absurdity

/əbˈsɜːrdəti//əbˈsɜːdəti/

معنی: پوچی، چرندی، مزخرف بودن، خلی، نا مربوطی
معانی دیگر: بیهودگی، بی معنایی، نامعقولی، عقیده یا چیز پوچ، مطابقت، امر محال، حرف نامربوط

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: absurdities
(1) تعریف: the condition or quality of being absurd.
مترادف: absurdness, ridiculousness
مشابه: craziness, illogic, inanity, insanity, nonsense

- The absurdity of his situation, being punished for abiding by the rules, made him laugh bitterly.
[ترجمه گوگل] پوچ بودن وضعیت او، تنبیه شدن به دلیل رعایت قوانین، او را به شدت خنده کرد
[ترجمه ترگمان] وضع وضع او که به خاطر حفظ قوانین تنبیه می شد او را تنبیه می کرد و به تلخی می خندید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: something that is absurd or lacking in order and meaning.
مترادف: inanity
مشابه: anomaly, craziness, farce, folly, idiocy, incongruity, insanity, mockery, nonsense, stupidity, tomfoolery

- The notion of a female doctor seemed an absurdity in the early nineteenth century.
[ترجمه گوگل] تصور پزشک زن در اوایل قرن نوزدهم پوچ به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان] تصور یک پزشک زن در اوایل قرن نوزدهم بسیار بی معنی به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. palpable absurdity
پوچی مشهود

2. soon the absurdity of the accusations advanced by him became evident
پوچی اتهاماتی که او مطرح کرده بود بزودی آشکار شد.

3. The absurdity of the situation made everyone laugh.
[ترجمه گوگل]پوچ بودن وضعیت همه را به خنده انداخت
[ترجمه ترگمان]این وضع مضحک همه را به خنده می انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The conversation trailed off into absurdity.
[ترجمه گوگل]مکالمه به پوچی ختم شد
[ترجمه ترگمان]گفتگو بی هوده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Duncan laughed at the absurdity of the situation.
[ترجمه گوگل]دانکن از پوچ بودن وضعیت خندید
[ترجمه ترگمان]دانکن به پوچی اوضاع خندید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The fallacy has been exposed in its naked absurdity.
[ترجمه گوگل]این مغالطه در پوچی آشکار خود آشکار شده است
[ترجمه ترگمان]این fallacy در معرض پوچی و پوچی او قرار گرفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I had to laugh at the absurdity of the scene.
[ترجمه گوگل]مجبور شدم به پوچ بودن صحنه بخندم
[ترجمه ترگمان]مجبور شدم به پوچی و پوچی صحنه بخندم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This answer reaches the height of absurdity.
[ترجمه گوگل]این پاسخ به اوج پوچی می رسد
[ترجمه ترگمان]این جواب به اوج پوچی می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Crazy logic had reached the ultimate apogee of absurdity - or perhaps not quite.
[ترجمه گوگل]منطق دیوانه به اوج نهایی پوچی رسیده بود - یا شاید نه کاملاً
[ترجمه ترگمان]منطق دیوانه به نقطه نهایی پوچی رسیده بود - شاید هم نه کاملا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. That leads to the social absurdity of the poorer members of society paying taxes to subsidize the richer.
[ترجمه گوگل]این امر منجر به پوچی اجتماعی اعضای فقیر جامعه در پرداخت مالیات برای پرداخت یارانه به ثروتمندان می شود
[ترجمه ترگمان]این امر منجر به پوچی اجتماعی اعضای فقیر جامعه می شود که مالیات پرداخت می کنند تا یارانه the را بپردازند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Almost all absurdity of conduct arises from the imitation of those whom we cannot resemble. Samuel Johnson
[ترجمه گوگل]تقریباً تمام بیهودگی های رفتار از تقلید از کسانی ناشی می شود که ما نمی توانیم شبیه آنها باشیم ساموئل جانسون
[ترجمه ترگمان]تقریبا همه غیرمنطقی رفتار از تقلید کسانی ناشی می شود که نمی توانیم به آن ها شبیه باشیم سامویل جانسون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. My brain wandered off surveying the amorous absurdity of it.
[ترجمه گوگل]مغز من از بررسی پوچ بودن عاشقانه آن سرگردان شد
[ترجمه ترگمان]سرم گیج می رفت و به پوچی و پوچ آن نگاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Behind the current absurdity here lies a novel assertion by House Speaker Newt Gingrich that has gone unexamined for too long.
[ترجمه گوگل]پشت این پوچ فعلی در اینجا ادعای بدیع از نیوت گینگریچ، رئیس مجلس نمایندگان نهفته است که برای مدت طولانی مورد بررسی قرار نگرفته است
[ترجمه ترگمان]در پشت پرده پوچی کنونی، یک ادعای جدید توسط سخنگوی مجلس، نیوت گینگریچ وجود دارد که به مدت طولانی از بین رفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The absurdity of describing a nationality she distrusted to a man she knew she loathed struck her at once.
[ترجمه گوگل]پوچ بودن توصیف ملیتی که به مردی که می‌دانست از آن متنفر است، بی‌اعتماد او را به یکباره تحت تأثیر قرار داد
[ترجمه ترگمان]مبهم توصیف یک ملیت، به یک مرد بدگمان بود که می دانست از آن نفرت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پوچی (اسم)
absurdity, vanity, futility, frivolity, nullity, inanity, vapidity, inefficacy, inefficacity, nihility, vacuity

چرندی (اسم)
absurdity, nonsensicalness

مزخرف بودن (اسم)
absurdity

خلی (اسم)
absurdity, desperation, impertinence

نا مربوطی (اسم)
absurdity, irrelevance, irrelevancy

تخصصی

[ریاضیات] پوچی، بیهودگی، مزخرف بودن، مزخرف

انگلیسی به انگلیسی

• something ridiculous; nonsense; illogic

پیشنهاد کاربران

Richard Twining bubbled over with quaint absurdities.
ریچارد تواینینگ با چرند و پرند گویی هایی سروصدا راه انداخته بود
Avoid absurdity: احتراز از بیهودگی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : absurdity / absurdism / absurdist
✅️ صفت ( adjective ) : absurd / absurdist
✅️ قید ( adverb ) : absurdly
فضاحت
پوچی
بیهودگی
خزعبلات
خزعبلات
سخنان یاوه
سخنان بیهوده
absurdity ( noun ) = نفهمی، حماقت، یاوگی، بیهودگی، مزخرفی، مضحکی، غیرمنطقی، ابلهانه، عبث، خزعبل، توخالی ( حرف یا سخن ) ، مهمل، چاخان،
معانی دیگر: در ادبیات ( اشتباه چاپی، غلط تایپی، اشتباه املایی، ترجمه غلط ) ، تناقض، پارادوکس، دوگانگی، نامعقولی، مستمسک، خنده آور
...
[مشاهده متن کامل]

Definition = ویژگی احمقانه و نامعقول بودن ، یا احمقانه به روشی طنز آمیز/چیزی احمقانه یا غیر منطقی/یک اقدام احمقانه / یک تناقض منطقی/ناسازگاری و ناهماهنگی با حقیقت آشکار یا قضاوت صحیح/
examples:
1 - We laughed about the absurdity of the idea.
ما از چرندی ایده خندمون گرفت.
2 - There are all sorts of absurdities in the proposal.
انواع خزعبلات در این طرح پیشنهادی وجود دارد.
3 - The play pokes fun at the absurdities of life.
این نمایش بی معنایی زندگی را به سخره می گیرد.
4 - To say that he does not have control is an absurdity.
اینکه بگوییم او کنترل ندارد مزخرف است.
5 - He was smart enough to realize the absurdity in all this.
او به اندازه کافی باهوش بود که به چرندی همه اینها پی برد.
6 - The sheer absurdity of the plot does not spoil the play.
پوچی مطلق داستان، نمایشنامه را خراب نمی کند.
7 - Duncan laughed at the absurdity of the situation.
دانکن از به مضحکی اوضاع خندید.
8 - Standing there naked, I was suddenly struck by the absurdity of the situation.
در آنجا که برهنه ایستاده بودم ، ناگهان مضحکی وضعیت من را تحت تأثیر قرار داد.

معناباختگی ، گنگی

بپرس