abundantly

/əˈbəndəntli//əˈbʌndəntli/

بطورفراوان، بفراوانی، بحدوفور

جمله های نمونه

1. abundantly clear
پرواضح،کاملا آشکار

2. She'd made her feelings towards him abundantly clear .
[ترجمه گوگل]او احساسات خود را نسبت به او کاملاً روشن کرده بود
[ترجمه ترگمان]او احساسات خود را نسبت به او روشن کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It is both cheap and abundantly available.
[ترجمه گوگل]هم ارزان است و هم به وفور در دسترس است
[ترجمه ترگمان]هم ارزان بوده و هم به وفور در دسترس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He made it abundantly clear that anybody who disagrees with his policies will not last long.
[ترجمه گوگل]او کاملاً روشن کرد که هر کسی که با سیاست‌های او مخالف باشد، دوام زیادی نخواهد داشت
[ترجمه ترگمان]او این موضوع را به روشنی بیان کرد که هر کسی که با سیاست هایش مخالف باشد، زیاد طول نخواهد کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. France is abundantly supplied with excellent family-run hotels.
[ترجمه گوگل]فرانسه به وفور دارای هتل های عالی خانوادگی است
[ترجمه ترگمان]فرانسه به طور فراوان با هتل های بسیار عالی مجهز شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The plant grows abundantly in woodland.
[ترجمه گوگل]این گیاه به وفور در جنگل رشد می کند
[ترجمه ترگمان]گیاه به طور فراوان در جنگل رشد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She made her wishes abundantly clear.
[ترجمه گوگل]او خواسته های خود را به وفور روشن کرد
[ترجمه ترگمان]او خواسته او را کاملا روشن و واضح انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Melons grow abundantly in this region.
[ترجمه گوگل]خربزه در این منطقه به وفور رشد می کند
[ترجمه ترگمان]خربزه در این منطقه فراوان رشد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He has fame and it is abundantly apparent he has wealth.
[ترجمه گوگل]او شهرت دارد و معلوم است که ثروت دارد
[ترجمه ترگمان]شهرت دارد و کام لا آشکار است که ثروت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Rolls of fat hung abundantly from her chin like ripe baby bananas.
[ترجمه گوگل]رول های چربی به وفور از چانه اش آویزان شده بود، مثل موز بچه رسیده
[ترجمه ترگمان]رولزرویس چربی مانند موزه ای رسیده از چانه اش آویزان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They are not abundantly available fresh but can be purchased canned, frozen raw, and frozen fried.
[ترجمه گوگل]آنها به وفور به صورت تازه در دسترس نیستند، اما می توان آنها را به صورت کنسرو، خام منجمد و سرخ شده منجمد خریداری کرد
[ترجمه ترگمان]آن ها به وفور در دسترس نیستند، اما می توانند کنسروی، منجمد و منجمد خریداری شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. To would-be revolutionaries it was becoming abundantly clear that their central problem was lack of contact with the masses.
[ترجمه گوگل]برای انقلابیون بالقوه کاملاً روشن می شد که مشکل اصلی آنها عدم ارتباط با توده ها است
[ترجمه ترگمان]برای انقلابیون، به شدت روشن شد که مشکل اصلی آن ها نبود ارتباط با توده های مردم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Lavender will grow abundantly with little water.
[ترجمه گوگل]اسطوخودوس با آب کم به وفور رشد می کند
[ترجمه ترگمان]لاوندر با کمی آب رشد می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They flower abundantly and produce seeds.
[ترجمه گوگل]آنها به وفور گل می دهند و دانه تولید می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها به وفور گل می دهند و دانه ها را تولید می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This plant grows abundantly over the whole aquarium and produces fine visual effects with an underwater light source.
[ترجمه گوگل]این گیاه به وفور در کل آکواریوم رشد می کند و جلوه های بصری خوبی را با منبع نور زیر آب ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]این گیاه به طور فراوان در کل آکواریوم رشد می کند و اثرات بصری خوبی را با یک منبع نور زیر آب تولید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• plentifully, copiously, amply
if something is abundantly obvious, it is extremely obvious.

پیشنهاد کاربران

↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید:
📋 در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم und
📌 این ریشه، معادل "wave" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "wave" مربوط هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

📂 مثال:
🔘 redound: To result in waves of effect
🔘 inundate: To flood like a wave
🔘 undulate: To move in a wave - like motion
🔘 redundant: Exceeding necessity like extra waves
🔘 abundant: Overflowing in waves of plenty
🔘 abound: To exist in waves of plenty
🔘 abundance: A wave - like overflow of supply
🔘 inundation: Flooding caused by a wave
🔘 overabundance: Too many waves of excess
🔘 redundancy: Repeated like unnecessary waves
🔘 superabundance: Overflowing with waves of excess
🔘 surround: To enclose like waves on all sides
🔘 undulant: Moving or shaped like a wave
🔘 undulation: A wave - like curve or motion

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : abound
اسم ( noun ) : abundance
صفت ( adjective ) : abundant
قید ( adverb ) : abundantly
Extremely
خیلی
به شدت

به وفور، زیاد، مقدارزیاد، فراوان
چندین بار، بارها، به دفعات، مکررا

بپرس