absorbed

/əbˈzɔːrbd//əbˈzɔːbd/

مجذوب، مستغرق (در انجام کاری)، جذب شده، درآشامیده، مستحیل شده، هضم شده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: absorbedly (adv.)
• : تعریف: deeply engaged or involved.
متضاد: distracted
مشابه: busy, rapt

- He was deeply absorbed in his work and didn't look up when we entered the room.
[ترجمه مهرداد آهن خواه] او عمیقاً غرق در کار خود بود و هنگامی که ما وارد اتاق شدیم، به بالا نگاه نکرد.
|
[ترجمه گوگل] او عمیقاً در کارش غرق شده بود و وقتی وارد اتاق شدیم سرش را بلند نکرد
[ترجمه ترگمان] او عمیقا مجذوب کارش بود و وقتی وارد اتاق شدیم به بالا نگاه نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. absorbed in studying
غرق در مطالعه

2. he is absorbed by thoughts of home
غرق در فکر وطن است.

3. rain is absorbed by the litter and then seeps into the soil
باران توسط خاکرویه جذب می شود و سپس کم کم به خاک نفود می کند.

4. Let the rice cook until it has absorbed all the water.
[ترجمه مهرداد آهن خواه] بگذارید برنج بپزد، تا زمانی که همه ی آب آن کشیده شود.
|
[ترجمه گوگل]اجازه دهید برنج بپزد تا تمام آب آن گرفته شود
[ترجمه ترگمان]بگذار برنج را تا زمانی که تمام آب را به خود جذب می کند آشپزی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. All of us were deeply absorbed in happy reminiscences.
[ترجمه گوگل]همه ما عمیقاً غرق خاطرات شاد بودیم
[ترجمه ترگمان]همه ما در خاطرات خوش و شاد بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She was absorbed with the mathematical problem.
[ترجمه گوگل]او با مسئله ریاضی جذب شد
[ترجمه ترگمان]او با این مساله ریاضی مستغرق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The acrobatic tricks absorbed the children.
[ترجمه گوگل]ترفندهای آکروباتیک بچه ها را جذب کرد
[ترجمه ترگمان]حرکات آکروباتیک بچه ها را به خود اختصاص داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He eyed the coming tide with an absorbed attention.
[ترجمه گوگل]او با توجهی جذب شده به جزر و مد آینده نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]او با توجه به جزر و مد دریا خیره شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The drug is quickly absorbed into the bloodstream.
[ترجمه گوگل]این دارو به سرعت در جریان خون جذب می شود
[ترجمه ترگمان]دارو خیلی سریع جذب جریان خون میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A jigsaw puzzle can keep me absorbed for hours.
[ترجمه گوگل]یک پازل می تواند من را ساعت ها جذب خود کند
[ترجمه ترگمان]یک معمای جیگساو میتونه منو ساعت ها جذب کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They are absorbed in the experiment.
[ترجمه گوگل]آنها در آزمایش جذب می شوند
[ترجمه ترگمان]آن ها در این آزمایش جذب می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Absorbed in her work, she was totally oblivious of her surroundings.
[ترجمه گوگل]او که در کار خود غرق شده بود، کاملاً از اطراف خود غافل بود
[ترجمه ترگمان]اما چون در کارش فرورفته بود، از محیط پیرامونش کام لا بی خبر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He is absorbed in his book.
[ترجمه مهرداد آهن خواه] او در کتاب خود فرو رفته است.
|
[ترجمه مهرداد آهن خواه] او غرق در کتاب خود است.
|
[ترجمه گوگل]او در کتابش غرق شده است
[ترجمه ترگمان]او در کتاب خود مستغرق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The role of administrator absorbed much of Ben's energy.
[ترجمه گوگل]نقش مدیر بخش زیادی از انرژی بن را جذب کرد
[ترجمه ترگمان]نقش مدیر بخش اعظم انرژی (بن)را جذب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Environmental ideas have been absorbed into the mainstream of European politics.
[ترجمه گوگل]ایده های زیست محیطی در جریان اصلی سیاست اروپا جذب شده است
[ترجمه ترگمان]ایده های محیطی به جریان اصلی سیاست اروپا معطوف شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[شیمی] جذب شده، درآشامیده، مستحیل شده، هضم شده

انگلیسی به انگلیسی

• taken in, swallowed up; engrossed, engaged, preoccupied

پیشنهاد کاربران

مجذوب، مستغرق، غرق، غرقه
متفکر، غرق در افکار
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : absorb
اسم ( noun ) : absorption / absorbency / absorbance
صفت ( adjective ) : absorbable / absorbed / absorbent / absorbing
قید ( adverb ) : _
صرف چیزی شدن
Absorbed مجذوب ، محو
I had absorbed in her determination
من جذب عزم او شده بودم.
Absorbed مجذوب ، محو
I had absorbed in her d
غرق شده
=Engrossed ✓✓✓
Very much interested
Absorb = جذبیدن
Absorbing = جذبیدن، جذبان
جذبان مانند خندان.
Absorbingly = جذبانانه
Absorbed = جذبیده
Absorbedly = جذبیدِهانه
Absorber = جذبنده
Absorbable = جذبپذیر
Absorbability = جذبپذیری
...
[مشاهده متن کامل]

Absorbabilize = جذبپذیرایاندن
Absorbent = جذبمند
Absorbentity = جذبمندی
Absorbance = جذبوَری
Absorbancy = جذبمندی
Absorptive = جذبومند
Absorptivate = جذبومَندیدن
Absorptivation = جذبومَندِش
Absorptiveness = جذبومندیّت
Absorptivity = جذبومندی
Absorption = جذبش
Absorptance = جذبَند

حسابداری:
absorbed burden
سربار جذب شده
جاذب
غرق ( انجام کاری ) شدن
( در کاری - چیزی ) غرق شدن !

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس