accessory

/ækˈsesəri//əkˈsesəri/

معنی: معاون جرم، هم دست، شریک، منضمات، لوازم فرعی، همدست، نمایات و نتایج، لوازم یدکی، تابع، فروع و ضمایم، لاحق، دعوای فرعی، فرعی
معانی دیگر: اضافی، یدکی، همراه، ضمائم، لوازم، معین، ثانوی، (جمع) حشو و زوائد، مخلفات، اضافات، ملحقات، متعلقات، شریک جرم، (زمین شناسی) جز فرعی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: accessaries, accessories
(1) تعریف: a nonessential component used for beauty, added pleasure, or convenience.
مترادف: accompaniment, adjunct, attachment, supplement
مشابه: addition, appendage, appurtenance, concomitant, decoration, embellishment, extra, frill, nonessential, ornament, subsidiary, supplementation, trimming

- This pearl necklace is a beautiful and useful accessory.
[ترجمه گوگل] این گردنبند مروارید یک اکسسوری زیبا و کاربردی است
[ترجمه ترگمان] این گردن بند مروارید یک وسیله جانبی زیبا و مفید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The car's CD player is considered an accessory.
[ترجمه گوگل] سی دی پلیر خودرو جزء لوازم جانبی محسوب می شود
[ترجمه ترگمان] پخش کننده سی دی یک وسیله جانبی محسوب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in law, someone who helps a criminal before or after a crime, but does not commit the crime.
متضاد: principal
مشابه: abettor, accomplice, confederate, conspirator, conspirer, participant, partner

- As an accessory, she received a short sentence in prison in connection with the crime.
[ترجمه گیلانه] او به عنوان شریک جرم، در رابطه با این جنایت، به مدت کوتاهی محکوم به زندان شد.
|
[ترجمه گوگل] او در رابطه با این جنایت به عنوان ضمیمه حکم زندان کوتاهی دریافت کرد
[ترجمه ترگمان] وی به عنوان یک وسیله جانبی، در ارتباط با این جنایت، حکم کوتاهی در زندان به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
(1) تعریف: subordinate, nonessential, or supplementary.
مترادف: adjunct, ancillary, auxiliary, nonessential, subsidiary, supplementary
متضاد: constituent, integral, principal
مشابه: accidental, additional, appendant, attendant, collateral, concomitant, contributory, extraneous, extrinsic, incidental, secondary, subordinate

- You don't need to have fancy seat covers, they're just accessory.
[ترجمه گوگل] شما نیازی به داشتن روکش صندلی فانتزی ندارید، آنها فقط اکسسوری هستند
[ترجمه ترگمان] نیازی نیست که روکش صندلی ها رو داشته باشی، اونا فقط accessory
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: being an accessory to a crime, or pertaining to being an accessory.
متضاد: principal
مشابه: auxiliary

- Accessory sentences may not always be enforced.
[ترجمه گوگل] جملات جانبی ممکن است همیشه اجرا نشوند
[ترجمه ترگمان] مجازات حبس ابد ممکن است همیشه اجرا نشود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. accessory before (or after) the fact
(حقوق) کسی که مجرم را قبل (یا بعد) از ارتکاب به جرم تشویق و کمک می کند،معاونت در جرم پیش (یا پس) از ارتکاب

2. an accessory after the fact
معاونت در جرم پس از ارتکاب

3. an accessory mineral in a rock
فلز به مقدار کم در سنگ

4. an accessory obligation
تعهد اضافی

5. the accessory functions of the tongue
کنش های ثانوی زبان

6. he was an accessory in the murder
او در قتل شریک جرم بود.

7. he was an accessory to the commisson of the crime
او در ارتکاب جنایت شریک (جرم) بود.

8. This silk scarf is the perfect accessory for stylish summer evenings.
[ترجمه مرجان] این روسری ابریشمی تزیین جانبی کامل و شیکی برای یک غروب تابستان مدرن است
|
[ترجمه گوگل]این روسری ابریشمی اکسسوری عالی برای شب های شیک تابستانی است
[ترجمه ترگمان]این روسری ابریشمی، لوازم جانبی کامل برای عصرهای تابستان شیک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The best accessory a girl can own is confidence.
[ترجمه گوگل]بهترین اکسسوری که یک دختر می تواند داشته باشد اعتماد به نفس است
[ترجمه ترگمان]بهترین لوازم جانبی که یک دختر می تواند داشته باشد، اعتماد به نفس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He is an accessory to the murderer.
[ترجمه گوگل]او دستیار قاتل است
[ترجمه ترگمان] اون یه شریک جرم محسوب میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Bombs are only an incidental accessory for the new masters.
[ترجمه گوگل]بمب ها فقط یک وسیله جانبی برای استادان جدید هستند
[ترجمه ترگمان]بمب ها تنها یک وسیله فرعی برای استادان جدید هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Lots of hairdressers now have accessory counters so why not have a rummage?
[ترجمه گوگل]در حال حاضر بسیاری از آرایشگاه‌ها دارای پیشخوان لوازم جانبی هستند، پس چرا کاوش نکنید؟
[ترجمه ترگمان]حالا یه عالمه آرایشگر در حال حاضر اونجا رو شریک جرم کرده پس چرا کسی رو زیر و رو نکرده؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Reece is charged with being an accessory to the robbery.
[ترجمه گوگل]ریس متهم است که یکی از کمک های این سرقت بوده است
[ترجمه ترگمان]Reece به داشتن یک وسیله جانبی برای سرقت متهم شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Use the Steamatic's crease remover accessory with the towel to remove greasy marks and creases from your clothes and curtains.
[ترجمه گوگل]از لوازم جانبی چین و چروک Steamatic به همراه حوله استفاده کنید تا علائم و چروک های چربی را از روی لباس ها و پرده های خود پاک کنید
[ترجمه ترگمان]از لوازم جانبی پاک کننده چینی Steamatic با حوله برای پاک کردن علامت های چرب و چروک از لباس ها و پرده ها استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Go for gold - it's the ultimate hair accessory and it's now available at London's newest salon.
[ترجمه گوگل]به دنبال طلا باشید - این بهترین اکسسوری مو است و اکنون در جدیدترین سالن لندن در دسترس است
[ترجمه ترگمان]به دنبال طلا - آن همان لوازم جانبی است که در جدیدترین سالون لندن در دسترس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Department stores, apparel and accessory stores lost jobs during the October-December period.
[ترجمه گوگل]فروشگاه‌های بزرگ، فروشگاه‌های پوشاک و لوازم جانبی در دوره اکتبر تا دسامبر شغل خود را از دست دادند
[ترجمه ترگمان]فروشگاه های بخش، پوشاک و لوازم جانبی، مشاغل را در طول دوره اکتبر تا دسامبر از دست دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The accessory antennal nerves issue from the antennal lobes and are the motor nerves of the antennae.
[ترجمه گوگل]اعصاب جانبی آنتن از لوب های آنتن خارج می شوند و اعصاب حرکتی آنتن ها هستند
[ترجمه ترگمان]این لوازم جانبی از بخش های antennal استفاده می کنند و اعصاب موتور آنتن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

معاون جرم (اسم)
accessary, accessory

هم دست (اسم)
accessary, accessory, accomplice, collaborator, complice, adjoint, aid, partner, associate, helper, pal, cooperator

شریک (اسم)
accessory, partner, associate, participant, sharer, joint, consort, copartner, comrade, pal, colleague, coparcener, half, yokefellow

منضمات (اسم)
accessory

لوازم فرعی (اسم)
accessory

همدست (اسم)
accessory

نمائات و نتایج (اسم)
accessory

لوازم یدکی (اسم)
accessory

تابع (اسم)
submission, accessory, subsidiary, subordinate, function, citizen, sub, follower, suffragan, apanage, appanage, subaltern, sequela, servitor, subdominant

فروع و ضمائم (اسم)
accessory

لاحق (صفت)
accessory, subsequent

دعوای فرعی (صفت)
accessory

فرعی (صفت)
inferior, by, accessory, accessorial, subsidiary, secondary, ancillary, subordinate, derivative, additional, adjunct, tributary, subaltern, petty, sideway, extrinsic, extraneous

تخصصی

[علوم دامی] ضمیمه، پیوست .
[کامپیوتر] جانبی، پیرامونی، فرعی .
[دندانپزشکی] ابزار کمکی، لوازم اضافی، فرعی، جانبی
[مهندسی گاز] ابزار یدکی
[حقوق] معاون جرم، تبعی، فرعی
[ریاضیات] همدست، فرعی، جانبی

انگلیسی به انگلیسی

• supplementary part; something which complements an outfit (i.e. purse, scarf, etc.); partner in crime, one who helps another commit a crime (law)
supplementary, auxiliary, aiding in a secondary way
accessories are extra parts added to a machine or tool to make it more efficient or useful.
accessories are also articles such as belts or handbags which you wear or carry but which are not part of your main clothing.
an accessory to a crime is a person who knows who committed the crime but does not tell the police; a legal use.

پیشنهاد کاربران

لوازم جانبی و تزئینی ( مثل عینک، گوشواره، ساعت، کلاه ، انگشتر و . . . )
فناوری اطلاعات:
به وسایلی مثل موس، کیبورد، اسپیکر و پرینتر که به صورت مجزا به سیستم متصل می شن هم گفته می شه.
شریک جرم
لوازم جانبی
1. شریکِ جرم ( حقوق )
2. ضمائم، افزوده ها، لوازم فرعی ( در جمع )
3. فرعی، کمکی
accessory before/after the fact
شریکِ جرم پیش/پس از ارتکاب
لانگمن دیکشنری : زیورآلات_ لوازم فرعی _ لوازم جانبی
لوازم جانبی چیست؟
لوازم جانبی به هر نوع وسیله ای گفته می شود که به وسایل دیگر، قابلیت های اضافی می دهد. برای مثال قاب موبایل یکی از لوازم جانبی گوشی به حساب می آید که باعث مقاومت بیشتر گوشی موبایل می شود.
accessory ( n ) ( əkˈsɛsəri ) ( pl. accessories ) =[usually plural] a thing that you can wear or carry that matches your clothes, for example a belt or jewelry
accessory
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : accede / accessorize
✅️ اسم ( noun ) : accession / accessory
✅️ صفت ( adjective ) : accessory
✅️ قید ( adverb ) : _
معاونت در جرم
someone who helps another person to commit a crime but does not take part in it
حقوقی/ کسی که به فرد دیگری برای ارتکاب جرم کمک می کند ولی در انجام آن مشارکتی ندارد، معاونت در جرم
"she was charged as an accessory to murder"
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/accessory
( در زیست شناسی ) = جانبی
به عنوان مثال، پروتئین های جانبی
لوازم جانبی میشه
که توی مد و پوشاک چیزی که جزو لباس اصلی نباشه
ساعت ، دستبند ، کیف و. . .
پوشاک جانبی
یراق
سازوبرگ
افزونه
زینت
زیور
آذین
تزیین
کمکی
جانبی
پیوست
ضمیمه
زیبنده
همه هم فارسی هستند، چرا اصرار داریم کلمات زبان فارسی خودمون بی کلاسه و عجیب غریبه، ولی حتما چهارتا کلمه انگلیسی گفتن با کلاسمون میکنه؟! در حالی که دوزار سواد انگلیسی هم نداریم
بسته به کاربُرد:
دست افزار
ابزار کمکی
ابزار یدکی
دیگر افزار
کنارافزار
یدک افزار
اگر جایی لازم بود، می شود که واژه های دیگری ( جایگزین ها ) را، به جای ترجمه دقیق به کار گرفت.
...
[مشاهده متن کامل]

زیب افزار - ( زلم زیمبو - گردنبند و . . . )
بَرافزار - ( آنچه افزوده می شود - افزونه )
تن افزار - ( ساعت و مچ بند و . . . )
( در پزشکی: )
دستگاه های یاری رسان یا کمک کننده را هم ،
کمک افزار ( assistive device ) می گویند.
Accessories :
دسترِسگرها - دستیابِشگرها
ابزارهای دسترسی
کنار افزارها - دیگر افزارها
ابزارهای کمکی/ یدکی

accessory ( عمومی )
واژه مصوب: لوازم جانبی
تعریف: هر یک از لوازمی که به دستگاه یا افزاره یا وسیله ای افزوده می شود تا آن را مفیدتر یا کاراتر یا زیباتر کند
زیورآلات
لوازم جانبی ؛ شریک جرم
# Sunglasses are a fashion accessory
# This pearl necklace is a beautiful accessory
# Camera accessories such as tripods and flashguns
# She was charged as an accessory to murder
زلم زیمبو
افزونه که بر چیزی می افزایند و ضمائم و ملحقات است و جز فرعی به شمار می آید که عموما برای زینت دادن ( زوائد مطبوع و خواستنی ) جز اصلی به کار گرفته می شوند.
لغت نامه دهخدا
زلم زیمبو. [ زَ ل َ ب ُ ] ( اِ ) لوازم غیرمفید و بیهوده و کم فایده و خوارمایه و اندک بها که در هر خانه ٔ قدیمی یافت میشود. ( فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده ) . زلم زینبو. دنگ و فنگ . آلنگ دولنگ . پیرایه ها و فضولی بی تناسب و ناموزون . زینت های بسیار و بی جای زاید. زوائد افزوده ٔ بی فایده بر چیزی . زینت های نامطبوع . ( از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا ) . || نغمه و ساز و آواز. ( فرهنگ رازی ص 79 ) .
...
[مشاهده متن کامل]


در زیست accessory cell سلول کمکی مثل دندریت سل
شارژر
تجهیزات اضافه
لوازم اتصالی
حقوق: معاونت در جرم عمدی یا غیر عمدی
لوازمی که همراه لباس های اصلی می پوشیم
مثل ساعت، گردنبند، کیف کمری، کمربند، کلاه، انگشتر. . . .
زینت الات , تزینات لباس
شریک جرم
لوازم یدکی
کمکی
لوازم جانبی
لوازم جانبی

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)

بپرس