absolution

/ˌæbsəˈluːʃn̩//ˌæbsəˈluːʃn̩/

معنی: امرزش گناه، بخشایش، بخشودگی، تبرئه، برائت، عفو، انصراف از مجازات، منع تعقیب کیفری
معانی دیگر: بخشش (گناهان)، آمرزش، چشم پوشی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: in Christian theology, a declaration of forgiveness of one's sins by a priest after confession and penance.
مترادف: remission, shrift
مشابه: deliverance, justification

- The priest gave him absolution for his sins.
[ترجمه گوگل] کشیش گناهانش را به او بخشید
[ترجمه ترگمان] کشیش برای گناهان او طلب عفو کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the act of absolving.
مترادف: exculpation, exoneration
متضاد: condemnation, punishment
مشابه: discharge, dispensation, excuse, exemption, forgiveness, justification, pardon, remission

- The jury's absolution of the defendant came as a shock.
[ترجمه گوگل] عفو متهم توسط هیئت منصفه شوکه کننده بود
[ترجمه ترگمان] عفو هیات منصفه به عنوان شوک وارد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the state or condition of being absolved.
مترادف: exculpation
متضاد: condemnation, punishment
مشابه: discharge, exemption, pardon, remission, reprieve

- He was tortured by the memory of horrible acts he had committed, but he could find no absolution.
[ترجمه گوگل] او با خاطره اعمال وحشتناکی که مرتکب شده بود، شکنجه شد، اما هیچ تبرئه ای پیدا نکرد
[ترجمه ترگمان] خاطره کاره ای وحشتناکی که مرتکب شده بود شکنجه اش می داد، اما نمی توانست طلب عفو کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The priest heard her confession and granted absolution.
[ترجمه گوگل]کشیش اعتراف او را شنید و عفو کرد
[ترجمه ترگمان]کشیش اعتراف او را شنید و عفو کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Pope Leo gave him absolution.
[ترجمه گوگل]پاپ لئو به او عفو داد
[ترجمه ترگمان] پوپ \"اونو عفو کرد\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She was granted/given absolution.
[ترجمه گوگل]به او تبرئه داده شد
[ترجمه ترگمان]به او عفو داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I do not offer Brock absolution.
[ترجمه گوگل]من عفو ​​براک را پیشنهاد نمی کنم
[ترجمه ترگمان]من بخشش \"براک\" رو پیشنهاد نمی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It was national absolution: they won the World Cup but we played football.
[ترجمه گوگل]این خلعت ملی بود: آنها جام جهانی را بردند اما ما فوتبال بازی کردیم
[ترجمه ترگمان]این عفو عمومی بود: آن ها جام جهانی را بردند اما ما فوتبال بازی کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Does this mean that absolution by the patient is ineffective in relieving the doctor of his duty?
[ترجمه گوگل]آیا این بدان معناست که عفو بیمار در رفع تکلیف پزشک بی تأثیر است؟
[ترجمه ترگمان]آیا این یعنی بخشش بیمار در درمان پزشک بی فایده است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Its promise of absolution moved her to believe that her most private, unshared agonies might be lifted.
[ترجمه گوگل]وعده تبرئه آن، او را به این باور رساند که ممکن است خصوصی‌ترین و مشترک‌ترین رنج‌هایش برطرف شود
[ترجمه ترگمان]عفو و بخشایش او باعث شد تا باور کند که most و unshared ممکن است از دست برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Vulgarization, oversimplification and absolution should be avoided by all means when Principles guiding party are named after the name of their leading founders.
[ترجمه گوگل]هنگامی که حزب راهنمای اصول به نام بنیانگذاران اصلی آنها نامگذاری می شود، باید از ابتذال، ساده انگاری بیش از حد و تبرئه به هیچ وجه اجتناب شود
[ترجمه ترگمان]باید از همه این موارد اجتناب شود هنگامی که اصول هدایت اصول به نام بانیان رهبری شان نامگذاری می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This machine also has the self-absorption function, the absolution supplies the thick liquid pump.
[ترجمه گوگل]این دستگاه همچنین دارای عملکرد خود جذبی است، آبجو پمپ مایع ضخیم را تامین می کند
[ترجمه ترگمان]این ماشین، تابع جذب خود را دارد، که در آن، بخشش، پمپ مایع غلیظ را تامین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. And once they're they expect absolution.
[ترجمه گوگل]و به محض این‌که آن‌ها هستند، انتظار تبرئه دارند
[ترجمه ترگمان]و به محض اینکه اونا تقاضای عفو کردن دارن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Those who were penitent obtained absolution.
[ترجمه گوگل]کسانی که توبه کردند، استغفار کردند
[ترجمه ترگمان]کسانی که پشیمان شده بودند، عفو کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. And once they are done, they expect absolution.
[ترجمه گوگل]و پس از انجام آنها انتظار تبرئه دارند
[ترجمه ترگمان]و وقتی کارشون تموم بشه انتظار بخشش دارن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Don't come to me absolution. You want to be a shark, be a shark.
[ترجمه گوگل]عفو پیش من نیا شما می خواهید یک کوسه باشید، یک کوسه باشید
[ترجمه ترگمان]برای عفو کردن من نیا تو می خوای یه کوسه بشی، یه کوسه باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Absolution Add the solution to a mental pain metal pan of cool water.
[ترجمه گوگل]محلول را به یک تشت فلزی آب خنک اضافه کنید
[ترجمه ترگمان]Absolution محلول را به یک ماهی تابه داغ فلزی از آب سرد اضافه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

امرزش گناه (اسم)
absolution

بخشایش (اسم)
condonation, absolution

بخشودگی (اسم)
absolution, impunity, immunity, acquittance, indemnity

تبرئه (اسم)
absolution, exoneration, compurgation, exculpation, quietus, quittance

برائت (اسم)
absolution, acquittance, compurgation, exculpation, quietus, quittance, innocence, purgation

عفو (اسم)
absolution, forgiveness, remission, remittal

انصراف از مجازات (اسم)
absolution

منع تعقیب کیفری (اسم)
absolution

انگلیسی به انگلیسی

• act of freeing from guilt or blame, exoneration; state of being free from guilt or blame, forgiveness
if someone is given absolution, they are forgiven for something wrong that they have done; a formal word.

پیشنهاد کاربران

آمرزش گناه
💢 دوستان کلمات زیر همگی مترادف هم هستند:
🔘 Forgiveness
🔘 Immunity
🔘 Reprieve
🔘 Absolution
🔘 Amnesty
✅ Definition:
👉 The act of pardoning or excusing someone from punishment or wrongdoing.
آمرزش عفو
✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: The act of forgiving someone for their sins or wrongdoing, especially in a religious context ✝️
🔍 مترادف: Forgiveness
✅ مثال: After confessing his mistakes, he sought absolution from the priest.
بخشایش، عفو، آمرزش؛ تطهیر؛ تبرئه ( مذهب، رسمی )
( n ) بخشایش - آمرزش - عفو
Unforgiving ، which was forgiveness for the first and last time
بی گذشت، که برای اولین و آخرین بار گذشت ( عفو ) شد

بپرس