abrade

/əˈbreɪd//əˈbreɪd/

معنی: بر انگیختن، پاک کردن، تحریک کردن، ساییدن، خراشیدن زدودن، حک کردن
معانی دیگر: (معمولا در مورد پوست) خراشیدن، زدگی پیدا کردن، نخ نما شدن، آزردگی پیدا کردن، ریش شدن یا کردن، رخنمون کردن یا شدن، سر غیرت اوردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: abrades, abrading, abraded
(1) تعریف: to rub away by friction; erode.
مشابه: chafe, erode, rasp, scour, scrape, wear

- Rubbing too hard will abrade the finish.
[ترجمه گوگل] مالش بیش از حد باعث سایش سطح می شود
[ترجمه ترگمان] مالیدن بیش از حد سخت، پایان را به پایان می رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make rough or injure by scraping.
مشابه: gall, graze, scrape, scratch, skin

- The dull razor abraded his skin.
[ترجمه گوگل] تیغ مات پوستش را سایید
[ترجمه ترگمان] تیغ dull پوستش را می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: abrader (n.)
(1) تعریف: to rub or wear down a surface by friction.
مشابه: rasp

(2) تعریف: to cause roughness or injury by scraping.

جمله های نمونه

1. waves abrade even rocks
امواج حتی صخره ها را هم می سایند.

2. Much of the skin on her arm was abraded.
[ترجمه گوگل]بیشتر پوست بازوی او ساییده شده بود
[ترجمه ترگمان]خیلی از پوست بازویش بی حس شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. My skin was abraded and very tender.
[ترجمه گوگل]پوست من ساییده شده بود و بسیار لطیف بود
[ترجمه ترگمان]پوست من خراشیده و خیلی نرم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Their gossips abraded her into restlessness.
[ترجمه گوگل]شایعات آنها او را در بیقراری فرو برد
[ترجمه ترگمان]gossips بی قراری می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The place is apparently being slowly abraded by a fine, stinging dust blown across Patagonia by the unceasing gales.
[ترجمه گوگل]ظاهراً این مکان به آرامی توسط گرد و غبار ریز و گزنده ای که در سراسر پاتاگونیا توسط بادهای بی وقفه منفجر می شود، ساییده می شود
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که این محل به آرامی با گرد و غبار و گرد و غبار و گرد و غبار در سراسر پاتاگونیا در وزش باد مداوم خراشیده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It amazed her now how completely love could abrade those sharp edges.
[ترجمه گوگل]اکنون او را شگفت زده کرد که چگونه عشق می تواند آن لبه های تیز را به طور کامل ساییده کند
[ترجمه ترگمان]اکنون به حیرت افتاده بود که چه قدر عشق و عشق می تواند بر این لبه تیز اثر بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Result the quilt on Xieerben 's groin plays abrade.
[ترجمه گوگل]نتیجه لحاف در کشاله ران Xieerben بازی می کند سایش
[ترجمه ترگمان]نتیجه لحافی که روی کشاله ران Xieerben گذاشته شده، abrade بازی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Face by abrade hind, good blacken of Gong Heigong how to do?
[ترجمه گوگل]صورت توسط ساییدن عقب، خوب سیاه شدن از گونگ Heigong چگونه به انجام؟
[ترجمه ترگمان]در حالی که روی دو پای عقبش راه می رفت، پرسید که او چطور باید این کار را بکند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The slight abrade on the face does not add processing, can you leave scar?
[ترجمه گوگل]ساییدگی جزئی روی صورت باعث افزایش پردازش نمی شود، آیا می توانید جای زخم باقی بگذارید؟
[ترجمه ترگمان]خراش کوچکی که روی چهره ایجاد می کند نمی تواند تحلیل کند، آیا می توانی جای زخم را ترک کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The injury after falling has smaller cut, abrade and more severe loss, the coxa ministry fracture that if cause functional activity commonly, is damaged badly.
[ترجمه گوگل]آسیب پس از افتادن دارای بریدگی کوچکتر، ساییدگی و ضایعات شدیدتر است، شکستگی کوکسا که در صورت ایجاد فعالیت عملکردی معمولاً به شدت آسیب می بیند
[ترجمه ترگمان]آسیب بعد از افتادن، برشی کوچک تر، abrade و شکست شدید را دارد، شکستگی coxa که در صورت انجام فعالیت های کارکردی شایع است به شدت آسیب می بیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Can abrade leave scar? Very horrible.
[ترجمه گوگل]آیا سایش می تواند جای زخم بر جای بگذارد؟ خیلی وحشتناکه
[ترجمه ترگمان]جای زخم رو خراش میدی؟ خیلی وحشتناکه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. As last working procedure of abrade treatment, use holystone needs to have taller property.
[ترجمه گوگل]به عنوان آخرین روش کاری درمان ساینده، استفاده از هالیستون باید دارای خاصیت بلندتری باشد
[ترجمه ترگمان]به عنوان آخرین روند کار برای درمان abrade، از holystone برای داشتن مالکیت بلندتر استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The skin after trip is met abrade one chunk.
[ترجمه گوگل]پوست پس از سفر یک تکه ساییده می شود
[ترجمه ترگمان]پوست بعد از سفر با یک تکه دیگر برخورد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We are chalk and cheese; our personalities are radically different and likely to abrade each other.
[ترجمه گوگل]ما گچ و پنیر هستیم شخصیت های ما کاملاً متفاوت است و احتمالاً یکدیگر را ساییده می کنند
[ترجمه ترگمان]ما گچ و پنیر هستیم؛ شخصیت ما کاملا متفاوت است و به احتمال زیاد یکدیگر را تحت تاثیر قرار می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

برانگیختن (فعل)
abet, cheer, prod, arouse, infuse, roust, excite, abrade, stimulate, act, actuate, evince, exacerbate, exasperate, nettle, sick, heat, irritate, whet, impulse, put out, impassion, prompt, foment, instigate, provoke

پاک کردن (فعل)
wash, wipe, abrade, erase, clean, purify, cleanse, rub, scrape, absolve, absterge, purge, assoil, obliterate, expiate, mop, furbish, lustrate, deterge, efface, sublimate, willow, winnow, wipe up

تحریک کردن (فعل)
arouse, excite, pique, abrade, stimulate, annoy, incense, agitate, prime, edge, inspirit, move, actuate, goad, incite, prick, fuel, vitalize, motivate, fillip, drive, bestir, knock up, egg on, impassion, foment, ginger, hypo, instigate, provoke, steam up

ساییدن (فعل)
grind, abrade, rub, gnaw, pulverize, wear away, scuff, chafe, fray, grate, file, levigate, corrade, erode, pound, rub out, triturate, wear up

خراشیدن زدودن (فعل)
abrade

حک کردن (فعل)
abrade, carve, lithograph

تخصصی

[شیمی] ساییدن، (معمولا در مورد پوست ) خراشیدن، زدگی پیدا کردن، نخ نما شدن، آزردگی پیدا کردن، ریش شدن یا کردن، رخنمون کردن یاشدن
[نساجی] خراشیدن_پاک کردن_ساییدن
[پلیمر] ساییدن، خراشیدن، زدگی پیدا کردن،

انگلیسی به انگلیسی

• wear off; wear down by rubbing or scraping; rub against an object; strike against an object

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To scrape or wear away through friction
🔍 مترادف: Erode
✅ مثال: The rough surface of the rock abrades the soles of hiking boots over time. 🪨
1. ساییدن؛ به خارش آوردن، به سوزش در آوردن ( پوست )
2. فرسودن ( زمین شناسی )
3. بی حوصله کردن ( مجازی )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : abrade
✅️ اسم ( noun ) : abrasion / abrasive / abrasiveness
✅️ صفت ( adjective ) : abrasive
✅️ قید ( adverb ) : abrasively
تاکید کردن

بپرس