تصادف (اسم)
hit, accidence, accident, chance, coincidence, incident, occasion, occurrence, accidentalism, concurrence, encounter, fortuity

حادثه (اسم)
accidence, accident, incident, event, adventure, case, phenomenon, fortuity

پیش امد (اسم)
accidence, accident, event, happening, circumstance, exigence, occurrence

اصول صرف و نحو (اسم)
accidence

انگلیسی به انگلیسی

• part of grammar which deals with the inflections of words; basic elements which make up a subject

پیشنهاد کاربران

بپرس