اسم ( noun )
• (1) تعریف: relative prominence of a syllable within a particular word; stress.
• مترادف: accentuation, emphasis, stress
• مشابه: inflection, intonation, modulation, tone
• مترادف: accentuation, emphasis, stress
• مشابه: inflection, intonation, modulation, tone
- The accent in the word "forget" is on "get."
[ترجمه M-A-H] فشار در کلمه "forget" روی "get" است.|
[ترجمه Sh-i-ebrahimi] لحجه کلمه"forget" شبیه کلمه ی "get" است|
[ترجمه Behzad] تاکید در کلمه forget روی get است|
[ترجمه گوگل] لهجه در کلمه "فراموش کردن" بر "به دست آوردن" است[ترجمه ترگمان] لهجه کلمه \"فراموش کردن\" در \"گرفتن\" است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a mark used to indicate such prominence or stress.
• مترادف: accentuation
• مشابه: character, diacritic, diacritical mark, mark, symbol
• مترادف: accentuation
• مشابه: character, diacritic, diacritical mark, mark, symbol
- You need to put an accent over the second syllable.
[ترجمه M-A-H] نیاز است که شما یک فشار روی قسمت دوم کلمه بگذارید.|
[ترجمه گوگل] شما باید روی هجای دوم تاکید کنید[ترجمه ترگمان] تو باید روی کلمه دوم حرف بزنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a manner of speaking characteristic of a particular person, group of people, or geographic region.
• مترادف: pronunciation
• مشابه: articulation, brogue, burr, dialect, drawl, twang, vocalization
• مترادف: pronunciation
• مشابه: articulation, brogue, burr, dialect, drawl, twang, vocalization
- She has a midwestern accent.
[ترجمه M-A-H] او لهجه ای غرب میانه ای داشت.|
[ترجمه گوگل] او لهجه غرب میانه دارد[ترجمه ترگمان] لهجه غربی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: an added or complementing feature; touch.
• مشابه: adornment, detail, embellishment, feature, hint, nuance, ornament
• مشابه: adornment, detail, embellishment, feature, hint, nuance, ornament
- She's wearing a red outfit with accents of white.
[ترجمه M-A-H] او درحال پوشیدن یک لباس با ویژگی ( رنگ ) سفید است.|
[ترجمه Behzad] او یک لباس قرمز پوشیده است با حاشیه های سفید|
[ترجمه گوگل] او یک لباس قرمز با لهجه سفید پوشیده است[ترجمه ترگمان] او لباس قرمز به تن کرده با لحنی که رنگش سفید شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: accents, accenting, accented
حالات: accents, accenting, accented
• (1) تعریف: to indicate the relative prominence of (a syllable within a particular word).
• مترادف: accentuate, emphasize, stress
• مشابه: inflect
• مترادف: accentuate, emphasize, stress
• مشابه: inflect
- When you say the verb "record," you have to accent the second syllable.
[ترجمه گوگل] وقتی فعل «ثبت» را می گویید، باید هجای دوم را برجسته کنید
[ترجمه ترگمان] وقتی کلمه \"لغت\" کلمه \"لغت\" رو میگی باید کلمه دوم رو با لهجه حرف بزنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی کلمه \"لغت\" کلمه \"لغت\" رو میگی باید کلمه دوم رو با لهجه حرف بزنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to mark (a syllable) with a written or printed indication of stress.
• مترادف: accentuate
• مشابه: mark
• مترادف: accentuate
• مشابه: mark
- To understand the way the dictionary accents syllables, read the introduction.
[ترجمه گوگل] برای درک نحوه تأکید فرهنگ لغت بر هجاها، مقدمه را بخوانید
[ترجمه ترگمان] برای درک نحوه تلفظ کلمات واژه نامه، مقدمه را بخوانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] برای درک نحوه تلفظ کلمات واژه نامه، مقدمه را بخوانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to give a particular characteristic to.
• مترادف: flavor, season, spice
• مشابه: aromatize, characterize, enhance, imbue, tincture, tinge
• مترادف: flavor, season, spice
• مشابه: aromatize, characterize, enhance, imbue, tincture, tinge
- She accented the sauce with garlic.
[ترجمه M-A-H] او سس را با سیر طمع دار کرد.|
[ترجمه گوگل] او سس را با سیر لهجه کرد[ترجمه ترگمان] اون با طعم سیر قاطی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to emphasize; accentuate.
• مترادف: accentuate, emphasize, highlight, stress
• مشابه: deepen, feature, heighten, intensify, italicize, punctuate, spotlight, strengthen, underline, underscore
• مترادف: accentuate, emphasize, highlight, stress
• مشابه: deepen, feature, heighten, intensify, italicize, punctuate, spotlight, strengthen, underline, underscore
- He accented problems rather than solutions.
[ترجمه گوگل] او به جای راه حل، به مشکلات تاکید می کرد
[ترجمه ترگمان] او به جای راه حلی به مشکلات اشاره می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به جای راه حلی به مشکلات اشاره می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید