### تمام معانی و کاربردهای "About Time"
#### ۱. معنی اصلی: "دیگه وقتشه / بالاخره"
( برای کارهایی که با تأخیر انجام شده اند )
- EN: *"It's about time you got here! We've been waiting for hours. "*
... [مشاهده متن کامل]
- FA: بالاخره رسیدی! ساعتها منتظرت بودیم.
#### ۲. معنی: "وقتش رسیده که. . . "
( برای کارهایی که الان باید انجام شوند )
- EN: *"It's about time to start dinner. "*
- FA: وقتشه که شام رو شروع کنیم.
#### ۳. معنی: "دیگه دیر شده بود که. . . "
( اظهار نظر درباره اتفاقی که دیر افتاده )
- EN: *"It's about time they repaired this road. "*
- FA: خیلی وقته که باید این جاده رو تعمیر می کردن.
#### ۴. معنی: "به موقع / درست سر وقت"
( در برخی موارد خاص )
- EN: *"You arrived right about time for the meeting. "*
- FA: درست سر وقت جلسه رسیدی.
#### ۵. معنی عامیانه: "دیگه حوصله م سر رفته"
- EN: *"It's about time! I can't wait any longer. "*
- FA: دیگه حوصلم تموم شده! نمی تونم بیشتر صبر کنم.
### ترکیب های رایج:
۱. "It's about time ( فعل گذشته ) "
- *"It's about time you cleaned your room. "*
- خیلی وقته که باید اتاقت رو تمیز می کردی.
۲. "It's about time ( اسم ) "
- *"It's about time for a vacation. "*
- وقتشه که یه مسافرت بریم.
۳. "It's about time ( to فعل ) "
- *"It's about time to leave. "*
- وقتشه که بریم.
### تفاوت با عبارات مشابه:
| عبارت | معنی | مثال |
| - - - - - - - | - - - - - - | - - - - - - |
| "High time" | بسیار ضروری | *"It's high time we left. "* |
| "Long overdue" | خیلی دیر شده | *"This repair is long overdue. "* |
### نکات مهم:
✅ در فارسی معمولاً با "دیگه وقتشه" یا "بالاخره" ترجمه می شود.
✅ در گفتار روزمره بیشتر برای شکایت از تأخیر استفاده می شود.
مثال اضافه:
- *"It's about time they paid us our salaries!"*
- خیلی وقته که باید حقوقمون رو می دادن!
deepseek
#### ۱. معنی اصلی: "دیگه وقتشه / بالاخره"
( برای کارهایی که با تأخیر انجام شده اند )
... [مشاهده متن کامل]
- FA: بالاخره رسیدی! ساعتها منتظرت بودیم.
#### ۲. معنی: "وقتش رسیده که. . . "
( برای کارهایی که الان باید انجام شوند )
- FA: وقتشه که شام رو شروع کنیم.
#### ۳. معنی: "دیگه دیر شده بود که. . . "
( اظهار نظر درباره اتفاقی که دیر افتاده )
- FA: خیلی وقته که باید این جاده رو تعمیر می کردن.
#### ۴. معنی: "به موقع / درست سر وقت"
( در برخی موارد خاص )
- FA: درست سر وقت جلسه رسیدی.
#### ۵. معنی عامیانه: "دیگه حوصله م سر رفته"
- FA: دیگه حوصلم تموم شده! نمی تونم بیشتر صبر کنم.
### ترکیب های رایج:
۱. "It's about time ( فعل گذشته ) "
- خیلی وقته که باید اتاقت رو تمیز می کردی.
۲. "It's about time ( اسم ) "
- وقتشه که یه مسافرت بریم.
۳. "It's about time ( to فعل ) "
- وقتشه که بریم.
### تفاوت با عبارات مشابه:
| عبارت | معنی | مثال |
| - - - - - - - | - - - - - - | - - - - - - |
| "High time" | بسیار ضروری | *"It's high time we left. "* |
| "Long overdue" | خیلی دیر شده | *"This repair is long overdue. "* |
### نکات مهم:
✅ در فارسی معمولاً با "دیگه وقتشه" یا "بالاخره" ترجمه می شود.
✅ در گفتار روزمره بیشتر برای شکایت از تأخیر استفاده می شود.
مثال اضافه:
- خیلی وقته که باید حقوقمون رو می دادن!
مراجعه به it's about time
چیزی که اکنون اتفاق می افتد یا در شرف وقوع است باید زودتر اتفاق می افتاد.
... [مشاهده متن کامل]
"زمان آن رسیده است که پاک شوم و اعتراف کنم"
دیگر وقتش است شروع به درس خواندن کنی اگر می خواهی در امتحان قبول شوی.
دیگه وقتش رسیده که مسئولیتهایت را جدی تر بگیری
بالاخره ( بعد از کلی انتظار و اتفاقات ) وقتشه
سر بزنگاه
1 -
phrase / informal ( also high time )
If it is about time/high time that someone did something, it should have been done sooner or a long time ago
اصطلاح، غیر رسمی
قبلاً/ خیلی وقت پیش کاری یا اقدامی باید انجام می شد ( که نشده است ) .
... [مشاهده متن کامل]
about/high time that/ It's about time that the school improved its food service.
about/high time for /It is high time for the critics to open their minds to a new approach.
It's about time we had a female leader.
It's about time we fixed this law.
It's high time companies like those started paying more tax.
It's high time we reduced the number of vehicles on our roads.
2 -
phrase / informal ( UK also about time too, not before time )
said when someone does something or something happens that you think should have been done or have happened much sooner
وقتی کسی کاری انجام می دهد یا اتفاقی می افتد که فکر می کنید باید انجام می شد یا خیلی زودتر اتفاق می افتاد
چه عجب ( که کاری را بعد از مدت ها انجام دادن )
"So Ben's finally found a job. " "Yeah, it's about time. "
UK "By the way, Abbie's paid me the money that she owes me. " "About time too!"
"Dylan apologized to me today for his comments on Saturday. " "Good - about time!"
UK "Lucy finally called this afternoon. " "Yeah, well, not before time. "
It's about time that Lucas finally agreed to pay for the damage! I never thought he'd do it.
اصطلاح، غیر رسمی
قبلاً/ خیلی وقت پیش کاری یا اقدامی باید انجام می شد ( که نشده است ) .
... [مشاهده متن کامل]
2 -
وقتی کسی کاری انجام می دهد یا اتفاقی می افتد که فکر می کنید باید انجام می شد یا خیلی زودتر اتفاق می افتاد
چه عجب ( که کاری را بعد از مدت ها انجام دادن )
چه عجب اومدی!
زود تر از اینا
درست به موقع
دیگه وقتش بود، دیگه زمانش رسید بود ( جایی که زمان جمله بعدش گذشته باشه )
It's about time ( that ) the school improved its food service.
دیگه وقتشه، دیگه زمانشه که ( برای زمان حال )
It is about time for the critics to open their minds to a new approach.
دیگه وقتشه، دیگه زمانشه که ( برای زمان حال )
چه عجب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)