abrupt

/əˈbrəpt//əˈbrʌpt/

معنی: ناگهانی، تند، غیر منتظره، درشت، پرتگاه دار، بی خبر
معانی دیگر: بلامقدمه، ناغافل، ناگهان، آنی، بی تشریفات، خشن، زننده، گستاخ در سخن، حاضر جواب، خشن گفتار، شدیداللحن، خارج از نزاکت، بسیار سراشیب، پرتگاه مانند، تند (شیب)، درهم و برهم، نامربوط، سراشیبی، جداکردن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: abruptly (adv.), abruptness (n.)
(1) تعریف: sudden and unexpected.
مترادف: precipitate, quick, sharp, sudden, unexpected
متضاد: deliberate, gradual
مشابه: headlong, impetuous, instantaneous, unannounced, unforeseen

- We were surprised by the abrupt change in the weather.
[ترجمه گوگل] از تغییر ناگهانی آب و هوا شگفت زده شدیم
[ترجمه ترگمان] ما از تغییر ناگهانی آب و هوا متعجب شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: brusque in manner; curt.
مترادف: brusque, curt, gruff, short
متضاد: expansive, friendly
مشابه: blunt, brisk, discourteous, impolite, offhand, plump, rude, snappish, uncivil, ungracious

- His abrupt manner makes him seem impatient or unsympathetic.
[ترجمه maryam] رفتار خشن او باعث میشود که او به عنوان فردی تندخو و نامهربان به نظر برسد.
|
[ترجمه اسماعیل کریمی] رفتار گستاخانه ی او باعث می شود که او ناشکیبا یا بی عاطفه به نظر برسد
|
[ترجمه گوگل] رفتار ناگهانی او باعث می شود که او بی حوصله یا بی احساس به نظر برسد
[ترجمه ترگمان] رفتار تند و abrupt او را بی تاب و unsympathetic می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- That nurse is a bit too abrupt in the way she interacts with patients.
[ترجمه زهرا رحمانی] آن پرستار در نحوه ی برخورد با بیماران کمی تندخو است.
|
[ترجمه گوگل] آن پرستار در نحوه تعاملش با بیماران کمی غیرمنتظره است
[ترجمه ترگمان] این پرستار به روشی که با بیماران در تعامل است، خیلی تند رفتار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He was so abrupt with me that couldn't get all the information I needed.
[ترجمه maryam] او به قدری با من بدرفتار کرد که من نتوانستم اطلاعات مورد نیازم را از او بگیرم.
|
[ترجمه گوگل] او به قدری با من برخورد ناگهانی داشت که نمی توانست تمام اطلاعات مورد نیاز من را به دست آورد
[ترجمه ترگمان] او انقدر با من رفتار می کرد که نمی توانست تمام اطلاعاتی را که لازم داشتم به دست بیاورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: sharp; steep.
مترادف: precipitous, sharp, steep, sudden
متضاد: gentle, gradual
مشابه: perpendicular, plumb, sheer, vertical

- Yesterday saw an abrupt decline in the stock market.
[ترجمه گوگل] دیروز شاهد کاهش ناگهانی بورس بودیم
[ترجمه ترگمان] دیروز شاهد کاهش ناگهانی بازار سهام بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an abrupt decision
تصمیم ناگهانی

2. his abrupt departure
عزیمت غیرمنتظره ی او

3. don't be abrupt with your father
نسبت به پدرت تندی نکن.

4. their budding relationship came to an abrupt end
رابطه ی شکوفای آنها ناگهان قطع شد.

5. the machinery of government came to an abrupt halt
دستگاه دولت با ایستایی ناگهانی مواجه شد.

6. Our conversation came to an abrupt end when George burst into the room.
[ترجمه maryam] وقتی جورج به صورت ناگهانی وارد اتاق شد گفتگوی بین ما یهویی پایان گرفت.
|
[ترجمه گوگل]گفتگوی ما ناگهان به پایان رسید که جرج وارد اتاق شد
[ترجمه ترگمان]وقتی جورج وارد اتاق شد، بحث ما به پایان رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Rosie's idyllic world came to an abrupt end when her parents' marriage broke up.
[ترجمه maryam] دنیای آرام رٌزی به صورت ناگهانی به پایان رسید هنگامیکه که والدین او از هم جدا شدند.
|
[ترجمه گوگل]زمانی که ازدواج والدینش از هم پاشید، دنیای بت های رزی به یکباره به پایان رسید
[ترجمه ترگمان]زمانی که ازدواج پدر و مادرش قطع شد، دنیای idyllic رزی به پایان رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. How could he explain his abrupt disappearance from the party?
[ترجمه maryam] او چگونه میتواند ناپدید شدن ناگهانی خود را از مهمانی توضیح بدهد؟
|
[ترجمه گوگل]او چگونه می تواند ناپدید شدن ناگهانی خود از حزب را توضیح دهد؟
[ترجمه ترگمان]چطور می توانست ناپدید شدن ناگهانی او از مهمانی را توضیح دهد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The bus came to an abrupt halt.
[ترجمه گوگل]اتوبوس ناگهان متوقف شد
[ترجمه ترگمان]اتوبوس ناگهان متوقف شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I was surprised by the abrupt ending to the conversation.
[ترجمه گوگل]از پایان ناگهانی مکالمه متعجب شدم
[ترجمه ترگمان]از پایان دادن این مکالمه متعجب شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The thought brought her to an abrupt halt.
[ترجمه گوگل]این فکر باعث توقف ناگهانی او شد
[ترجمه ترگمان]این فکر او را متوقف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was abrupt to the point of rudeness.
[ترجمه گوگل]او تا حد گستاخی تند بود
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که از بی نزاکتی خوشش امده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Mullins knocked me off-balance with his abrupt change of subject.
[ترجمه گوگل]مولینز با تغییر ناگهانی موضوع، تعادلم را از بین برد
[ترجمه ترگمان]Mullins با تغییر ناگهانی سوژه به من ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Cross was a little taken aback by her abrupt manner.
[ترجمه گوگل]کراس از رفتار ناگهانی او کمی متحیر شده بود
[ترجمه ترگمان]از رفتار ناگهانی او اندکی یکه خورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He is sometimes very abrupt with clients.
[ترجمه گوگل]او گاهی اوقات با مشتریان بسیار تند رفتار می کند
[ترجمه ترگمان]گاهی با مشتری ها خیلی تند و زننده رفتار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ناگهانی (صفت)
abrupt, sudden, snap, precipitate

تند (صفت)
caustic, abrupt, sudden, spicy, steep, fast, sharp, harsh, sour, tart, acrid, acrimonious, acute, hot, keen, quick, mercurial, brisk, heady, headlong, inflammable, rapid, tempestuous, snappy, peppery, arrowy, rattling, biting, nipping, bitter, virulent, rash, violent, intensive, discourteous, transient, crusty, pungent, hasty, racy, rath, rathe, mordacious, prestissimo, presto, snippy, temerarious, wing-footed

غیر منتظره (صفت)
abrupt, sudden, unexpected, unanticipated, uncontemplated

درشت (صفت)
rough, abrupt, harsh, coarse, large, gross, hulking, sturdy, brutish, gruff, coarse-grained, crass

پرتگاه دار (صفت)
abrupt

بی خبر (صفت)
abrupt, sudden, unaware, unwitting, unconscious, incognizant, inconscient, witless

تخصصی

[برق و الکترونیک] تیز، ناگهانی

انگلیسی به انگلیسی

• sudden; ending or changing unexpectedly; rude, brusque; lacking continuity; steep
an abrupt action is very sudden and often unpleasant.
someone who is abrupt is rather rude and unfriendly.

پیشنهاد کاربران

تند
1. بی ادبانه، توهین آمیز، خشک ( گفتار و کردار )
2. تند ( شیب )
3. بریده بریده، منقطع ( سَبْک، نوشته و غیره )
غیرمنتظره، گستاخانه
تند، پرتگاه دار، سراشیبی، ناگهان، ناگهانی، بی خبر، درشت، جداکردن
بدون پیش آگهی
Abrupt=sudden
غیر منتظره، ناگهانی
سردرفتار
♠ brief to the point of rudeness; curt
∆ Matthew. Phonetically it is so much nicer. Masculine, both soft and strong. Matteo is more abrupt and not really in a nice way. Plus it just sounds really Italian which I suppose a lot of people like, but I am part Italian and find the names so cheesy
...
[مشاهده متن کامل]

بیش از اندازه خلاصه و مختصر که باعث نارحت شدن دیگران شود

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : abruptness
صفت ( adjective ) : abrupt
قید ( adverb ) : abruptly
معنای: ناگهانی، تند
کد رمز : آبرفت
آبرفت ها به طور ناگهانی و تند ایجاد می شوند.
Example: Our conversation came to an abrupt end when George burst into the room.
using too few words when talking, in a way that seems rude and unfriendly
1 ) کسی که سر بالا جواب میده یا قسطی حرف میزنه ( خیلی کوتاه و سرسری، جوری که بی ادبی تلقی بشه )
2 ) جواب یا حرف سربالا/قسطی
ناگهانی،
بلامقدمه
She brought the car to an abrupt stop
یک دفعه ای
یهویی
ناگهانی
از ما بهترون
که از دماغ فیل افتاده
که کم محلی میکنه
Adjective
بی ادبانه
غیردوستانه
ناگهانی
غیرمنتظره
Suddenly
1. ناگهانی، غیر منتظره
2. بی نزاکت بودن در مکالمه، صمیمی نبودن ( مخصوصا وقتی نمیخوای وقتت رو با صحبت کردن با شخصی تلف کنی )
* با احترام به دوستان اصلا معنای " کلفت بار کردن" یا توهین لفظی به شخصی نمیده، اتفاقا داره از سکوت و بی اعتنایی میگه نه وارد بحث و جدل شدن
درشت، تند
گفتمان غیر دوستانه
بی ادب بودن
کلفت بار کردن ( عامیانه )
مترادف ها :
brusque
curt
so: unfriendly talkink & to be rude
معمولا با blunt استفاده می شود.
یعنی :
blunt and abrupt که یعنی بی پرده و تند
یهو، یهویی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس