فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: abounds, abounding, abounded
مشتقات: aboundingly (adv.)
حالات: abounds, abounding, abounded
مشتقات: aboundingly (adv.)
• (1) تعریف: to be found or available in a large amount or number.
• مترادف: proliferate, teem
• مشابه: flourish, luxuriate, predominate, preponderate, prevail, thrive
• مترادف: proliferate, teem
• مشابه: flourish, luxuriate, predominate, preponderate, prevail, thrive
- Rabbits abound in these woods.
[ترجمه سیاوش] این جنگل ها مملو از خرگوش است|
[ترجمه گوگل] خرگوش در این جنگل ها به وفور یافت می شود[ترجمه ترگمان] خرگوش ها در این جنگل فراوان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to be full; teem (usu. fol. by "with" or "in").
• مترادف: brim, overflow, swarm, teem
• مشابه: bristle, flood
• مترادف: brim, overflow, swarm, teem
• مشابه: bristle, flood
- The swamp abounds with mosquitoes.
[ترجمه گوگل] این مرداب مملو از پشه است
[ترجمه ترگمان] باتلاق پر از پشه ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] باتلاق پر از پشه ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This part of the city abounds in trendy restaurants and nightclubs.
[ترجمه گوگل] این بخش از شهر سرشار از رستوران ها و کلوپ های شبانه مدرن است
[ترجمه ترگمان] این بخش از شهر مملو از رستوران های مد روز و کلوب های شبانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این بخش از شهر مملو از رستوران های مد روز و کلوب های شبانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید