absolve

/əbˈzɑːlv//əbˈzɒlv/

معنی: پاک کردن، اعلام بی تقصیری کردن، مبرا کردن، بخشیدن، بری الذمه کردن، امرزیدن، عفو کردن، کسی را از گناه بری کردن
معانی دیگر: تبرئه کردن، آزاد کردن (از قید چیزی)، بخشودن، آمرزیدن، بخشیدن گناه، کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: absolves, absolving, absolved
مشتقات: absolvable (adj.), absolver (n.)
(1) تعریف: to free from consequences, blame, or guilt.
مترادف: exculpate, exonerate, justify, pardon
متضاد: accuse, blame, charge, condemn
مشابه: acquit, amnesty, clear, condone, excuse, forgive, let off, make allowance for, overlook, release, remit, vindicate, wash

- Although the court had absolved him of the crime, society still held him responsible.
[ترجمه گوگل] اگرچه دادگاه او را از جرم تبرئه کرده بود، اما جامعه همچنان او را مسئول می دانست
[ترجمه ترگمان] با آن که دادگاه او را از جنایت مبرا می دانست، اجتماع هنوز او را مسئول می دانست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to release from obligation or responsibility.
مترادف: excuse, exonerate, free, release
متضاد: charge
مشابه: acquit, exempt, liberate, loose, remit, reprieve, unbind

- He was absolved from his duties as a juror.
[ترجمه گوگل] او از وظایف خود به عنوان هیئت منصفه معاف شد
[ترجمه ترگمان] از وظایفش به عنوان عضو هیات منصفه تبرئه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in Christian theology, to grant pardon or remission of sins to.
مترادف: pardon, redeem, remit, save, shrive
مشابه: deliver, wash

- He begged forgiveness and asked the priest to absolve him of his sin.
[ترجمه گوگل] او طلب بخشش کرد و از کشیش خواست که او را از گناه پاک کند
[ترجمه ترگمان] از او پوزش خواست و از کشیش تقاضا کرد که او را از گناه مبرا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. They agree to absolve us from our obligation.
[ترجمه گوگل]آنها موافقت می کنند که ما را از تعهد ما برکنار کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها موافقت کردند که ما را از تعهد خود معاف کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I absolve you from all your sins.
[ترجمه گوگل]من تو را از تمام گناهان پاک می کنم
[ترجمه ترگمان]من تو رو از همه گناهان می بخشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He had provided a father-confessor figure to absolve the youngster's sins and absorb his phobias.
[ترجمه گوگل]او یک شخصیت پدر-اعتراف کننده برای تبرئه گناهان جوان و جذب فوبیاهای او فراهم کرده بود
[ترجمه ترگمان]یک کشیش به نام confessor را به او هدیه داده بود تا گناهان این جوان را ببخشد و ترس های او را به خود جذب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. For obvious reasons, the tenants absolve the local authority of responsibility.
[ترجمه گوگل]به دلایل واضح، مستاجرین مسئولیت محلی را از خود سلب می کنند
[ترجمه ترگمان]به دلایل روشن، مستاجران قدرت محلی مسئولیت را مبرا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Absolve you and you shall have the suffrage of the world.
[ترجمه گوگل]شما را عفو کنید و حق رای جهان را خواهید داشت
[ترجمه ترگمان]من و تو آرا دنیا را خواهیم داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. My good cousin, absolve yourself from that!
[ترجمه گوگل]پسر عموی خوب من، خودت را از آن مبرا!
[ترجمه ترگمان]پسر عموی من، خودت را از این کار معاف کن!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I absolve you from your vows.
[ترجمه گوگل]من شما را از عهد و پیمانتان مبرا می کنم
[ترجمه ترگمان]من تو رو از پیمان تو می بخشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Why you send to absolve me from my promise, when'you wished I wouldn't keep it?
[ترجمه گوگل]چرا می‌فرستید تا مرا از عهدم معاف کنید، در حالی که آرزو داشتید به آن عمل نکنم؟
[ترجمه ترگمان]چرا تو مرا از قول من معاف می کنی، وقتی که آرزو می کردی من آن را نگه نمی داشتم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I absolve you, on the ground of invincible ignorance.
[ترجمه گوگل]من تو را بر زمین جهل شکست ناپذیر تبرئه می کنم
[ترجمه ترگمان]من تو را می بخشم، روی زمین نادانی شکست ناپذیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They agree to absolve you from your obligation.
[ترجمه گوگل]آنها موافقت می کنند که شما را از تعهداتتان مبرا کنند
[ترجمه ترگمان] اونا قبول کردن که تو رو از your تبرئه کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This cannot absolve you from all responsibility.
[ترجمه گوگل]این نمی تواند شما را از همه مسئولیت ها مبرا کند
[ترجمه ترگمان]این نمی تواند شما را از همه مسئولیت ها مبرا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I shall absolve you and continue along the path of righteousness.
[ترجمه گوگل]من تو را تبرئه خواهم کرد و به راه عدالت ادامه خواهم داد
[ترجمه ترگمان]من شما را می بخشم و مسیر عدالت را ادامه می دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Verification by the customer shall not absolve the manufacturer of the responsibility to provide acceptable product, nor shall it preclude subsequent rejection by the customer.
[ترجمه گوگل]تأیید توسط مشتری نباید تولید کننده را از مسئولیت ارائه محصول قابل قبول سلب کند و همچنین مانع رد بعدی توسط مشتری نمی شود
[ترجمه ترگمان]تایید توسط مشتری نباید تولید کننده مسیولیت را برای ارایه محصول قابل قبول تضمین کند، و نه از رد شدن متعاقب آن توسط مشتری جلوگیری می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. To absolve from payment of ( a debt, for example ).
[ترجمه گوگل]برائت از پرداخت (مثلاً یک بدهی)
[ترجمه ترگمان]برای مبرا بودن از پرداخت بدهی (برای مثال)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پاک کردن (فعل)
wash, wipe, abrade, erase, clean, purify, cleanse, rub, scrape, absolve, absterge, purge, assoil, obliterate, expiate, mop, furbish, lustrate, deterge, efface, sublimate, willow, winnow, wipe up

اعلام بی تقصیری کردن (فعل)
absolve

مبرا کردن (فعل)
absolve, exonerate, exculpate

بخشیدن (فعل)
give, vouchsafe, present, absolve, forgive, donate, remit, give away, assoil, portion, dispense, grant, privilege, pardon, gift, spare, bestow, betake, condone, endue, indue

بری الذمه کردن (فعل)
absolve

امرزیدن (فعل)
absolve, forgive, remit, beatify

عفو کردن (فعل)
absolve, forgive

کسی را از گناه بری کردن (فعل)
absolve

تخصصی

[حقوق] بری الذمه کردن، مبری کردن، معاف شناختن

انگلیسی به انگلیسی

• acquit; release, set free; forgive, pardon
if someone is absolved of blame or responsibility, a formal statement is made that they are not guilty or are not to blame.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Forgive; excuse 🙏
🔍 مترادف: Pardon
✅ مثال: The priest absolved him of his sins.
تقبیح زدایی کردن، تبرئه کردن، مبرا کردن، رفع اتهام کردن
1. بی گناه دانستن، مبرا دانستن، تبرئه کردن
2. بخشیدن، عفو کردن، در گذشتن از؛ آمرزیدن ( مذهب )
absolve somebody from/of something
کسی را از . . . مبرا دانستن ( اتهام، گناه ) ؛ کسی را از قیدِ . . . آزاد ساختن، از دوشِ کسی برداشتن ( سوگند، نذر و غیره )
بیشتر به معنی " تبرئه کردن " است!
Declare ( someone ) free from guilt, obligation, or punishment/ ( especially in religion or law ) To free someone from guilt, blame, or responsibility for something
تبرئه کردن، بخشیدن گناهان

...
[مشاهده متن کامل]

The report absolved her from/of all blame for the accident
The priest absolved him ( of all his sins )
He was absolved of all wrongdoing

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/absolve?q=absolved
مبرا از گناه کردن
بی گناه دانستن
بی تقصیر خواندن
عفو کردن
بخشیدن
The Christian faith absolves an emotionally abusive father of wrongdoing with a blanket
. forgiveness void of any sort of accountability
Absolve به معنی عفو کردن یا بخشیدن
لایک فراموش نشه💟

بپرس